اقلام ضروری برای کوله‌پشتی زائران اربعین مصدومیت ۵ زائر ایرانی در تصادف ون با جرثقیل در عراق شاخص اصلی در انتخاب عینک آفتابی استاندارد چیست؟ بیشتر سرطان‌های کبد قابل پیشگیری هستند پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (چهارشنبه، ۱۵ مرداد ۱۴۰۴) | تداوم هوای گرم سال تحصیلی دانشجویان نو ورود از ۲۶ مهرماه آغاز خواهد شد حادثه واژگونی آمبولانس اورژانس در اصفهان با کولر روشن خودرو هم از گرمازدگی در امان نیستید زنگ خطر باروری زنان ایرانی به صدا درآمد «انگور» میوه بهشتی برای سلامت قلب و مغز دستگیری کلاهبردار شیاد در مشهد با تیزهوشی یک طلافروش آغاز ذخایر استراتژیک دارو و تجهیزات پزشکی پیشرفت ۷۰ درصدی طرح جامع پایانه مرزی «دوغارون» خراسان رضوی صدرنشین پاک‌ترین هوای شبانه‌روز گذشته (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) «روزبه وادی» جاسوس موساد به‌اتهام افشای اطلاعات شهید هسته‌ای اعدام شد (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) حکم اعدام «مهدی اصغرزاده» تروریست داعشی اجرا شد (۱۵ مرداد ۱۴۰۴) پاپوش خطرناک زن جوان برای نامزد خیانتکارش | جسدی که هرگز پیدا نشد! قتل مسلحانه برای چند دانه آلو در نزدیکی مشهد | نیمی از سر مقتول جلوی چشم فرزندانش متلاشی شد انکار قتلی که در حضور شاهدان رخ داد ! نجات جان کودک مسموم شده با مواد مخدر در نیشابور آیا نام‌گذاری «کوروش» برای فرزندان ممنوع شده است؟ دومین کامیون با راننده کودک در گناباد توقیف شد +عکس(۱۴ مرداد ۱۴۰۴) مجازات توهین کردن در قانون چرا چرخ قانون افزایش جمعیت ایران لنگ می‌زند؟ | افشاگری درباره پشت پرده مخالفان تصادف مرگبار در محور دهلران با ۳ فوتی و ۵ مصدوم (۱۴ مرداد ۱۴۰۴) زلزله شاهرود را لرزاند + جزئیات (۱۴ مرداد ۱۴۰۴) ثبت ۶۹ فوتی در تصادفات جاده‌ای استان‌های مرزی اربعین تکلیف امتحانات معوق دانشگاه‌ها مشخص شد | زمان آغاز سال تحصیلی ۱۴۰۴ اعلام شد خواستگار قلابی با کلاهبرداری ۲۵ میلیارد ریال دستگیر شد
سرخط خبرها

سخت­‌تر از سخت

  • کد خبر: ۱۶۷۹۹۹
  • ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۲
سخت­‌تر از سخت
برای دوره دوماهه آموزشی که با تابستان مصادف شده بود، به خاش اعزام شدم؛ درست در بحبوحه‌ای که عبدالمالک ریگی در این منطقه جنایت می‌کرد.

حرف وحدیث‌های اطرافیانم زیاد بود. می‌گفتند طلبه‌ها جنم سربازی رفتن ندارند. اگر بروند هم امریه اداره‌ای می‌شوند، چهار رکعت نماز‌ می‌خوانند و تمام. حرف هایشان را با ادبیات توهین آمیزی به زبان می‌آوردند. این‌ها را حتی از اعضای خانواده خودم هم می‌شنیدم. نه اینکه فکر کنید بهم برخورده باشد.

برای خودم منزلتی قائل نیستم. این حرف‌ها را  از  باب شأن و جایگاه این لباس، ناراحت کننده می‌دانستم. به آن‌ها گفتم سربازی می‌روم. گفتند اگر راست می‌گویی، برو و نگو طلبه ای. از سوابق فعالیت هایت در بسیج هم هیچ نگو. پذیرفتم و دقیقا مثل فردی معمولی و بدون هیچ سابقه و پارتی، سال ۱۳۸۴ و در بیست ودوسالگی برای خدمت سربازی اقدام کردم. آن زمان سطح یک حوزه علمیه را تمام کرده بودم.

