در روزگار حکمرانی ملوک بایسنقری بر سرزمینهای باختری، یکی از ملوک بایسنقری برای وفاق ملی و تألیف قلوب و استفاده بهینه از سلیقههای مختلف سیاسی، جشن بزرگی برپا کرد و همه اعیان و اشراف و وزرا و معاونان وزرا و مدیران و کارگزاران و کارپردازان و کارآفرینان و کارشناسان و همه اقشار اجتماعی به جز رعیت و تودههای مردم را به آن جشن دعوت کرد و برای آنان انواع اطعمه و اشربه و اسباب و آلات عیش ونوش و غفلت از وضعیت اقشار متوسط و زیرمتوسط و فرودست را مهیا کرد.
درحالی که مهمانان دخل مشروبات و سالادها و دسرها را میآوردند، ملک بایسنقری که مشغول خوش وبش و احوالپرسی با مهمانان بود، ناگهان یکی از انبوه سازان شهر را مشاهده کرد که یک آجیل خوری عتیقه متعلق به دوران ساسانیان را پیچاند و زیر عبایش قایم کرد و به بهانه اینکه اسبش را بدجا پارک کرده است، از مجلس بیرون رفت و دقایقی بعد بدون ظرف به مجلس بازگشت.
ملک بایسنقری چیزی نگفت و به ادامه خوش وبش و احوالپرسی با مهمانان پرداخت. پس از پایان مهمانی، وزیر تشریفات نزد ملک بایسنقری رفت و گفت: در مهمانی امشب برای اکرام بیشتر مهمانان، از سه ظرف عتیقه که در گنجه سلطنتی نگهداری میشود، برای پذیرایی استفاده شد، اما یکی از آنها گم شده است.
ملک بایسنقری گفت: ایرادی ندارد. وزیر تشریفات گفت:، اما خیلی پولش بود. ملک بایسنقری گفت: کسی که آن را برده برنمی گرداند، کسی هم که دیده چیزی بروز نمیدهد. بدین ترتیب ضرب المثل کسی که برده برنمی گرداند و کسی که دیده بروز نمیدهد، به گنجینه ضرب المثلهای نواحی باختری اضافه شد. چند روز بعد ملک بایسنقری در جلسه شورای عالی شهرسازی که با حضور متولیان امر و انبوه سازان و صاحبان صنایع مرتبط و با حضور افتخاری ملک بایسنقری برگزار شد، انبوه ساز سارق را مشاهده کرد که لباسهایی بسیار گران بها بر تن کرده و کلاهی بسیار گران بهاتر بر سر گذاشته و ساعتی بسیاربسیار گران بهاتر در دستش انداخته بود.
آهسته وی را صدا کرد و گفت: این ردا و قبا و کلاه و ساعت مال دوره ساسانیان است؟
انبوه ساز که متوجه متوجه شدن ملک بایسنقری شده بود، گفت: بله. ملک بایسنقری افزود: آن وقت میدانی اینها الان مال من است؟ انبوه ساز گفت: بله میدانم. وی بلافاصله افزود:، اما نمیدانید که علاوه بر اینها در بیرون اسب و کالسکه هم هست و زیر این لباسها هم پیراهن و شلوار و رکابی و زیرشلواری هم هست که آنها نیز مال شماست.
ملک بایسنقری که از مدیریت بحران و حاضرجوانی انبوه ساز خوشش آمده بود، خنده بلندی سر داد و وزیر تشریفات را صدا کرد و دستور داد جفت دیگر آن ظرف را نیز از گنجه سلطنتی بیرون بیاورند و به انبوه ساز بدهند. سپس بار دیگر انبوه ساز را صدا کرد و گفت: شخصیت بااعتمادبه نفس و پررو و زبان باز و بپیچانی داری.
از این جهت تو را مناسب سمت مشاور رسانهای و سخنگوی دربار یافتم. سپس او را به این سمت منصوب کرد و از آن پس مشورتهای رسانهای را او داد و سخنهای دربار را او گفت و دیگران به کل خاموش شدند.