زلزله دیباج در استان سمنان را لرزاند (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) از کمک دانشجویان برای اثاث کشی خانه استاد تا معمای ترک تحصیل دانشجویان دکترا ! اتصالی برق پشت‌بام، منزل مسکونی را به آتش کشید + تصویر حادثه (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) افشاگری یک رسانه علیه قلیان اکسیژن| طرح مطالعاتی یامنفعت‌طلبی وبازی باسلامت جوانان؟ افشای راز قتل یکی از مدیران شهرداری به دست همسرش ماجرای استفاده بلاگر اینستاگرامی از آمبولانس در شیراز چه بود؟ پیش بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی (۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳) | صدور هشدار سطح زرد در استان اعترافات تکان دهنده جوانی که مادر خود را به قتل رساند (۱۷ اردیبهشت) قصاص ۲ قاتل و فرصت دوباره زندگی برای سومین نفر کشف سه کیلوگرم تریاک از معده سرنشینان یک خودرو در بجستان (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳) تشدید نظارت بر اتاق‌های فرار تهران دستگیری متهم‌به‌جعل مهر‌های ادارات در مشهد شانه کردن مو چه تاثیری در سلامت و زیبایی آن دارد؟ رفع تندی غذا با چند راهکار ساده عوارض روانی سقط جنین روی مادر نقش موثر مامایی در کاهش آمار سزارین و افزایش زایمان طبیعی پوسیدگی‌های دندانی و افت عملکرد مغز و قلب | بیماری‌های دهان با بروز برخی سرطان‌ها ارتباط دارد هشدار! تزریق این دارو فقط باید در بیمارستان انجام شود آموزش عبور و مرور در خیابان را  از  خردسالی شروع کنیم
سرخط خبرها

سلسه‌ مراتب زوال بزنگان + فیلم

  • کد خبر: ۱۷۰۶۰۸
  • ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۵۵
  • ۱
سلسه‌ مراتب زوال بزنگان + فیلم
روایتی از چند ساعت قدم‌زدن در کنار تنها دریاچه طبیعی خراسان رضوی که به نام شخصی سند خورده است.

به گزارش شهرآرانیوز، همان اول که رسیدیم تصویربردارمان گفت، چرا از هرجایی که نگاه می‌کنیم یک شکل است؟ گفتم شاید خشک‌سالی چهر‌ه‌ای یکسان دارد. قبل از حرکت و با دیدن عکس‌های تلخ دریاچه بزنگان، تکلیفم با این گزارش مشخص بود؛ قرار بود مرثیه‌ای بسازیم از زیبایی محوشدۀ بزنگان. بعد از سال‌ها خبرنگاری انگار مرثیه‌سرایی را خوب بلد شده‌ام. اتفاقات دور دریاچۀ بی‌جان آن‌قدر عجیب بود که مسیر گزارش را تغییر داد. یک نفر می‌گفت با کمپین بزنگان نجات پیدا می‌کند، یک نفر می‌گفت بزنگان عمرش نهایتاً چهل سال است و قدمتی ندارد، یک نفر نگران پرنده‌های مهاجر بود و از دور صدای موذی پمپ آب می‌آمد.

این روایتِ چند ساعت چرخیدن دور تنها دریاچه ثبت‌ملی‌شده خراسان رضوی در صد کیلومتری مشهد و هفتاد کیلومتری سرخس است و گفتگو با آدم‌هایی که روایت‌های متفاوتی از این روز‌های غم‌انگیز زیستگاه پرندگان مهاجر دارند.

شنیدنِ صدای جان دادن

ساعت حوالی ۸:۳۰ صبح است که جادۀ اصلی را به‌سمت بزنگان می‌پیچیم و بعد از هفت کیلومتر دوباره می‌پیچیم به یک فرعی دیگر. از جلو در بستۀ پاسگاه اثر ثبت ملی بزنگان رد می‌شویم و خودمان را می‌رسانیم به آلاچیق‌های بالادست دریاچه. باد نرمی می‌وزد و اگر دقت می‌کردی، می‌شد در سکوت صدای جان دادن دریاچه را شنید. دوربین‌ها که آماده می‌شوند، می‌رویم تا از سلسه‌مراتب زوال بزنگان گزارش تهیه کنیم. غیر از ما سه نفر آن‌طرف دریاچه یک پاژن آبی‌رنگ و سه نفر دیگر هم هستند که حضورشان در این موقع از روز سه‌شنبه برایمان جای سؤال است.

