۱۰ نوجوان از سراسر دنیا به داوری جشنواره فیلم کودک و نوجوان می‌پردازند چه چیز باعت شد شرک محبوب شود؟ سریال ترکی «خانه عروسک‌ها» فردا (۱۵ مهر ۱۴۰۴) به روی آنتن می‌رود + خلاصه داستان و زمان پخش داوران بخش بین الملل جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان معرفی شدند + اسامی فیلم کوتاه «نرموک» برنده‌ی جایزه بهترین فیلم کوتاه آلمان شد سریال «خرگوش سیاه» با دوبله فارسی منتشر شد درباره تنهایی آزیتا لاچینی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون | صدا، دوربین، تنهایی فراخوان «نمایشنامه‌نویسی و ترجمه نمایشنامه» منتشر شد ثبت نام بیش از ۴۸ هزار نفر در طرح بیمه تکمیلی صندوق اعتباری هنر معرفی فیلم­‌های «مقاومت» جشنواره فیلم کوتاه تهران + اسامی ۲ جایزه جشنواره آمریکایی برای فیلم کوتاه «شاخ‌دار» محمد معتمدی به بخش موسیقی خراسان «خنیاشهر» پیوست فیلم سینمایی «مجنون» در آستانه اکران + پوستر داوران بخش مسابقه جشنواره فیلم لندن ۲۰۲۵ را بشناسید اکران نیم‌بهای انیمیشن «یوز» در روز جهانی کودک (۱۶ مهر ۱۴۰۴) اهدای جایزه «بهترین فیلم از نگاه تماشاگران» در جشنواره فیلم کوتاه تهران آلبوم‌های موسیقی فیلم‌های «شب بیست‌ونهم»، «سناتور» و «نغمه» منتشر شد یادبودی برای «فتحعلی اویسی»، مرد خوش‌خنده سینمای ایران ۵ فیلم از خراسان رضوی به جشنواره فیلم کوتاه تهران راه یافتند
سرخط خبرها

به سال ۱۳۴۹

  • کد خبر: ۱۸۳۵۹۶
  • ۲۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۳
به سال ۱۳۴۹
میرزا یحیی کارمند اداره ثبت بود. عیالش، بی بی نوریه، هفت سالی از او کوچک تر. به روایت دستخط مندرج در پشت این عکس، به سال ۱۳۴۹ هجری خورشیدی و به واسطه قبولی آقا جلال در دانشگاه مشهد، برای اولین مرتبه به حرم حضرت مشرف شدند و البته چند روزی مهمان آقای نادر رحمتی و همسر او بودند.

  الحق والانصاف گویا چنان رسم مجاوری و احترام به زائر را ادا کرده بودند که تا سال‌های سال خاطره گویی میرزا یحیی و بی بی نوریه از آن سفر نقل گاه به گاه محافل خانوادگی بود.

اما بی بی نوریه از وقتی شنیده بود آقا جلال قصد ترک دیار تبریز برای تحصیلات عالیه و رفتن به بلادی دیگر دارد، یک جا بند نمی‌شد و به قول خودش در دلش رخت می‌شستند و این شستن تمامی نداشت. به تعبیر مریم خاتون دختر بزرگ آقا یحیی و بی بی نوریه، آقا جلال ته تغاری منزل بود و از همین رو حسابی دل پدرو مادر را برده بود و دانشگاهی شدنش هم مزیدی بر علت ها.

مریم خاتون این حرف‌ها را که می‌گفت، دلش برای برادر از جان عزیزترش غنج می‌زد. بی بی نوریه در کش و قوس هضم دوری از آقا جلال بود که خبر رسید تنها پسرش در رشته فیزیک دانشگاه مشهد قبول شده است. بی بی نوریه از آقا جلال پرسیده بود: «فیزیک یعنی چه؟» و آقا جلال لبخند زده بود و میرزا یحیی اظهر من الشمسی گفته بود و لبخند کم رنگی از غرور بر لب هایش نشسته بود.

با این همه، بی بی نوریه دیگر غمی نداشت. غم دوری جایش را داده بود به آرامشی که خوب می‌فهمید چرا توی دلش نشسته بود. بعد هم شال و کلاه کرده بود و اصرار پشت اصرار که هر طور شده باید همراه آقا جلال به مشهد بروند و دل صفا دهند و خودش پسر را بسپرد به حضرت. میرزا یحیی چرتکه‌ای انداخته بود و دست برده بود به ذخیره روزمبادایش. چه روزی بهتر از این روز. اتوبوس یک روز و نیم توی جاده‏‌ها پیچ و تاب خورده بود تا آن‌ها را برساند به سرزمین نور و خود نور.

عکس: آرزو صادقی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->