جابه‌جایی عجیب جسد جوان ایرانی با راننده خارجی + جزئیات نتایج اولیه کنکور سراسری ۱۴۰۴ (نوبت اردیبهشت) منتشر شد + لینک نتایج آمار تکان‌دهنده اما واقعی: بیش از ۹۵ درصد آتش‌سوزی‌ها در جنگل‌ها، منشأ انسانی دارد بی‌احتیاطی مسافران، علت آتش‌سوزی پارک ملی گلستان اعلام شد + فیلم برگزاری آزمون استخدامی آموزش و پرورش در تیرماه ۱۴۰۴ | داوطلبان فریب منابع و سوالات فضای مجازی را نخورند ۸ رشته جدید کارشناسی ارشد در دانشگاه آزاد اسلامی خراسان رضوی راه‌اندازی شد قتل فجیع دختربچه ۶ ساله توسط ۶ زن و مرد معتاد موزه‌ها روز چهارشنبه (۱۴ خرداد ۱۴۰۴) تعطیل شدند دستگیری گوشی‌قاپ‌های خشن با کارآگاه بازی جوان مالباخته و کمک پلیس مشهد وقوع آتش سوزی در جنگل گلستان (۱۲ خرداد ۱۴۰۴) فوت بیش از ۱۰۰۰ نفر بر اثر غرق شدگی در سال ۱۴۰۳ رئیس کمیسیون آموزش مجلس: هر چه زودتر ماجرای لو رفتن سوالات امتحان نهایی را تعیین تکلیف کنید شهید عماد دهیمی، مامور پلیسی که بعد از شهادت اعضای بدنش اهدا شد (۱۲ خرداد ۱۴۰۴) افزایش ۲۰ درصدی بارش‌ها با بارورسازی ابر‌ها در ایران + فیلم تأکید اژه‌ای بر ضرورت مبارزه مدبرانه با مظاهر فساد | لزوم تبیین شفاف و صریح مسائل برای مردم با زاگرس بد برخورد کردیم! | ۴۰ درصد آب کشور وابسته به زاگرس است محدودیت‌های ترافیکی محور‌های پرتردد کشور از ۱۳ تا ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ اعلام شد حذف اسناد فیزیکی ولادت و وفات در ثبت احوال با ورزش کردن از بازگشت سرطان پیشگیری کنید درد مفاصل دارید؟ برای کمبود این ویتامین است انتقال ۱۴۶ زندانی ایرانی از عراق به کشور طی ۳ سال گذشته ۴۰۰ میلیون ریال جریمه نقدی برای ۸ مزاحم تلفنی اورژانس در نیشابور واکنش پلیس به گم‌شدن "الهه حسین نژاد" در تهران (۱۲ خرداد ۱۴۰۴) واریز دیه ۴۰ نفر از مصدومان حادثه بندر شهید رجایی کشف ۵ میلیون لیتر سوخت قاچاق در بندرعباس آغاز نمونه‌برداری در پی تلفات گسترده بچه ماهی‌ها در تالاب میانکاله هشدار پلیس فتا در خصوص فال‌گیری رایگان در اینستاگرام پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (دوشنبه، ۱۲ خرداد ۱۴۰۴) | رگبار و رعدوبرق در راه نواحی غربی استان درباره مزایای شخصی و عمومی دوچرخه‌سواری | رکاب‌زنی، هدیه‌ای به نسل آینده
سرخط خبرها

سخت­‌تر از سخت

  • کد خبر: ۱۶۷۹۹۹
  • ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۲
سخت­‌تر از سخت
برای دوره دوماهه آموزشی که با تابستان مصادف شده بود، به خاش اعزام شدم؛ درست در بحبوحه‌ای که عبدالمالک ریگی در این منطقه جنایت می‌کرد.

حرف وحدیث‌های اطرافیانم زیاد بود. می‌گفتند طلبه‌ها جنم سربازی رفتن ندارند. اگر بروند هم امریه اداره‌ای می‌شوند، چهار رکعت نماز‌ می‌خوانند و تمام. حرف هایشان را با ادبیات توهین آمیزی به زبان می‌آوردند. این‌ها را حتی از اعضای خانواده خودم هم می‌شنیدم. نه اینکه فکر کنید بهم برخورده باشد.

