به گزارش شهرآرانیوز، لعیا دختر ۱۷ساله تهرانی در خانواده ای ضعیف و با جمعیت زیاد متولد و بزرگ شد که روابط خوبی در خانه نبود، پدر و مادرش همیشه درگیر بودند و جرو بحث هایشان هیچ وقت تمامی نداشت.
این دختر از سرگذشتش اینگونه گفت: اصلا توجه به ما نداشتند طوری که خوب درس نمیخواندم و همیشه دیر به مدرسه میرسیدم تا اینکه مدیر به من گفت: اگر نمیتوانم به موقع سر کلاس حاضر شوم بهتر است کلاس درس را فراموش کنم و این جمله کافی بود تا انگیزه من برای درس خواندن تمام شود.
رفتارهای پدر و مادرم هم در خانه کلافه ام کرده بود. دائما باهم جنگ داشتند سر هرچیزی باهم دعوا داشتند بعضی وقتها از صداهایشان به گوشه اتاق تاریک پناه میبردم و با دستانم گوش هایم را میگرفتن تا صدایشان را نشنوم.
احساس خفگی داشتم و کلاسهای درس را به زور تحمل میکردم.
حرفهای هم سن و سالانم بیشتر از حرفهای معلم در ذهنم باقی میماند این روزهای بحرانی برایم خیلی سخت بود و وقتی نمرههای میان ترم را دریافت کردم بیشتر آنها تک بود ...
چند روز بعد پدرم از وضعیت درس هایم مطلع شد، وقتی فهمید من پنهان کاری کردم، همه تنم را با کمربند کبود کرد صورتم از بس سیلی خورده بود قرمز و زیر چشمانم کبود شده بود روی رفتن به مدرسه را نداشتم کوله پشتی ام را برداشته و بی هدف از خانه خارج شدم من نه گوشی داشتم تا کسی فرار ازخانه را به من بیاموزد ونه تلویزیونی داشتیم تا بدانم فرار از خانه چه عواقبی دارد اشتباه نکنید من متولد همین دوران هستم متولد سال ۸۵ وقتی از خانه فرار کردم دیگر دوست نداشتم به خانه بازگردم وقتی به خودم آمدم که شب شده بود و مجبور شدم که به خانه برگردم و باز هم کتک خوردم.
از رفتار پدر و مادرم متنفرشده بودم نه غذای خوبی میخوردم و نه خوابی داشتم و ...
خندههایم میان این بلواها پشت لبانم محصور شده بود هیچ شادیای در خانه نداشتیم.
همه این چیزها باعث شد تا تصمیم بگیرم یکباربرای همیشه خانه را ترک کنم ودیگر برنگردم.
صبح از خانه بیرون زدم و به پارکی رسیدم ناگهان حضور جوانی را در کنارم احساس کردم بدون مقدمه علت کبودی صورتم را پرسید و من از خجالت رویم را برگرداندم و به او بی محلی کردم، ولی سماجت او خیلی زود من را فریب داد او با حرف هایش توانست پس از چند دقیقه اعتماد من را به خود جلب کند.
ملودی زیبایی میان کلماتش بود که مرا عاشق خودش کرد ساعتها در پارک با او درد و دل کردم او هم با من همدردی کرد انگار سالها همدیگر را میشناختیم این حرفها گذر زمان را سریعتر میکرد...
از این میترسیدم که اگر مجدد به خانه بازگردم باید کتکهای پدرم را تحمل کنم، پسر جوان از این موقعیت استفاده کرد و اصرار داشت برای مدتی در همان خانه مجردی او باشم.
من که از این وضعیت خسته شده بودم خیلی زود خام حرفای او شدم و به سوی خانه اش رهسپار شدم کهای کاش پاهایم میشکست و این راه را انتخاب نمیکردم..
شب اول وقتی وارد خانه او شدم از ترس خوابم نبرد صبح شد بعد از چند ساعت تازه فهمیدم او با دو دوستش درخانه زندگی میکنند باهم مواد میکشیدند بعد از چند ساعت وقتی که مقداری غذا وآب خوردم احساس کردم پلک هایم سنگین شده است دیگر نمیدانم چه اتفاقی افتاد بیهوش شدم و وقتی بیدار شدم لباسهایم در تنم نبود تازه پی بردم چه بلایی سرم آمده از آنجا گریختم و بعد درحالیکه تصمیم داشتم خودکشی کنم نجات پیدا کردم و حالا مقابل شما نشسته ام. دلم برای پدرم برای همان کتک هایش هم تنگ شده دلم به مادرم به همان دادو فریاد هایش هم تنگ شده من در تنهایی خودم گرفتار شدم و نمیدانم چه کنم.