کنار دریاچه که می‌رسیم، باد که طعم نمک را می‌رساند به لب‎هایمان، با شماره‌ای از که دیروز قرار بوده است راهنمایی‌مان کند، تماس می‌گیریم. کسی آن‌طرف خط گوشی را جواب نمی‌دهد. با روابط‌عمومی سازمان محیط‌زیست استان تماس می‌گیریم. محترمانه جواب می‌دهد و می‌گوید احتمالاً جلسه هستند و دوباره تماس بگیرید. می‌گوییم دست‌کم با یکی از محیط‌بانان پاسگاه دریاچه هماهنگ کند که برویم با او گپ بزنیم، اما جواب منفی است، چون آن‌ها مسئول پاسخ‌گویی نیستند یا اطلاع کاملی از موضوع ندارند. ما هرچه می‌خواهیم به این پاسخ خوش‌بین باشیم، چیز‌هایی که چشم‌هایمان می‌بیند، چنین اجازه‌ای نمی‌دهد.

دیروزِ امروز دریاچۀ ارومیه

آن‌قدر حجم آب کم است یا آن‌قدر حجم نمک زیاد است که جنبشی در دریاچه به چشم نمی‌آید. این سمتی که ما هستیم، دور دریاچه خبری از نیزار نیست. دریاچه فقط یک‌طرف نیزار برایش باقی مانده است که آن هم داستان خودش را دارد.

لاستیک، قایق به‌گل‌نشسته، شیشه نوشابه، پوست چیپس، لنگه کفش پوسیده و نمک و نمک این‌ها از عریانی دریاچه بیرون زده است. چهرۀ آشنای هر رودخانه و سد و دریاچه‌ای که خشک می‌شود، چهرۀ یکسان خشک‌سالی. چهرۀ کریه مرگِ زندگی گاهی به مرور و گاهی ناگهان، مثل ملک‌الموت. اما اینجا، این خشک‌سالی، این منظرۀ کریه ربطی به هیچ ملک‌الموتی ندارد. خودمان تکه‌تکه و حفره‌حفره پیش رفته‌ایم. اگر نگاهی به آمار چاه‌های غیرمجاز آب بیندازیم، معلوممان می‌شود که امروز بزنگان را در گذشته‌ای که مشغول سوراخ کردن زمین بودیم، می‌توانستیم پیش‌بینی کنیم. استان خراسان رضوی یکی از استان‌هایی است که بیش از ۶ هزار چاه غیر مجاز آب در آن حفر شده است و قاعدتاً این آمار چندان دقیق نیست و همین شده که این چاه کندن‌ها چهرۀ خراسان رضوی را تغییر داده است و چهرۀ سرخس را که روزگاری یکی از قطب‌های کشت‌وزرع بوده امروز به کانون‌هایی بحرانی تقسیم کرده است. اگر خیلی به گذشته برگردیم در کتاب «حُدود العالم من المشرق الی المغرب» سرخس این‌گونه توصیف شده است: «سرخس شهری است بر راه و اندر میان بیابان نهاده... جایی با کشت و برز بسیار است.»، اما اگر امروز سفرنامه‌نویسی از اینجا بگذرد، سرخس را غرق در غبار صحرای قره‌قوم می‌بیند و بزنگان را خشک‌شده روایت خواهد کرد.

بالاخره تصمیم می‌گیریم نیم‌دور دورِ دریاچه بچرخیم و خودمان را برسانیم به پاژنِ آبی‌رنگ و سرنشینانش. همان اول کار یکی از ما در تکه‌ای باتلاقی از دریاچه گیر می‌افتد و بیست دقیقه‌ای معطل می‌شویم تا کفش‌هایش را از گل بیرون بکشیم تا داغی زمین پاهایش را نسوزاند.

