نگاهی به مجریان زن موفق تلویزیون درگذشت «آرت ایوانز» بازیگر فیلم جان سخت رونمایی از مجموعه‌کتاب‌های «کی؟ چی؟ کجا؟» خاطره عجیب «محمد شیری» از مرگ برادرش + ویدئو فیلم قاتل وحشی، ساخته حمید نعمت‌الله به جشنواره فجر می‌رود؟ برنامه کنسرت خوانندگان پاپ در زمستان ۱۴۰۳ بهنوش طباطبایی و حامد بهداد با «گیس» به جشنواره فجر می‌روند ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم
سرخط خبرها

پناهی مادرانه

  • کد خبر: ۱۸۳۸۹۲
  • ۲۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۴
پناهی مادرانه
مامان هر وقت دلش می‌گرفت می‌رفت حرم امام رضا (ع). هروقت غمگین می‌شد می‌رفت حرم امام رضا (ع). هر وقت بابایی می‌رفت مأموریت پشت بندش هم مامان می‌رفت حرم. آن باری هم که داداش قاسم رفت سربازی بعدش بلافاصله چادرش را برداشت رفت حرم.

خاله ریحان که مریض بود هم بعدِ عیادتش تو بیمارستان، آمدیم باهم حرم. دایی علی هم که دانشگاه قبول شد؛ درست بعد از اینکه پای تلفن خبرش را شنید گوشی را گذاشت و باز هم راهی حرم شد. یک بار ازش پرسیدم: مامان چرا همیشه میایم حرم امام رضا (ع).

خندید و گفت: یکمی سخته برای تو توضیح دادنش! گفتم: یه جوری بگو که آسون باشه. گفت:، چون امام رضا (ع) خیلی مهربونه! گفتم: مگر بابابزرگ، بابایی، داداش قاسم مهربون نیستند! گفت: چرا، اما حرم امام رضا (ع) جاییه که آدم توش احساس امنیت می‌کنه. گفتم: امنیت یعنی چی؟ گفت: یعنی مثل پناهگاه می‌مونه، یعنی اونجا حالت خوبه، خیالت راحته. یعنی آدم اونجا دل شوره اش آروم میشه، اونجا آدم ترسی نداره. بعدش گفت: امیدوارم فهمیده باشی توضیحاتم رو! یه چیزایی اش رو نفهمیده بودم و یه چیزایی رو هم فهمیده بودم. برای همین گفتم: اوهوووووم.

بعد مامان تو چشام نگاه کرد و گفت: یادته اون روز که رفته بودیم برات لباس فرم مدرسه بخریم، حواست پرت شده بود توی خیابون دستم رو ول کرده بودی و گم شده بودی؟
گفتم: آره.

گفت: چه احساسی داشتی؟ با خودت چی فکر کردی؟
گفتم: خیلی ترسیده بودم. خیلی گریه کردم. فکر کردم هیچ وقت دیگه پیدام نمی‌کنید و دیگه تنها شدم، خیلی ترسناک بود.
گفت: یادت هست وقتی من رو دیدی چطور چسبیدی به دست من و اومدی زیر چادرم؟ بعد محکم من رو گرفته بودی و ازم جدا نمی‌شدی.
گفتم: آره

گفت: حرم امام رضا (ع) مثل همون چادره، مثل همون دست امن مادرانه است که محکم گرفته بودی اش. من وقتی می‌ترسم، وقتی گم می‌شم، وقتی گریه ام می‌گیره وقتی تنها می‌شم، وقتی طاقتم طاق می‌شه، پناه می‌برم به امام رضا (ع)، امام رضا (ع) مثل یه مادر و حتی بیشتر مهربونه. اونجا آروم می‌شم. حالم خوب میشه. حس می‌کنم دیگه گم نمی‌شم.
گفتم: آهااااا... آره... بعد پرسیدم طاق یعنی چی؟!
مامان خندید و لُپم رو کشید.

عکس: امیر مهدی نجفلو

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->