برای خودم منزلتی قائل نیستم. این حرف‌ها را  از  باب شأن و جایگاه این لباس، ناراحت کننده می‌دانستم. به آن‌ها گفتم سربازی می‌روم. گفتند اگر راست می‌گویی، برو و نگو طلبه ای. از سوابق فعالیت هایت در بسیج هم هیچ نگو. پذیرفتم و دقیقا مثل فردی معمولی و بدون هیچ سابقه و پارتی، سال ۱۳۸۴ و در بیست ودوسالگی برای خدمت سربازی اقدام کردم. آن زمان سطح یک حوزه علمیه را تمام کرده بودم.

برای دوره دوماهه آموزشی که با تابستان مصادف شده بود، به خاش اعزام شدم؛ درست در بحبوحه‌ای که عبدالمالک ریگی در این منطقه جنایت می‌کرد. اوضاع خیلی خطرناک بود و کسانی که روی برجک بودند، در معرض تیراندازی دشمن بودند. من هم مثل بقیه ترسیده بودم، اما حاضر نبودم برگردم تا دیگران بگویند دیدید درست گفتیم؟ به حرف ما رسیدید؟

زیاد بودند سرباز‌هایی که همان هفته اول با دادن باج به دژبان‌های وقت، فرار کردند؛ دژبان‌هایی که برخی از آن‌ها رفتار‌های واقعا بدی با سربازان داشتند؛ در حد گیردادن‌های الکی، بد و بیراه گفتن و کتک کاری. برخی سربازان با دیدن اوضاع، با همان ماشینی که آمده بودند، برمی گشتند. به همه این سختی‌ها طوفان‌های صدوبیست روزه شن در منطقه، بالارفتن دما تا حدود شصت درجه و ماه رمضان را هم اضافه کنید. با اینکه ارشد بودم و‌ می‌توانستم مرخصی بگیرم، نگرفتم. آن قدر لاغر و آفتاب سوخته شده بودم که به من می‌گفتند مثل قیر شده ای!

دوره دوماهه با سختی هایش سرانجام تمام شد. از سه چهار روز مرخصی، دو روز را در راه بودم. باز هم همان حرف وحدیث‌ها را‌ می‌شنیدم که فلانی با آن آموزشی سخت، دیگر جربزه ادامه اش را ندارد، اما من عزمم را برای ادامه دادن جزم کرده بودم. منطقه محروم خاش با خدمات حداقلی اش برای استحمام و نظافت را از سر گذرانده بودم و حالا نوبت تحمل سرمای سخت ارومیه در زمستان بود، با برف‌هایی که گاهی به کمرمان می‌رسید. یک سال وخرده باقی مانده از خدمتم را در گردان مخابرات، لشکر ۶۴ ارومیه گذراندم. هم در خاش و هم در ارومیه متوجه طلبه بودنم شدند؛ از روی عکس کارتکس، شناسنامه و فضای فکری ام که هیچ کدامشان را‌ نمی‌شد پنهان کرد.

پیشنهاد‌های زیادی داشتم، مبنی بر اینکه در خاش بمان، در عقیدتی خدمت کن که کار ساده تری دارد و.... پیشنهاد‌هایی برای افزایش مرخصی هایم هم داشتند، اما هیچ کدام را قبول نکردم. در ارومیه مکبر نماز جماعت بودم. علاوه بر مکبری، فعالیت‌های دیگری هم داشتم، به ویژه در مناسبت‌های مذهبی. یادم هست که یکی از مسئولان وقت از چنددقیقه صحبت بین دو نماز برای سرباز‌ها منعم کرد. می‌خواهم بگویم بی مهری‌ها و مهربانی‌ها چندجانبه  بود.

خداراشکر با گرفتن کارت پایان خدمت، پرونده خیلی از حرف وحدیث‌ها تمام شد. ازدواج کردم و وقفه سه ساله در درس‌های حوزوی ام را جبران کردم. به هرکدام از هم لباس‌هایی که برای مشورت سراغم می‌آیند، توصیه کرده ام و‌ می‌کنم که بی نگرانی و بدون استفاده از هرگونه امتیازی، دقیقا مثل یک فرد کاملا عادی به خدمت سربازی بروند. کلیات ماجرای گرفتن کارت پایان خدمت برای من از این قرار بود. جزئیات سخت و دردناکش بماند برای وقتی دیگر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->