در مسیر چرخیدن دورِ دریاچه، تنۀ درخت و انعکاس رگه‌های نمک، انعکاس خورشید روی ذرات نمک را از چند زاویه قاب می‌بندیم؛ اینجا امروز آیندۀ تلخی است که تا گردن در آن فرورفته‌ایم، اینجا دیروزِ امروز دریاچۀ ارومیه است، اینجا دورِ پیکر بی‌جان بزنگان آینۀ کوچکی از وضعیت زیست‌محیطی ایران است. اگر دنبال راه‌حل برای ریزگرد‌ها سرخس، دلیل بسته شدن جادۀ سرخس و نشستن شن روی ریل قطار مشهد سرخس هستیم، اگر نگران فرونشست‌هایی که خراسان را خراش داده‌اند هستیم، فرونشست‌هایی که به دلیل برداشت بی‌رویۀ آب‌های زیرزمینی دشت مشهد را به بحرانی‌ترین حالت ممکن رسانده، باید مسئولان را زیر آفتاب همین تکه از خراسان بدون ماشین‌های شاسی‌بلند کولردار بنشانیم و از کارشناسان خواهش کنیم بیایند برای امروز این سرزمین، دورِ یکی از همین تکه‌هایی از تنِ ایران که دارند نابود و گم می‌شوند، برای فردای این سرزمین که متعلق به همۀ آدم‌های بعد از ما هم هست، نقشه‌ای بکشند؛ نقشۀ پیشگیری از احتضار بدون شعار و حرف‌های خیالی!

یک اظهارِ تأسف ساده یا شاید سالِ آینده

در مسیر دورِ دریاچه گفت‌وگوی تازۀ ملتجی، رئیس اداره حفاظت محیط‌زیست سرخس، را با ایسنا می‌خوانم که کاهش میزان آبدهی چشمه‌های اطراف، افت سطح آب‌های زیرزمینی و کاهش نزولات آسمانی را عامل مهم کاهش آب دریاچه بزنگان دانسته است.

ملتجی گفته است: محیط‌زیست شهرستان سرخس به‌ویژه اداره کل محیط‌زیست خراسان رضوی سه طرح بزرگ را برای احیا و نگهداری این دریاچه بین سال‌های ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۱ اجرایی کرده‌اند. هرچند هر سه طرح به‌طور کامل اجرایی شده و به پایان رسیده است، به‌دلیل اینکه آب مازاد نبوده است که منتقل شود و از سویی بارندگی و سیلاب نداشته‌ایم، عملاً آبی به دریاچه منتقل نشده است.

او همچنین دمای حدود ۴۴ درجه سانتی‌گراد را دلیل افزایش میزان تبخیر سطحی و کاهش شدید آب دریاچه دانسته و گفته است: اکنون پنج چشمۀ کوچک در ضلع جنوبی با دبی بسیار کم وارد دریاچه می‌شود. اگر وضعیت به همین منوال باشد، به‌زودی دریاچه به‌طور کامل خشک خواهد شد.
با خودم می‌گویم، اگر با این روند پیش برود، دیگر نیازی به پاسگاه محیط‌زیست در بالای دریاچه نداریم و هیچ‌کسی از هیچ نگهبانی نمی‌دهد.

روبه‌رو شدن با یک نمکزار

می‌رسیم به سه نفری که کنار پاژن هستند. آن‌ها دارند درباره دریاچه حرف می‌‎زنند. خودمان را معرفی می‌کنیم و آن‌ها هم می‌گویند که پیگیر وضعیت دریاچه هستند و کمپین هم برای حمایت از دریاچۀ بزنگان و احیای آن راه انداخته‌اند. با یکی از آن سه نفر گپ می‌زنیم. او خودش را "مجید محمدپور" معرفی می‌کند. محمدپور اهل سرخس است و همچنین سال‌هاست که همیار محیط‌زیست بوده است. محمدپور می‌گوید: «خیلی‌ها خشک‌سالی را باعث‌وبانی وضعیت امروز دریاچه می‌دانند. شاید یکی از دلایلش هم همین باشد یا همین گرمای شدید هوا، اما گرما که فقط امسال نبوده و سال‌ها قبل هم بوده است. موارد زیادی هست. بالادست دریاچه چشمه‌ای داریم به‌نام "نازیک" که الان تقریباً تصرف شده و شخصی پیدا شده و با سند رسمی اعلام کرده است که زمین مال اوست. چشمه را گود کرده است و حتی آب را با تانکر به کشاورزان می‌فروشد.