مراجعه دختری ۱۷ ساله است که در یک خانواده ضعیف به دنیا آمده است و فرزند هفتم خانواده است ۴ خواهر و ۳ برادر دارد به دلیل مشکلات خانوادگی و اقتصادی فراوان ترک تحصیل کرده است و از کودکی به شدت مورد تنبیه والدین قرار گرفته است ایشان کمبود عاطفی زیادی دارد که زمینه ساز رفتارهای تکانشی در وی شده است روابط بین اعضای خانواده معیوب بوده است و نشان دهنده این است که خانواده فاقد انسجام لازم به ویژه در تامین نیازهای عاطفی اعضای خانواده است پدر به عنوان محور خانواده شخصیت پرخاشگر و عصبی و بی مسئولیتی داشته است شرایط سخت زندگی باعث رفتارهای بد پدر و مادر شده است محیط سرد خانواده و تحقیر، سرزنشهای پدر و عدم تامین نیازهای عاطفی و مادی سبب شده که دختر با حس بی ارزشی بزرگ شود و به همین دلیل دنبال محبت و توجه دیگران بوده است شخصیت وابسته و نیازمند مراقبت و حمایت است و در کودکی مورد مراقبت والدین قرار نگرفته است که برای جبران خلاهای عاطفی والدین و خانواده درگیر فرار از منزل و روابط دوستی با جنس مخالف و وابستگی روانی میشود.
نداشتن امنیت روانی و عاطفی دختران در محیط خانواده از عوامل اصلی فرار از خانه است اختلافات و تعارضات والدین در صورتی که به طور منطقی حل نشود و فرزندان هم درگیر این تنشها شوند شرایط نامساعدی در محیط خانه ایجاد میکند که زمینه ساز فرار میشود زمانی که والدین به نیازهای عاطفی و رشدی دختر خود توجه نداشته باشند دختر به امید رسیدن به آرامش و زندگی رویایی خود از خانه فرار کرده است در این مورد فرد دچار اضطراب و افسردگی است که ناشی از روابط سرد در خانواده است که در موقعیتهای بحرانی زندگی دچار سردرگمی شده و نتوانسته تصمیم منطقی بگیرد که این عامل هم نقش مهمی در فرار داشته است نکته مهم دیگر توجه به دوران بلوغ است که از جمله زودرنجی و حساسیتها، درونگرایی و انزوا طلبی، جلب توجه بوده است که در خانواده به آن توجهی نشده است.
شکاف و فاصله میان خانواده و فرد باعث شده گرایش او به دوست و رفتارهای پر خطر افزایش یابد (دوستی با جنس مخالف) و زمانی که نیازهای اولیه مانند پوشاک، غذا و بهداشت در خانواده به دلیل فقر اقتصادی برطرف نشده است تنش و درگیری بین اعضا بالا رفته که به نوبه خود باعث بر هم خوردن تعادل نظام خانواده شده که راه را برای فرار از منزل و کار خلاف را هموار کرده است.
نوجوانی سن درگیر شدن با والدین است تعارضات و فشارهای روانی حاصل از رفتار والدین هم فرد را کم طاقت کرده است و با توجه به اینکه نوجوان تجربه کافی و مهارت حل مسئله را نداشته اند در این شرایط تنها راهی که به ذهنشان رسیده است فرار از خانه یا به عبارت دیگر فرار از مشکلات است.
دختر فراری نشانههای ظاهری واضحی دارد که برای سودجویان شناخته شده است وجه مشترک تمام این افراد روشهایی است که با آن اعتماد سوژه را جلب میکنند اغلب کسانی که از خانه میگریزد آرزوهای بلند و دست نیافتنی دارند و دقیقا از همین راه به دام میافتند بعضی از دخترها چند شب را روی نیمکتهای پارکها به خواب میروند، ولی بلاخره یکی از کسانی که اطراف او پرسه میزنند موفق میشوند او را با وعدههای گوناگون به خانه بکشاند، که در این مورد فرد باورهای خود کارآمدی ضعیفی دارد و عدم احساس شایستگی کفایت و قابلیت در کنار آمدن با زندگی را ندارد.
خشونت والدین و مشکلات والدین با یکدیگر، منع شدن از برخی خواستههای معقول، تحقیر و طرد شدن و ایجاد یک شرایط تحمیلی برای فرد زمینه ساز فرار از خانه شده است این فرد در محیط خانه انواع فشارها و استرسها را تجربه کرده است و برای رها شدن از این محیط به دنبال موقعیتی (فرار از منزل) شده است.