دستگیری سارق خودروهای مدل پایین توسط پلیس مشهد تحقیقات ویژه پلیس آگاهی مشهد درباره مرگ مشکوک و دلخراش جوان موتورسوار بهترین روش وزن کم کردن؛ رژیم‌های فستینگ و کتوژنیک یا رژیم مدیترانه‌ای؟ رای نهایی شکایت زنگنه از سعید جلیلی و زاکانی اعلام شد هلاکت ۸ تروریست در عملیات فراجا (۵ شهریور ۱۴۰۴) ساعت و زمان دقیق ماه گرفتگی ۱۶ شهریور ۱۴۰۴ در ایران فضای مجازی برای کودکان و نوجوان؛ فرصت‌سازی یا فرصت‌سوزی؟! دستگیری باند دزدان زیبارو در مشهد | سرقت یک میلیاردی با آبمیوه و غذای مسموم + فیلم یادی از دکتر عباس شفیعی، پدر داروسازی نوین ایران | نوشداروی ماندگار توقف قطار‌ها در ایستگاه نیشابور از سر گرفته شد | ماجرای تصمیم عجیب شرکت راه‌آهن که لغو شد گلایه شهروندان برخی از محلات مشهد از بروز بیماری سالک و پاسخ علوم پزشکی | سالک را جدی بگیرید! تأمین برعکس آب مشهد | فقط ۳۰ درصد از آب شهر از طریق سدها تامین می‌شود بازگشت همه دانشجویان محروم از تحصیل به دانشگاه‌ها بازگشایی موزه استاد فرشچیان در کاخ سعدآباد رئیس کل دادگستری خراسان رضوی: هدف از رسیدگی به پرونده‌های قضایی احقاق حق و اجرای عدالت است آیا مدارس زودتر از موعد شروع می‌شوند؟ | تاریخ دقیق بازگشایی مدارس در سال ۱۴۰۴ اعلام شد ۸ درصد از سرمایه دامی کشور در دست خراسان رضوی ابلاغ اساسنامه مدرسه مجازی + جزئیات رئیس پلیس بین‌الملل فراجا: قاتل فراری به کشور مسترد شد (۵ شهریور ۱۴۰۴) کارنامه نتایج اولیه آزمون استخدامی وزارت آموزش و پرورش منتشر شد + آدرس سایت آموزش در مدارس متناسب با نقش‌های جدید معلمان بازطراحی می‌شود شناسایی ۳۵ مدرسه متخلف در مشهد | سرانه آموزشی دانش‌آموزان دولتی، ۲۵۰۰ تومان در سال است اجرای برنامه شیر رایگان در مدارس از ابتدای مهرماه | انجام غربالگری کوتاه‌قدی دانش‌آموزان در سه استان ۳ تصفیه‌ خانه جدید با فناوری‌های روز در حال احداث در مشهد دستگیری سارقی که به طلای کودکان زائران امام زاده صالح هم رحم نکرد روش‌های انتقال ویروس HPV | تزریق واکسن به معنی مصونیت کامل نیست دستگیری کلاهبردار شیطان‌صفت در تهران؛ سرقت از ۵۰ فروشگاه با طرح دوستی! آیا حذف نان و برنج باعث لاغری پایدار می شود؟ درمورد ۱۱۰ پرونده مرتبط با جنگ ۱۲ روزه تصمیم نهایی گرفته شده است
سرخط خبرها

سخت­‌تر از سخت

  • کد خبر: ۱۶۷۹۹۹
  • ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۲
سخت­‌تر از سخت
برای دوره دوماهه آموزشی که با تابستان مصادف شده بود، به خاش اعزام شدم؛ درست در بحبوحه‌ای که عبدالمالک ریگی در این منطقه جنایت می‌کرد.

حرف وحدیث‌های اطرافیانم زیاد بود. می‌گفتند طلبه‌ها جنم سربازی رفتن ندارند. اگر بروند هم امریه اداره‌ای می‌شوند، چهار رکعت نماز‌ می‌خوانند و تمام. حرف هایشان را با ادبیات توهین آمیزی به زبان می‌آوردند. این‌ها را حتی از اعضای خانواده خودم هم می‌شنیدم. نه اینکه فکر کنید بهم برخورده باشد.