مسیر آبی را که از سمت روستای بزنگان و چشمۀ آسیاب می‌آمده است هم کشاورزان به‌سمت زمین‌هایشان منحرف کرده‌اند. در نتیجه ورود آب به دریاچه کم شده است. سال قبل تا پایین دامنۀ تپه آب داشتیم. امسال طبق گفتۀ دوستان کارشناس، هفته‌ای پنجاه متر آب خودش را عقب کشیده است. در این منطقه از مزداوند تا سرخس چشمه‌ها را یکی‌یکی خشک کرده‌ایم. تونل‌ها و جاده‌هایی که برای ریل قطار زده شده، باعث شده است حوضۀ چشمه‌های آبی عوض شود.»

از او دربارۀ تاریخچۀ اینجا می‌پرسیم و می‌گوید: «قدمت دریاچه باید بیش از ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال باشد. این دریاچه ۴۲ هکتار وسعت دریاچه دارد و وسعت بسترش ۸۸ هکتار است و از جاذبه‌های شاخص گردشگری است که در بهترین حالت ۱۵ متر عمق داشته است، اما متأسفانه همان‌طور که می‌بینید، در سال ۱۴۰۲ با یک نمکزار که خودش می‌تواند ریزگرد تولید کند، روبه‌رو شده‌ایم. ما بدترین حالت را الان در شهرستان سرخس به‌دلیل میزان زیاد ریزگرد داریم که علت آن هم کشت دیم و حفر چاه‌های غیرمجاز است.»

قایقمان به گل نشسته است

از محمدپور دربارۀ راه احیای دریاچه می‌پرسیم. آهی می‌کشد و می‌گوید: «یک بار در دهۀ ۷۰ قرار بود دریاچه لای‌روبی شود که نشد. اگر تصرفاتی که در اراضی بخش غربی شده است و انحرافاتی که در مسیر آب ایجاد شده است به حالت قبل برگردد، می‌توان به آینده امیدوار بود. در شهرستان شاید نشود کاری کرد. ما نیازمند یک همت استانی و ملی هستیم تا بتوان دریاچه را احیا کرد. اینجا در مسیر مهاجرت پرندگان سیبری است و ما خیلی از پرندگان مهاجر را اینجا داشتیم. ما اینجا ماهیگیری و قایق‌رانی داشتیم، اما امروز قایقمان به گل نشسته است و این دردناک است. شاید ما از این به بعد با یک دریاچۀ فصلی روبه‌رو باشیم.»

اینجا دریاچه نبوده است!

با محمدپور می‌رویم جایی که از سوی شخصی تصرف شده است. هرچه به آنجا نزدیک می‌شویم، صدای پمپ آب بیشتر می‌شود؛ پمپ آبی که زیر یک چادر مسافرتی قرار گرفته است و صدایش انگار موسیقی متن زوال دریاچه است. از مردی که نزدیک پمپ با یک بیل خاک را بالاوپایین می‌کند، می‌پرسیم چند سال است که اینجا کشاورزی می‌کنید و سرضرب جواب می‌دهد: «ما هفتاد سال است که اینجا هستیم.»

بعد می‌پرسیم، اوضاع دریاچه تا حالا به این وخامت بوده است؟ با خیالی آسوده می‌گوید: «قدیم دریاچه نبوده است، نهایت عمرِ این دریاچه چهل سال است، اما این زمین کشاورزی هفتاد سال است که اینجاست. از اینجا یعنی بخش غربی تا خود زیارتگاه، ملک شخصی مردم بوده است و اینجا زندگی می‌کردند.»

کم‌کم زیر آفتاب و با پاسخ‌های کشاورزی که کلاه سرش نشان سازمان محیط‌زیست دارد، داریم آب می‌شویم. می‌پرسیم سند و مدرکی هم موجود است؟

می‌گوید: «بله. همۀ این‌ها سند شش‌دانگ و قانونی دارد، مثل شناسنامه. آن زمان اینجا دریاچه نبوده، محل نگهداری گوسفند بوده و مردم هم زندگی می‌کردند. یک چشمۀ آب شور هم آن گوشه بوده است که مردم نمک هم جمع می‌کردند. در این سی‌چهل سال ذره‌ذره از مردم گرفته‌اند که مثلاً پارک درست کنند. آن ساختمان پایین دریاچه که می‌بینید، در ملک مردم درست شده است. اینجا ۶۴ مالک قدیمی دارد و ملک شخصی شازده خسرومیرزا، ابوتراب‌میرزا و نماینده‌اش ارباب غلامحسین قرایی بوده است. اینجا یک جای کوچک پنجاه در پنجاه چشمه بوده است که مردم نمک جمع می‌کردند.»