برای دوره دوماهه آموزشی که با تابستان مصادف شده بود، به خاش اعزام شدم؛ درست در بحبوحه‌ای که عبدالمالک ریگی در این منطقه جنایت می‌کرد. اوضاع خیلی خطرناک بود و کسانی که روی برجک بودند، در معرض تیراندازی دشمن بودند. من هم مثل بقیه ترسیده بودم، اما حاضر نبودم برگردم تا دیگران بگویند دیدید درست گفتیم؟ به حرف ما رسیدید؟

زیاد بودند سرباز‌هایی که همان هفته اول با دادن باج به دژبان‌های وقت، فرار کردند؛ دژبان‌هایی که برخی از آن‌ها رفتار‌های واقعا بدی با سربازان داشتند؛ در حد گیردادن‌های الکی، بد و بیراه گفتن و کتک کاری. برخی سربازان با دیدن اوضاع، با همان ماشینی که آمده بودند، برمی گشتند. به همه این سختی‌ها طوفان‌های صدوبیست روزه شن در منطقه، بالارفتن دما تا حدود شصت درجه و ماه رمضان را هم اضافه کنید. با اینکه ارشد بودم و‌ می‌توانستم مرخصی بگیرم، نگرفتم. آن قدر لاغر و آفتاب سوخته شده بودم که به من می‌گفتند مثل قیر شده ای!

دوره دوماهه با سختی هایش سرانجام تمام شد. از سه چهار روز مرخصی، دو روز را در راه بودم. باز هم همان حرف وحدیث‌ها را‌ می‌شنیدم که فلانی با آن آموزشی سخت، دیگر جربزه ادامه اش را ندارد، اما من عزمم را برای ادامه دادن جزم کرده بودم. منطقه محروم خاش با خدمات حداقلی اش برای استحمام و نظافت را از سر گذرانده بودم و حالا نوبت تحمل سرمای سخت ارومیه در زمستان بود، با برف‌هایی که گاهی به کمرمان می‌رسید. یک سال وخرده باقی مانده از خدمتم را در گردان مخابرات، لشکر ۶۴ ارومیه گذراندم. هم در خاش و هم در ارومیه متوجه طلبه بودنم شدند؛ از روی عکس کارتکس، شناسنامه و فضای فکری ام که هیچ کدامشان را‌ نمی‌شد پنهان کرد.

پیشنهاد‌های زیادی داشتم، مبنی بر اینکه در خاش بمان، در عقیدتی خدمت کن که کار ساده تری دارد و.... پیشنهاد‌هایی برای افزایش مرخصی هایم هم داشتند، اما هیچ کدام را قبول نکردم. در ارومیه مکبر نماز جماعت بودم. علاوه بر مکبری، فعالیت‌های دیگری هم داشتم، به ویژه در مناسبت‌های مذهبی. یادم هست که یکی از مسئولان وقت از چنددقیقه صحبت بین دو نماز برای سرباز‌ها منعم کرد. می‌خواهم بگویم بی مهری‌ها و مهربانی‌ها چندجانبه  بود.

خداراشکر با گرفتن کارت پایان خدمت، پرونده خیلی از حرف وحدیث‌ها تمام شد. ازدواج کردم و وقفه سه ساله در درس‌های حوزوی ام را جبران کردم. به هرکدام از هم لباس‌هایی که برای مشورت سراغم می‌آیند، توصیه کرده ام و‌ می‌کنم که بی نگرانی و بدون استفاده از هرگونه امتیازی، دقیقا مثل یک فرد کاملا عادی به خدمت سربازی بروند. کلیات ماجرای گرفتن کارت پایان خدمت برای من از این قرار بود. جزئیات سخت و دردناکش بماند برای وقتی دیگر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->