در روزگاران قدیم در روستایی در حاشیه جنگل دوردست حکیمی زندگی میکرد که از حکمای برجسته بود و تعدادی مرید خاص داشت که همواره در کنارش بودند و از خرمن حکمت و معنویت او توشه برمی داشتند. روزی حکیم تصمیم گرفت با دو تن از مریدان خاصتر برای تفریح و تفرج و تأمل در احوالات هستی به دامن طبیعت بروند. پس لقمههای کتلت و کوکو و سالاد الویه را که همسرانشان درست کرده بودند، در بقچه هایشان گذاشتند و به داخل جنگل رفتند.
هنگام ظهر به رودخانهای رسیدند و تصمیم گرفتند ساعتی آنجا استراحت کنند و لقمههایی را که همسرانشان درست کرده بودند، تناول نمایند. وقتی سفره یک بارمصرف را پهن کردند و لقمهها را وسط سفره گذاشتند که بخورند، ناگهان با شنیدن صدای غرشی از جا پریدند و شیری را مشاهده کردند که کفتاری را دنبال میکند.
کفتار که از دست شیر فرار میکرد، داخل سوراخی رفت و شیر دم درب سوراخ به نعره زدن و حرکات نمایشی رزمی پرداخت. حکیم و مریدان مشغول تماشای این صحنه شگفت انگیز بودند که کلاغی که بر شاخه درختی نشسته بود، گفت: چی را تماشا میکنید؟
حکیم گفت: اینها را نمیدانم، اما من به حکمت این ماجرا فکر میکنم. کلاغ گفت: میخواهید حکمتش را من بگویم؟ حکیم گفت: بفرما. کلاغ گفت: حکمتش این بود که شیر و کفتار با نمایش خود سرتان را گرم کردند که روباه لقمه هایتان را بخورد. حکیم و مریدان به سفره نگاه کردند و دیدند لقمه هایشان در سفره نیست.
حکیم گفت: عجب! وی افزود: آن وقت اینکه روباه لقمههای ما را بخورد، چه فایدهای برای شیر و کفتار دارد؟
کلاغ گفت: روباه گرسنه بود و سیر شد، کفتار رفت تا تجدید قوا کند، شیر نیز دارد خودش را گرم میکند تا سه نفری به شما حمله کنند. حکیم اظهار کرد: وا! وی بار دیگر افزود: آن وقت چی به تو میرسد؟ کلاغ گفت: اگر به من چیزی میرسید که اینها را برای شما تعریف نمیکردم و آنها را پیش شما لو نمیدادم.
حکیم گفت: حالا چه کنیم؟ کلاغ خاطر نشان کرد: در زیر نیهای کنار رودخانه قایقی مخفی شده است. تا دیر نشده است و دریده نشده اید، سوار قایق شوید و فرار کنید.
حکیم و مریدان بدون فوت وقت بقچه هایشان را زیر بغل زدند و سوار قایق شدند و پارو زدند. وقتی از ساحل فاصله گرفتند، شیر و کفتار و روباه را دیدند که در کنار رودخانه ایستاده اند و با حسرت به شکار ازدست رفته شان نگاه میکنند. در این لحظه مریدان از حکیم پرسیدند:ای حکیم، از این ماجرا چه نتیجهای بگیریم؟ حکیم گفت: پارو بزنید که در حال حاضر پاروزدن بهتر از نتیجه گرفتن است. مریدان نیز خاموش شدند و پارو زدند.