این حرف‌ها را انگار از روی نوشته می‌خواند و بدون تپق نام آدم‌ها و تاریخچۀ دریاچه را به روایت خودش برایمان می‌گفت و اصرار داشت که دوربین خاموش باشد و چهره‌اش در هیچ دوربینی ثبت نشود. می‌گوید پدر خودش اینجا مأمور محیط‌زیست بوده است، اما ادعای خودش خلاف ادعای محیط‌زیست است که می‌گوید آب دریاچه در طول این سال‌ها به‌دلیل کم‌آبی شور شده است و در گذشته شور نبوده است.

تا ما می‌پرسیم، دوباره تکرار می‌کند: «اینجا چیزی به اسم دریاچه نبوده است. این دشت ۶۴ مالک داشته است که بعضی از آن‌ها هنوز هستند. بعضی از این مالک‌ها با محیط‌زیست درگیری دارند و هنوز پرونده در دادگاه است.» از او دربارۀ چشمه می‌پرسیم و دوباره تکرار می‌کند: «این چشمه آب شیرین است و سندی ۷۰ ساله دارد. ما از ۶۴ مالک این‍جا را خریده‌ایم و از همۀ ۶۴ مالک اثر انگشت گرفته‌ایم.»

لطایف‌الحیل

چند نفری را معرفی می‌کند که در روستای بزنگان سراغ آن‌ها برویم، اما ما ترجیح می‌دهیم که سراغ کرمانی، رئیس شورای بزنگان، برویم که بیش از ۱۶ سال است رئیس شوراست و خودش در بزنگان به دنیا آمده است.

از ابوالقاسم کرمانی می‌پرسیم که آیا عمر دریاچه چهل سال است؟ با تعجب پاسخ می‌دهد: «من بیش از شصت سال عمر دارم و از ابتدای تولدم در اینجا بوده‌ام. از زمانی که من به خاطر دارم، دریاچه اینجا بوده است. دریاچه سابقه‌ای طولانی دارد و از روستا بزنگان سابقه‌اش بیشتر است. در کنار دریاچه مزاری است به‌نام "گل‌بی‌بی" که مردم برای زیارت آنجا می‌روند. پدر من سال ۱۳۰۴ در بزنگان به دنیا آمده است و از او هم شنیده‌ام که دریاچه بوده است؛ بنابراین اگر بخواهیم حساب کنیم، چیزی به صدسالگی دریاچه نمانده و صحبت‌هایی که مطرح شده است که دریاچه چهل، پنجاه سال بیشتر عمر ندارد، درست نیست. بزرگان ما از گذشته گفته‌اند که اطراف دریاچه محل اتراق گوسفندان بوده و آب دریاچه وسطش بوده است. در سال‌ها بعد به‌دلیل بارش باران و ترسالی و همچنین جوشیدن چشمه‌هایی از وسط، دریاچه وسعتش بیشتر شد.»

کرمانی از روزگاری می‌گوید که آب دریاچه سرریز شده بوده است: «در دوره‌هایی هم بوده که آب دریاچه سرریز کرده و در پایین‌دستش به‌صورت موقتی کشاورزی می‌کردند. اینجا از نظر ملکی مربوط به شاهزاده‌های قاجار است. در آن دوران چاه‌هایی پایین‌دست دریاچه زده‌اند تا آب دریاچه را به‌سمت پایین منتقل کنند و از آن طریق بتوانند آب دریاچه را بکشند که موفق به این کار نشدند که این‌هم نشان قدمت دریاچه است.»

