شهریور ماهی عجیب است؛ تکلیفش با خودش که مشخص نیست بماند، آدمی را هم در برزخ قرار میدهد. وقتی میآید، گویی نه عاشق هستی نه فارغ، نه پای رفتن داری نه حال ماندن، نه شادمانی نه غمگین، نه حوصله کسی را داری نه کسی حوصله تو را دارد، گاهی غرق در آرامشی و لحظهای دیگر استرس رهایت نمیکند. شهریور دستی در دستان تابستان دارد و دلش با پاییز است، روزهای گرمی دارد و شب هایش سرد است، لباس کم بپوشی سرما میخوری و زیاد بپوشی گرما امانت نمیدهد.
عدهای آن را بهترین زمان سفر میدانند و گروهی معتقدند باید در خانه نشست و مهیای کلاس و درس شد. خلاصه غرق تردید است، نه دل میکند و نه دل میبندد. شهریور همچون بغضی تا اول مهر راه گلوی انسان را میبندد؛ نه فرو میرود و نه میشکند. به طبیعت که نگاه میکنی، نیمی از درختان ژست پاییزی به خود گرفته اند و نیمی دیگر هنوز صلابت تابستان را دارند. گویی هوایش همیشه گرگ ومیش است. شهریور انسان حساستر میشود، دلش زودتر میشکند، زودتر سرما میخورد و خلاصه آسیب پذیرتر است؛ پس هوای هم را بیشتر داشته باشید.
بخش قابل توجهی از زندگی، آموختنی است. باید یاد بگیریم و بدانیم که در هر زمان و هر مکان، در هر موقعیت و هر حالت چه نوع رفتاری باید داشته باشیم، تغذیه ما باید چگونه باشد و رفتارمان با اطرافیان و نزدیکانمان بر اساس چه الگویی تنظیم شود. یکی از زیباییهای خلقت، تغییرات آب وهوا و رنگ عوض کردنهای طبیعت با گذر زمان و بروز و ظهور فصل هاست.
هر فصلی رنگ، طبع و خاصیتی ویژه دارد، پس حال وهوای خاصی را نیز طلب میکند. چقدر «هستی» و «بودن» زیبا میشود هنگامی که آدمی بداند و بیاموزد که چگونه با تنظیم قواعد ذهنی، روحی و فیزیولوژیکی خود رفتار زیباتر و متناسبتر داشته باشد تا هم خود از زندگی و فرصت حیاتی که خداوند به او ارزانی داشته است، لذت بیشتری ببرد و هم این زیبایی را به اطرافیانش هدیه دهد.
باید الگوی فصلی زندگی را یاد بگیریم، از روح و جان خویشتن و سلامتی مان بیشتر مراقبت کنیم و فراموش نکنیم شاید در بسیاری از زمانهایی که حالمان خوب نیست، دور گردون مطابق میل ما نمیچرخد، اوضاع بر وفق مراد نیست و خلاصه از زندگی آن گونه که باید لذت نمیبریم. دلیل اینها هم ندانستن نیازهای فصلی و اقتضایی است. نمیشود موقعیت محیطی را نادیده گرفت و صرفا بر اساس حس درون زندگی کرد. ایجاد موازنه بین دنیای درون با محیط بیرونی از مهمترین لازمههای استمرار حیات در چرخه طبیعی عمر انسان است که باید به آن توجه و در آن دقت کرد.
پیچیدگیهای بدن انسان و تغییرات پیاپی محیطی و طبیعی به علاوه همه آنچه مقولات و پدیدههای غیرطبیعی و بشری همچون صنعتی شدن، فناوریهای مدرن روز، آلودگیهای زیست محیطی و شبکههای ارتباطی و اجتماعی درهم تنیده بر سر ما آورده است، در مجموع این پیام ویژه را به آدمی انتقال میدهد که باید زندگی کردن در این فضای رنگارنگ را بیاموزد و بر اساس آن رفتار و کردارش را تنظیم کند.
مگر میشود در دوره دانش و دانایی بدون «آگاهی» زمان را سپری کرد و از زندگی لذت برد؟ کتاب زندگی خواندنی و آموختنی است و به مجموعهای از آگاهیها و مهارتها نیاز دارد. پیشرفتها و تغییرات اجتماعی، اقتصادی، فناوری و رسانهای جوامع در چندین دهه گذشته، از پیشرفت مهارتها و رفتارهای انسانی پیشی گرفته اند و بسیاری از ابزارها در دست انسانهایی قرار گرفته اند که مهارت لازم استفاده بهینه از آنها را ندارند.
بنابراین، میتوان گفت یکی از مشکلات امروز انسانها ناهماهنگی دنیای درونی با محیط بیرونی است. دنیای جدید، کمتر از هر زمان دیگری از هوش و از آموزش صحبت میکند. آنچه پررنگتر شده، «مهارت یادگیری» است. درحالی که هر یک از ما باید خود، مسئولیت جست وجو و جذب دانش موردنیاز را برعهده بگیریم، کسانی موفق ترند و میتوانند نسبت به دیگران متمایز باشند که از نظر مهارت یادگیری، در سطحی بالاتر از دیگران قرار بگیرند.