بهرام رادان رسماً از داوری چهل وسومین جشنواره فیلم فجر خارج شد جزئیات تصادف آرمان امیدی، خواننده مسجدسلیمانی برنامه عصر جدید اکران ۳ فیلم کوتاه مشهدی راه‌یافته به فجر در سینما مهر کوهسنگی شهاب آسمان بازیگری | درباره شهاب حسینی، بازیگر نام‌آشنای سینمای ایران جست‌و‌جو در دنیای امپرسیونیسم | گزارشی از نمایشگاه گروهی نقاشی در نگارخانه آسمان مشهد نگاهی به مسیر هنری میترا حجار، به بهانه سالروز تولدش آموزش داستان نویسی | این شانزده نفر که به من زل زده اند (بخش دوم) پسرى که پاره تن رسول خدا بود | روایت «الفتوح» از تولد امام حسین(ع) که پروردگار هم‌زمان آن را تهنیت و تسلیت گفت جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما آفریقا مشهد + تاریخ و ساعت نشست خبری بیست‌ودومین جشنواره فجر مشهد برگزار شد | اکران ۳۲ فیلم سینمایی و انیمیشن در سینما‌های آفریقا، هویزه و سیمرغ + فیلم صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳ آغازبه‌کار نمایشگاه خوشنویسی و تذهیب هنرمندان تایباد و هرات افغانستان انتقاد انیمیشن‌سازها در جشنواره فجر: نه داوری درست داریم نه نگاه درست گفتگو با مهتاب ناظری، برنده جایزه برترین بازیگر بخش دیگرگونه‌های اجرایی تئاتر فجر برای نمایش تلقین درخشش هنرمندان مشهدی در جشنواره تئاتر فجر | تندیس برترین اثر بخش دگرگونه‌های اجرایی به نمایش «تلقین» رسید اعلام اسامی برگزیدگان چهل و سومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر (۱۳ بهمن ۱۴۰۳) ۹ فیلم فجر به سانس فوق‌العاده رسید (۱۳ بهمن ۱۴۰۳) مطالبات کتابفروشی‌ها تسویه شد جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما سیمرغ مشهد + تاریخ و ساعت جدول اکران فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۳ در سینما هویزه مشهد + تاریخ و ساعت
سرخط خبرها

سلامی در مِه

  • کد خبر: ۱۸۴۱۰۷
  • ۲۲ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۰
سلامی در مِه
پیرمرد همانجا روی خاک‌ها یله شده بود، پاهایش را دراز کرده بود و با دست هایش زانوانش را می‌مالید تا بلکه درد پا‌ها ملایم شود. فرزاد همچنان گوشی اش را بالا نگه داشته بود و به این سو و آن سو می‌رفت تا بلکه در نقطه‌ای آنتن بدهد، زیر لب غرولند می‌کرد: آخه این پیکان جاش باید تو موزه باشه نه این جاده ...

مجید که طاقتش طاق شده بود یک جا هوای حبس شده توی سینه اش را با صدا داد بیرون و محکم کاپوت را کوبید و یورش وار برگشت سمت فرزاد: آخه ژیگول مگه من گفتم با من بیا، تو هم مثل بقیه پیاده می‌رفتی، چرا نرفتی هان؟! چون می‌خواستی سرت تو اون ماسماسک باشه، هی بالا پایین کنی دنیا رو! الانم اگه خیلی کارت درسته، ببینم با اون ماسماسک می‌تونی یه کاری بکنی.

پیرمرد که تا این لحظه سکوت کرده بود؛ عصایش را گرفت جلو مجید که جلوتر نرود و گفت: استغفرا...، وسط این بیابون مونده که شما دوتا دست به یقه بشین. مجید با قیافه‌ای خسته رو کرد به پیرمرد و گفت: آخه عمو حسن این بد مصب رو نمی‌دونم چش شده، قبل سفر بردم همه چی اش رو میزون کردم! وسط این مه اصلا نمی‌دونم کجای این جاده هستیم، گفتم از جاده اصلی بریم، اما این فرزاد گفت گوشی من نقشه داره، جی پی اس داره، این راه میون بره بهتره، از بقیه جلو می‌افتیم. اصلا نمی‌دونم این مه از کجا افتاد پایین.

فرزاد عینکش را روی صورت مستأصلش جا به جا کرد و گفت: اگه آنتن می‌داد الان مشکلی نبود. پیرمرد عصایش را ستون کرد روی زمین و به سختی از روی زمین بلند شد. آرام آرام به سمتی رفت که در دوردست میان مه چیزی پیدا نبود. دوباره نشست و از جیبش زیارت نامه‌ای بیرون آورد و شروع کرد به خواندن. اول مجید و بعد فرزاد هم آمدند کنارش و هردو توی صدای خش دار عمو حسن غرق شدند و آرام آرام با او زمزمه می‌کردند.

ساعتی گذشت حوالی ظهر بود، صدای اذان از جایی بلند شد. عمو حسن گفت: بلند شید آروم آروم به سمت صدا بریم، نباید خیلی دور باشیم. کم کم مه سبک شد و در چشم انداز دور دست چهره شهر خود را نشان می‌داد. پیرمرد دستش را روی سینه گذاشت و گفت: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

عکس: محسن مقداری

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->