از او می‌پرسیم دریاچه‌ای که سال ۱۳۸۶ به‌عنوان یک اثر طبیعی ثبت ملی شده است، چگونه است که امروز یک نفر می‌تواند ادعای مالکیت کند و چسبیده به دریاچه کشاورزی کند و حریم را رعایت نکند؟

کرمانی شمرده‌شمرده و با طمأنینه پاسخ می‌دهد: «مالک این منطقه شاهزادگان قاجار بوده‌اند. از مجاورت کوه مرزداران تا چنارسوخته که مرز کلات نادری است، سند خورده است. داخل این سند همه‌اش متعلق به افراد نمی‌شود. انفال داریم، دریاچه جزو انفال است و اگر جزو سند این افراد هم باشد که نمی‌توانیم بگوییم، چون داخل سند هست، داخلش تصرف بشود. پس منابع طبیعی چرا به‌وجود آمده است؟ اینکه تصرفاتی صورت گرفته و سند‌هایی هم صادر شده است، متأسفانه من فکر می‌کنم سندی که صادر شده است، متصرفان یا متصرف با اطلاعات و موقعیت‌ها و جایگاه حقوقی که افراد متصرف در بعضی از ادارات داشتند و می‌دانستند که چگونه قوانین را دور بزنند، با لطایف‌الحیل سند را گرفته‌اند و صادر کرده‌اند. محیط زیست در یک زمانی شکایتی را علیه متصرفان تنظیم کرد، اما باتوجه به سند‌هایی که بود، محیط‌زیست کاری از پیش نبرد. من از خشک شدن دریاچه نگران نیستم، مسیر آب ورودی دریاچه که بسته شده، نگران‌کننده است و همچنین تصرف چشمۀ داخلی دریاچه تأسف‌بار است.»

او دوباره روی کلمۀ لطایف‌الحیل تأکید می‌کند و می‌گوید: «همۀ ما متعجب هستیم که هشت هکتار سند زده شود و نیزار نزدیک چشمه و دور چشمه به دلایل نامعلوم آتش بگیرد و بعد باز پیشروی به‌سمت دریاچه صورت بگیرد. در آیندۀ نزدیک اگر به همین صورت پیش برود، کل دریاچه به تصرف درخواهد آمد. الان بستر دریاچه تخریب شده است.»

همۀ مردم ایران در بزنگان سهم دارند

به لحن صدای کرمانی هیجان اضافه می‌شود و می‌گوید: «وقتی می‌گوییم اثر ملی یعنی چه؟ یعنی اینجا متعلق به من هم هست، متعلق به آن شهروند تهرانی هم هست و همه مردم ایران در آن سهم دارند.

آخرش اگر در استان صدای ما به جایی نرسد، مجبوریم ماجرا را از مراجع بالادست دنبال کنیم. هدف ما این است که از رئیس قوۀ قضائیه وقت ملاقات بگیریم، چون برای ما این وضعیت غیرقابل توجیه است و نگران دریاچه هستیم. اهمیت موضوع برای مسئولان ما باید به‌گونه‌ای بیان شود که خواست عموم مردم است. اینجا تنها تفریحگاه مردم این منطقه است و اگر خشک شود، به‌زودی با یک نمکزار مواجه خواهیم شد. اگر اینجا طوفان نمک داشته باشیم، منطقه را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. ما نیازمند یک عزم ملی هستیم. ما در شهرستان به نتیجه نرسیدیم و پرونده یک پروندۀ هفتادمن کاغذ شده است. اگر ما بندگان مانع نشویم، دریاچه احیا خواهد شد.»

سلسله‌مراتب اداری

از ساختمان شورا بیرون می‌زنیم. یک نفر دنبالمان می‌آید و می‌گوید، قانون اراضی مستحدث و ساحلی را بخوانید. بنا به این قانون، این متصرفان حقی ندارند. در دانشگاه فردوسی کلی فسیل کشف شده هست که مربوط به این منطقه است و همچنین بقایای نیایشگاهی مرتبط به دورۀ زرتشتیان اینجا هست و همه می‌دانیم که نیایشگاه‌ها معمولاً نزدیک دریاچه و آبگیر‌ها ساخته می‌شده است.

