تمام مهربانی‌های یار مهربان تصویرگر آواز‌های آبی شهر | یادی از استاد علی‌اکبر زرین‌مهر نقاش فقید مشهدی هم‌زمان با سالروز درگذشتش ماجرای تخلص استاد شهریار در مسابقه تلویزیونی «دونقطه» + فیلم گنجینه ای از هنر ناب ایرانی در حرم رضوی | گذری به موزه تخصصی فرش آستان قدس رضوی روایتی طنزآمیز از روابط انسانی | گزارشی از اکران مردمی فیلم «ناجورها» در مشهد پرتره «سیدحسن حسینی»، شاعر برجسته، روی آنتن تلویزیون + زمان پخش زوربا، یک مرد رها | معرفی کتاب «زوربای یونانی» به بهانه انتشار کتاب صوتی‌اش مدیرعامل مؤسسه فرهنگی شهرآرا: حمایت شهرآرا از سینما برای گرم‌ترشدن بازار هنر مشهد است «جیمی کیمل» مجری مشهور تلویزیون اخراج شد سواد رسانه‌ای؛ سپر دفاعی در جنگ نوین حماسه در غزل | فردوسی چه تأثیراتی بر شهریار گذاشته است؟ رائد فریدزاده: حمایت از پروژه‌های سینمایی استانی باید هدفمند و بلندمدت باشد لغو اجرا‌های محسن یگانه در گرگان + علت مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی: ظرفیت هنری استان نیازمند ایجاد زیرساخت‌های لازم است پایان بخش اجرایی جشنواره هجدهم موسیقی جوان رمان «جایی برای دفن مردگان نیست» در کتابفروشی‌ها مروری بر کارنامه هنری «فرهاد آییش» به مناسبت تولد هفتاد و سه سالگی‌اش استاندار خراسان رضوی: تولید فیلم سینمایی «کاکالوتی» گامی ارزشمند در مسیر تقویت فعالیت‌های هنری در استان است
سرخط خبرها

در سمت تواَم

  • کد خبر: ۱۶۶۴۵۳
  • ۰۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۸
در سمت تواَم
پشت پنجره فولاد ایستاده ام و مانده ام چه بگویم. صدایی توی ذهنم می‌پیچد؛ «یا رفیق من لا رفیق له»

آسمان شکم انداخته است روی زمین، سرد و عبوس و چهره درهم کشیده! بی تابم و مضطرب. علتش را پیدا نمی‌کنم. برای همین یک جا بند نمی‌شوم و دستم به کاری نمی‌رود. هی طول اتاق را قدم می‌زنم و برمی گردم.

هی می‌ایستم پشت پنجره و به ناکجا آباد مغشوش ذهنم نگاه می‌کنم. باران تاب می‌خورد و خودش را به هر جایی که می‌رسد می‌کوبد، انگار درونم شعله‌ای زبانه می‌کشد. پنجره را باز می‌کنم. به تنها خرمالوی باقی مانده نوک درخت سال خورده میان حیاط نگاه می‌کنم.

برگ هایش ریخته اند و فقط او آن بالا مانده است و دو دستی چسبیده است به انتهای شاخه. حالم حال آن خرمالوست که ترس از افتادن دارد. پنجره را می‌بندم. کبوتری خودش را می‌کوبد به شیشه، دوباره پنجره را باز می‌کنم، اما کبوتر سفید بعد از کمی سردرگمی بلند می‌شود و هراسان توی آسمان زیر باران پرواز می‌کند.

پرنده‌ای میان سینه ام دست و پا می‌زند و در مسیر سینه تا گلویم بالا و پایین می‌رود. طبق عادت دوباره و چندباره گوشی را مرور می‌کنم. اینستاگرام، تلگرام، واتس آپ... این دخمه‌های رنگارنگٍ هزار تو هم خالی است و مرا خالی نمی‌کند. یک کبوتر سفید.

کیفم را بر می‌دارم و چادرم را روی سرم می‌کشم و می‌روم سمت در خروجی! مادرم می‌پرسد: «کجا می‌ری یه دفه تو این بارون! لا اقل چترت رو ببر. بارون میاد سرما می‌خوری؟»
شانس می‌آورم که توی این باران تاکسی گیر می‌آورم. رادیو روشن است و صدایی خش دار و مغموم شعری را دکلمه می‌کند. همراهش می‌شوم و جملاتش را تکرار می‌کنم. «در سمت تواَم، دلم باران، دستم باران، دهانم باران، چشمم باران...»

پبه میانه صحن که می‌رسم پرنده دوباره از سینه ام خود را می‌رساند به میانه گلویم و این بار پر می‌گیرد و می‌رود.

پشت پنجره فولاد ایستاده ام و مانده ام چه بگویم. صدایی توی ذهنم می‌پیچد؛ «یا رفیق من لا رفیق له»

در پاسخش می‌گویم: «هر اسم تو را که صدا می‌زنم //ماه در دهانم هزار تکه می‌شود»

عکس: محمدجواد مشهدی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->