برای خودم منزلتی قائل نیستم. این حرف‌ها را  از  باب شأن و جایگاه این لباس، ناراحت کننده می‌دانستم. به آن‌ها گفتم سربازی می‌روم. گفتند اگر راست می‌گویی، برو و نگو طلبه ای. از سوابق فعالیت هایت در بسیج هم هیچ نگو. پذیرفتم و دقیقا مثل فردی معمولی و بدون هیچ سابقه و پارتی، سال ۱۳۸۴ و در بیست ودوسالگی برای خدمت سربازی اقدام کردم. آن زمان سطح یک حوزه علمیه را تمام کرده بودم.

برای دوره دوماهه آموزشی که با تابستان مصادف شده بود، به خاش اعزام شدم؛ درست در بحبوحه‌ای که عبدالمالک ریگی در این منطقه جنایت می‌کرد. اوضاع خیلی خطرناک بود و کسانی که روی برجک بودند، در معرض تیراندازی دشمن بودند. من هم مثل بقیه ترسیده بودم، اما حاضر نبودم برگردم تا دیگران بگویند دیدید درست گفتیم؟ به حرف ما رسیدید؟

زیاد بودند سرباز‌هایی که همان هفته اول با دادن باج به دژبان‌های وقت، فرار کردند؛ دژبان‌هایی که برخی از آن‌ها رفتار‌های واقعا بدی با سربازان داشتند؛ در حد گیردادن‌های الکی، بد و بیراه گفتن و کتک کاری. برخی سربازان با دیدن اوضاع، با همان ماشینی که آمده بودند، برمی گشتند. به همه این سختی‌ها طوفان‌های صدوبیست روزه شن در منطقه، بالارفتن دما تا حدود شصت درجه و ماه رمضان را هم اضافه کنید. با اینکه ارشد بودم و‌ می‌توانستم مرخصی بگیرم، نگرفتم. آن قدر لاغر و آفتاب سوخته شده بودم که به من می‌گفتند مثل قیر شده ای!

دوره دوماهه با سختی هایش سرانجام تمام شد. از سه چهار روز مرخصی، دو روز را در راه بودم. باز هم همان حرف وحدیث‌ها را‌ می‌شنیدم که فلانی با آن آموزشی سخت، دیگر جربزه ادامه اش را ندارد، اما من عزمم را برای ادامه دادن جزم کرده بودم. منطقه محروم خاش با خدمات حداقلی اش برای استحمام و نظافت را از سر گذرانده بودم و حالا نوبت تحمل سرمای سخت ارومیه در زمستان بود، با برف‌هایی که گاهی به کمرمان می‌رسید. یک سال وخرده باقی مانده از خدمتم را در گردان مخابرات، لشکر ۶۴ ارومیه گذراندم. هم در خاش و هم در ارومیه متوجه طلبه بودنم شدند؛ از روی عکس کارتکس، شناسنامه و فضای فکری ام که هیچ کدامشان را‌ نمی‌شد پنهان کرد.

پیشنهاد‌های زیادی داشتم، مبنی بر اینکه در خاش بمان، در عقیدتی خدمت کن که کار ساده تری دارد و.... پیشنهاد‌هایی برای افزایش مرخصی هایم هم داشتند، اما هیچ کدام را قبول نکردم. در ارومیه مکبر نماز جماعت بودم. علاوه بر مکبری، فعالیت‌های دیگری هم داشتم، به ویژه در مناسبت‌های مذهبی. یادم هست که یکی از مسئولان وقت از چنددقیقه صحبت بین دو نماز برای سرباز‌ها منعم کرد. می‌خواهم بگویم بی مهری‌ها و مهربانی‌ها چندجانبه  بود.

خداراشکر با گرفتن کارت پایان خدمت، پرونده خیلی از حرف وحدیث‌ها تمام شد. ازدواج کردم و وقفه سه ساله در درس‌های حوزوی ام را جبران کردم. به هرکدام از هم لباس‌هایی که برای مشورت سراغم می‌آیند، توصیه کرده ام و‌ می‌کنم که بی نگرانی و بدون استفاده از هرگونه امتیازی، دقیقا مثل یک فرد کاملا عادی به خدمت سربازی بروند. کلیات ماجرای گرفتن کارت پایان خدمت برای من از این قرار بود. جزئیات سخت و دردناکش بماند برای وقتی دیگر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->