یک نفر دیگر می‌آید نزدیکمان و می‌گوید: «شوری آب دریاچه غیرقابل تصور است و ادامۀ زندگی اینجا بعد از نمکزار شدن دریاچه معلوم نیست چگونه خواهد بود.»‌

می‌افتیم در بالاوبلندی جادۀ روستا به‌سمت جادۀ اصلی و به پروندۀ قطور دریاچۀ بزنگان فکر می‌کنم که در ادارات مختلف در حال بالاوپایین شدن است، به سلسله‌مراتب اداری که پرونده طی می‌کند تا دست متصرفان کوتاه شود و معلوم نیست که کی این اتفاق بیفتد و معلوم نیست پرونده به نفع طبیعت و طبیعت‌دوستان پیش برود یا متصرفانی که به جان دریاچه افتاده‌اند و دارند آب چشمه را دبه‌دبه می‌فروشند. معلوم نیست که بالاخره ماجرای حقابه و حریم دریاچه کی و کجا و چگونه تعیین شده است که امروز در چنین وضعیت اسفناکی قرار گرفته است.

دوباره برمی‌گردیم سمت دریاچه تا چند عکس دیگر بگیریم. به محیط‌زیست و شماره‌هایی که از آن‌ها داریم، دوباره زنگ می‌زنیم. پاسخ نمی‌دهند و احتمالاً جلسه ادامه دارد. جلو در پاسگاه محیط‌بانی یک محیط‌بان در حال رفتن است. به او می‌گویم، شما از ماجرای شکایت محیط‌زیست و محکوم شدنش خبر داری؟ اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و می‌گوید، الان باید بروم مأموریت و می‌رود.

نگهبان تمام آب‌های جهان

خودمان را به گوشه‌ای از دریاچه می‌رسانیم که بنای کوچک آجری با بدسلیقگی تمام ساخته شده است. مکانی که به زیارتگاه گل‌بی‌بی شهره است. زیر سایۀ دیوار آجری همکارمان زنگ می‌زند به رجبعلی لباف‌خانیکی باستان‌شناس و یکی از خراسان‌پژوهان شاخص و از او دربارۀ قدمت دریاچۀ بزنگان می‌پرسید. قرار می‌شود بعد با او گفت‌وگویی مفصل‌تر انجام دهیم، اما او خیلی کوتاه و با کمی تعجب برایمان توضیح می‌دهد: «فسیل‌های فراوانی در اطراف دریاچه یافت شده که از منظر زمین‌شناسان، به دورۀ سوم و چهارم زمین‌شناسی باز می‌گردد. یکی دیگر از نشانه‌های قدمت دریاچۀ بزنگان، غار بزنگان است که قدمتش به دورۀ نوسنگی می‌رسد. در تپه‌های اطراف دریاچه فسیل‌های فراوانی وجود دارد که علتی دیگر بر این قدمت است. وجود بنایی موسوم به گل‌بی‌بی در مجاورت دریاچه بزنگان دیگر نشان بر قدمت دریاچه بزنگان است. هر جا که با چنین بنا‌هایی روبه‌رو هستیم که نام‌هایی نظیر بی‌بی، بانو و امثال این را دارد، بی‌شک این بنا‌ها به الهه ناهید نسبت داده می‌شود.»

وقتی تلفن را قطع می‌کنیم، با خودم می‌گویم حتماً الهۀ ناهید یا همان آناهیتا که هدایت و نگهبانی از تمام آب‌های جهان برعهدۀ او بوده، بزنگان را فراموش کرده است که امروز حال او این‌گونه است.

برای آخرین بار نگاه می‌کنم به‌سمت دریاچۀ بزنگان، دریاچه‌ای که روزی میزبان پرندگان مهاجر و ماهیان بوده است، روزگاری خانۀ ماهی کپور، شیرماهی و قزل‌آلا بوده است، روزگاری زیستگاه بیش از صد گونه از پرندگان آبزی و کنارآبزی بومی و مهاجر بوده است. دریاچه‌ای که روزگاری آدم‌های زیادی کنارش ایستاده‌اند و با آن عکس گرفته‌اند و در آلبوم‌هایشان با دریاچه عکس دارند. دریاچه‌ای که شاید تا چند سال دیگر تبدیل شود به گودالی که دیگر هیچ‌کس از گذشته‌اش خبر نداشته باشد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
حمید
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۴/۰۲
0
1
خوبه هنوز انگشت شمار دلسوز طبیعت پیدا میشن که وقت بزارن ولی حیف از این پشت میز نشینهای نادان که فقط میخان وقتشون بگذره یا تمرین میکنند کلماتی رو بگن که هیچکس نشنیده شاید بقیه فکر کنن عجب دانایی است
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->