فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

زندگی یک چالش دائمی است | درباره دی. اچ. لارنس و داستان بلند «روباه»

  • کد خبر: ۱۹۱۱۱۱
  • ۰۶ آبان ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۱
زندگی یک چالش دائمی است | درباره دی. اچ. لارنس و داستان بلند «روباه»
یکی از کتاب‌های تازه منتشر شده در ایران، داستان بلند «روباه» نوشته دی. اچ. لارنس است که نشر افق آن را با ترجمه کاوه میرعباسی روانه بازار کرده است.

شهرآرانیوز؛ البته ناشری دیگر این داستان را با همین ترجمه در سال ۸۲ منتشر کرده بود، اما مدت‌ها بود تجدید چاپ نشده و نایاب بود. لارنس، نویسنده انگلیسی پرکاری بود که آثار متعددی از او در ایران هم منتشر شده است. آنچه در ادامه می‌آید بخش‌هایی از گفت وگوی کاوه میرعباسی با روزنامه شرق درباره این نویسنده و این اثر است.

آیا ترجمه «روباه» چالش خاصی به همراه داشت؟

زمانی که تصمیم به ترجمه اثری می‌گیرم، همیشه ابتدا کتاب را می‌خوانم و ویژگی‌هایی که در نثر است، پیدا می‌کنم. پیش از این درباره لارنس و فوئنتس این نکته را درباره نثر آثار مثال زده بودم. فوئنتس از آن نویسنده‌هایی است که از تکرار بدش می‌آید و کلمه‌ای را که یک بار استفاده کرده است چند جمله جلوتر دوباره از آن استفاده نمی‌کند و از مترادفش استفاده می‌کند.

نقطه مقابل این حالت دی. اچ. لارنس است که بی پروا یک صفت را بار‌ها و بار‌ها به کار می‌برد. برخی منتقدان این را به حساب شلختگی نثر دی. اچ. لارنس گذاشته اند، اما برخی دیگر هم معتقدند که این کار در زمان خودش نوآوری بوده است و به نثر لارنس تشخص داده است.

اما مثلا تکرار در نثر دی. اچ. لارنس مثل تکرار در نثر کورمک مک کارتی که عامدانه رخ می‌دهد نیست. من احتمال شلختگی را بیشتر می‌دانم، برای همین وقتی ترجمه می‌کردم خیلی خودم را مقید نمی‌کردم که از تکرار پرهیز کنم، چون خودش این کار را کرده است. ترجمه «روباه» سختی خاصی نداشت و باید سبک کار را پیدا می‌کردم و به نثری که برای اوایل قرن بیستم، یعنی برای صد سال پیش است، دقت می‌کردم؛ نثری که یک مقداری قدیمی است، اما به آن صورت بوی کهنگی نمی‌دهد.

دی. اچ. لارنس شاعر هم بود. آیا نثر او به اصطلاح نثری شاعرانه است؟

برای پاسخ به این پرسش می‌توان از زاویه دیگری وارد شد. در یک دسته بندی کلی ما یک سری نویسنده داریم که به آن‌ها به اصطلاح شیوه گرا گفته می‌شود؛ مثل نابوکوف که نثر خاص خودش را دارد و نثرش یکی از ویژگی‌های آثارش است، اما برخی نویسنده‌ها این طور نیستند و مثلا بارگاس یوسا نویسنده‌ای شیوه گرا نیست، او اگرچه جا‌هایی ابداعاتی در نثر می‌کند، اما تعداد این ابداعات زیاد نیستند و نثرش درواقع کارکردی است. دی. اچ. لارنس هم به نظرم از گروه دوم نویسندگان است و نثرش ویژگی خاصی ندارد. او بیشتر به دلیل مضامین آثارش موردتوجه است. به ویژه اگر دی. اچ. لارنس را در چشم انداز تاریخی و در بستر تحول ادبیات در نظر بگیریم، اهمیتش دوچندان می‌شود.

در «روباه» با سطح دیگری از رابطه روبه رو هستیم و آن رابطه با طبیعت است؛ این طور نیست؟

سؤال خوبی مطرح کردید؛ همین طور است. این بستر اجتماعی و نوع مواجهه با طبیعت درواقع مضمونی است که در کل آثار لارنس می‌توان دید. اوایل قرن بیستم در انگلستان دورانی است که به نوعی با انگلستان دو پاره روبه رو هستیم. یعنی کشور صنعتی شده و یک جور گرایشی به عمل گرایی صنعتی و به احساس گریزی و عقلانیت صنعتی حاکم شده و از طرف دیگر کسانی را داریم که هنوز به طبیعت و در واقع به طبیعت خودشان وابسته هستند.

شروع این دوپارگی در خانواده خود لارنس دیده می‌شود. پدر لارنس کارگر معدن بود و معدنچی فقیری هم بود. برعکس، مادرش آموزگار بود. پدر لارنس کسی بود که در میگساری افراط می‌کرد و به امری که فایده عملی نداشت، اهمیتی نمی‌داد. برعکس، مادرش عقاید دیگری داشت و به همین دلیل نفرت شدیدی میان این دو وجود داشت. زمانی که لارنس خودش را شناخت، شاهد نفرتی بود که بر زندگی زناشویی پدر و مادرش حاکم شده بود.

لارنس و دیگر بچه‌های خانواده با مادرشان همدل بودند و نسبت به پدرشان که رفتار زمختی داشت، کینه داشتند؛ د رحالی که مادرشان لطافت روحی داشت و او بود که زحمت زیادی کشید برای اینکه لارنس بتواند تحصیل کند و بورس بگیرد و با ادبیات و هنر آشنا شود و کارگر معدن نشود. این تضاد و دوگانگی که در خانواده لارنس وجود داشت به نوعی همان تضاد و دوگانگی کلی است که در انگلستان وجود داشت. از یک طرف صنعتگران و سرمایه داران بودند که فقط به جنبه مادی و غیرتغزلی زندگی توجه داشتند و در طرف دیگر کسانی بودند که به طبیعت و زیبایی هایش دلبستگی داشتند.

این دوگانگی به شکل بارزی در اوایل قرن خودش را در انگلستان نشان داده بود و در رمان‌های مختلف دی. اچ. لارنس ما به روشنی شاهد این مسئله هستیم. در عین حال، مکانی که داستان در آن رقم می‌خورد جای پرت و دور افتاده‌ای است که طبیعت در آنجا حضور بارزتری دارد؛ چون آن‌ها به عنوان دو زن همیشه با طبیعت در کشمکش هستند. ماهیت این کشمکش به مرور عوض می‌شود، چون عامل دیگری از طبیعت که همان کشش جسمانی است شکل می‌گیرد که این هم شکل دیگری از تمنای طبیعی است.

این همه جا حضور دارد و این تعبیر را به کار برده اند که از دیدگاه دی. اچ. لارنس زندگی یک چالش دائمی است و از یک سو کشمکشی است که انسان با طبیعت دارد و از سوی دیگر با مظاهر جامعه یعنی با هر دوی این‌ها در حال کلنجار رفتن است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->