میان امنیت و پرستش و آرامش و بندگی، رابطه است. بشر در این دنیا زندگی میکند و در زندگی باید آرام باشد و مضطرب نباشد. اگر اضطراب و نگرانی و تشویش بر خانهای حاکم شود، در آن خانه همیشه اعصابخردی و درگیری است. حتی در محیط کار، فرد با خودش درگیر است. آرامش، بزرگترین نعمت الهی است و گاهیاوقات خود انسان این آرامش را تبدیل به اضطراب و نگرانی میکند.
ما بحثمان این است چه کنیم که در زندگی ما آرامش پیدا شود و اضطراب، افسردگی، اندوه، حزن و نگرانی از بین برود. ما در این عالم بین زندگی کردن و زندگی نکردن، مخیر نیستیم. نمیتوانیم بگوییم زندگی میکنیم یا نمیکنیم؟ زندگی نمیکنیم؛ یعنی مرگ، یعنی خودکشی. ما باید زندگی کنیم. اما بین آرام زیستن و ناآرام زیستن، مخیریم. انسان تا بوده، زندگی بوده است.
حالا چه دارا و چه فقیر چه سالم و چه مریض و چه کسی که چند تا سکته کرده و روی تخت افتاده است، ناگزیر باید زندگی کند. در این عالم، زندگی کردن الزامی است. باید زندگی کرد. در اصلِ زندگی کردن، اصلا جای اختیار نیست. اصل زندگی کردن مهم است؛ خواه رضایتمندانه خواه نارضایتمندانه، آرام یا ناآرام، خوشخلق یا بدخلق، حسودانه یا زندگی بدون حسادت که غلوغش ندارد. هم یوسف (ع) زندگی کرد و هم برادرانش، هم هابیل (ع) و هم قابیل.
من وارد بحث میشوم تا راهکارهایی را از قرآن مجید بیان کنم. دیروز یک نکته درباره بهدست آوردن آرامش بیان کردم. امروز هم نکته دیگری را بیان میکنم که اگر خوب دقت کنید و این موضوع خوب اجرا بشود، آرامش میآورد و اگر غلط اجرا شود، ناآرامی میآورد.
روانشناسان درباره این موضوع که میخواهم بیان کنم، خیلی حرف زدهاند. آن چیست؟ مسئله مقایسه کردن است. یکی از ویژگیهای ما مقایسه کردن است. چرا؟ چون ما یک موجود اجتماعی هستیم. همسطح هم نیستیم.
شما چهل، پنجاه تا ماهی را در آکواریوم بریز، غذایشان یکی است، محیطشان هم یکی است. همه مثل هم هستند و زندگی هم میکنند. قفسی پنجاه تا کبوتر دارد، ارزن هم جلویشان ریخته شده است. غذا و جایگاهشان هم یکی است. همه کبوترند. در اینجا مقایسه معنا ندارد، اما ما اینطور نیستیم. ما برتری داریم، مؤمن داریم، پولدار داریم، فقیر داریم: «أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ». (سوره سجده، آیه ۱۸). «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ». (سوره زمر، آیه ۶). آیا فردی که مؤمن است با شخصی که فاسق است، مساوی است؟ آیا فردی که میداند با فردی که نمیداند، مساوی است؟
ما، چون یک موجود اجتماعی هستیم، با هم زندگی میکنیم. خواهناخواه در زندگی ما مقایسه پیش میآید. زن فلانی چنان است. دختر فلانی چنان است. پسر فلانی در کنکور قبول شد. فلانی در فلان کار، بار خودش را بست. در درس موفق شد. مدام مقایسه میکنیم. مقایسه کردن یک شمشیر دولبه است؛ هم میتواند آرامش بیاورد و هم میتواند اضطراب بیاورد.
من امروز به شما میگویم که چطور فرهنگ مقایسه، آرامش میآورد و چگونه اضطراب میآورد. از آیات و روایات استفاده میکنم. ببینید اصل مقایسه، طبیعی است. دو جوان وارد دانشگاه میشوند. دو جوان ازدواج میکنند. دو همکار در یک اداره، دو همسایه کنارهم. فلانی چهل سفر به مکه رفته است، ولی ما هنوز رنگ مکه را ندیدهایم. بچه فلانی در این اداره است و همهچیز دارد، بچه من پنج سال است که بیکار است. مدام در کار، شغل، مسائل مادی و معنوی مقایسه میکنیم.
سه نوع مقایسه داریم: ۱- مقایسه صعودی؛ ۲- مقایسه نزولی؛ ۳- مقایسه همسطح.
اگر شما در امور دنیا خودت را با بالاترت مقایسه کردی، این مقایسه صعودی است. اگر با پایینترت مقایسه کردی، مثلا شخصی که یکمیلیون تومان درآمد دارد خودش را با شخصی که پانصد هزارتومان درآمد دارد مقایسه کند، میشود نزولی. اما اگر با آن فردی که ۲ میلیون تومان درآمد دارد مقایسه کند، میشود صعودی. مقایسه همسطح نیز مثلا درآمد یکمیلیون را با یکمیلیون یا با همکار خودش مقایسه کند.
مقایسه گاهی صعودی، گاهی نزولی و گاهی همسطح است. در امور مادی، مقایسه صعودی اضطراب میآورد، اما مقایسه نزولی آرامش میآورد. سلمان میگوید: «أَوْصَانِی خَلِیلِی بسبعه خصال. خلیل من، حبیب من، رسول خدا (ص) به من هفت سفارش کرد؛ یکی از آنها این بود: أَنْ أَنْظُرَ إِلَی مَنْ هُوَ دُونی؛ای سلمان! در دنیا مقایسهات نزولی باشد نه صعودی»، با آن که حقوقش کمتر است، با آن که خانهاش محقرتر است، با آن که مدل ماشینش سادهتر است، اما در امور معنوی، مقایسه باید صعودی باشد.
منبع: فرازی از سخنان حجتالاسلاموالمسلمین رفیعی
با موضوع «راه دست یافتن به آرامش»