امضای بیانیه تکریم جبهه مقاومت توسط صدها نفر از علمای اهل سنت کاربردی‌شدن قرآن در زندگی، یک ضرورت فرهنگی است گسترش سبک زندگی قرآنی با اجرای طرح «زندگی با آیه‌ها» اعزام اردوهای راهیان نور در سال جاری ۳۰ درصد افزایش یافت اهتزاز پرچم «نَصرُ مِنَ الله و فَتح قَریب» در جوار گنبد بارگاه منور رضوی (۵ اسفند ۱۴۰۳) شاهده؛ تازه‌ترین اثر حسن روح‌الامین برای شهید نصرالله + عکس تأکید حجت‌الاسلام قرائتی بر لزوم احیای زکات در سراسر کشور طرح «زندگی با آیه‌ها» با هدف تربیت ۱۰ میلیون حافظ قرآن اجرا می‌شود پخش زنده مراسم تشییع پیکر شهید نصرالله از شبکه قرآن آزمون مرحله استانی رقابت علمی طلاب خواهر، چهارشنبه (۸ اسفند ۱۴۰۳) برگزار می‌شود بیمار در چه صورتی می‌تواند روزه نگیرد؟ | فتوای آیت الله خامنه‌ای درباره روزه بیماران چگونه می‌توان جریان فقهی جدید ایجاد کرد؟ تصمیمات لازم برای ارائه خدمات بهتر به زائران عتبات گرفته می‌شود رونمایی از مجموعه آثار فقه بورس و اوراق بهادار مراسم گرامیداشت شهید سیدحسن نصرالله فردا (۵ اسفند ۱۴۰۳) در سراسر کشور برگزار می‌شود آخرین مهلت ارائه مقالات به دبیرخانه چهارمین همایش بین‌المللی اربعین اعلام شد + جزئیات حرم امام‌رضا(ع) میزبان برگزاری مراسم هم‌دردی با مردم لبنان می‌شود دریافت ۲۲۴ اثر در چهاردهمین جشنواره بین‌المللی کتاب سال رضوی هجدهمین نمایشگاه بین‌المللی قرآن و عترت مشهد مقدس برگزار می‌شود آمادگی یادمان‌های دفاع مقدس برای برگزاری اعتکاف رمضان ۱۴۰۳
سرخط خبرها

به او بگویید دوستش داشته باشد ...

  • کد خبر: ۲۰۵۳۹۳
  • ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۷
به او بگویید دوستش داشته باشد ...
علم پزشکی و اعتقاد و کشف و سلوک یک وقت‌هایی یک جوری به هم می‌تابند و ممزوج می‌شوند که تو یقین می‌کنی این کار معمولی نیست.
حامد عسکری
خبرنگار حامد عسکری

شکسپیر یک جایی توی یادداشت‌هایش از تجربه نوشتن و مرور گذشته در داستان‌هایش می‌گوید هیچ چیز برای من در نوشتن سخت‌تر از کشتن فجیع زنی جوان و زیبا نیست. تا مدت‌ها ذهنم درگیرش می‌شود و به این فکر می‌کنم که زود بود، به این فکر می‌کنم که می‌توانستم برایش زندگی‌ای سرشار از شادی و خوشبختی و رستگاری بنویسم و در جهان داستانی که در آن زیست می‌کند خوشبختش کنم، اما چه کنم که من یک جا‌هایی در نوشتن تصمیم‌گیر نیستم و این خود داستان و شخصیت‌هایش هستند که تعیین می‌کنند چه سرنوشتی داشته باشند.

گاهی توی زیست و زندگی روزمره‌ات حواست نیست که داری تکه‌های پازل وجود و شخصیتت را چه جوری می‌چینی و منتج به چه نتیجه‌ای خواهد شد. مرض نوشتن خاصیتش این است که وقتی دچارش می‌شوی کوچک‌ترین اتفاقات را در قالب یک قصه، یک روایت و یک درام، ذهنت برایت طبقه‌بندی می‌کند و به همه چیز با عینک درام نگاه می‌کنی.

یک جوک معمولی ساده هم که در واقع یک قصه است را یکی دو پلان قبل و بعدش را ذهنت پردازش می‌کند و دنبال دلیل و نتیجه است. همه این‌ها را گفتم به این برسم که خرده‌خبر‌های اتفاق وحشیانه تروریستی کرمان صبح به صبح روی گوشی می‌نشیند و لاجرم همه‌شان را می‌خوانم. از لحظه شنیدن خبر ذهنم درگیرش شده و عین یک مکعب روبیک دارم توی کله‌ام می‌چرخانمش که جفت‌و‌جورش کنم و ذهنم بتواند بپذیردش.

اینکه خانمی از مشهد از کنار امام رضا (ع) بار‌و‌بنه جمع کرده و تصمیم گرفته سالگرد حاج قاسم کرمان باشد و وقتی رفته آنجا وسط معرکه تروریستی مورد اصابت ترکش و موج انفجار قرار گرفته و دچار مرگ مغزی شده و بنا به سفارش قبلی که به همسرش داشته اعضای پیکرش به بقیه بندگان خدا که نیاز داشتند اهدا شده. من، ولی ذهنم طور دیگری به این خبر نگاه می‌کند. زنی مادری که این‌قدر همت داشته از مشهد بکوبد وسط زمستان برود کرمان که یک روز سر مزار پهلوان کشورش یک فاتحه بخواند و برگردد حتما اهتمامی خاص بر زیارت امام رضا (ع) که چند محله آن طرف‌تر از خانه اش بوده داشته.

حتما چند روز قبلش توی گروه خانوادگی اعلام کرده عازم کرمان است، حتما قبل از حرکتشان گلدان‌ها را آب داده، حتما میوه‌های یخچال را ورانداز کرده که تا می‌رود و برمی‌گردد پلاسیده نشوند. حتما یک کرم مرطوب‌کننده دست‌و‌صورت برداشته. یک جفت کفش راحتی برداشته، یک ذره چمدانش را سرخالی‌تر جمع کرده که برگشتنا کلمپه و زیره و کماچ سوغات بیاورد. حتما وقتی رسیده کرمان زنگ زده مشهد و به عزیزانش گفته رسیدم. حتما قبل از آن لحظه جهنمی چند عکس از موکب‌ها و بچه‌ها و عکس حاج قاسم گرفته و برای عزیزانش فرستاده و گفته جاتان خالی ...، ولی نقطه کانونی این زائر امام رضا (ع) قلب اوست.

قلبی که از مغز فرمان می‌گرفته که خون پمپاژ کن و در هر تپیدن عشق بورز به امام رضا (ع) و رفقایش. مغز که آقا بالاسر قلب بوده از کار می‌افتد و دیگر قوه‌ای نیست که حسی از جهان دریافت کند و عطرش را میان دو بطن قلب بپاشد و بگوید دوست داشته باش و نوکری کن. چه کار و بار دنیا عجیب است به خود امام رضا (ع) قسم، می‌بینی؟ مثلا خدا مقدر می‌کند یک آدم چشمش گوشش، دست و پا و پلک و پوستش چهل سال در این دنیا زیست کند و قلبش چندسال بیشتر.

فکر کن خدا مقدر کند تا چهل سالگی آن قلب در قفسه سینه خودت بتپد و بعدش کوچ کند به قفسه سینه آدمی دیگر. خیلی دوست دارم با آدم پذیرنده قلب این زن یک روزی گوشه صحن گوهرشاد بنشینم و حرف بزنم و بگویم از بعد از عمل عاشق‌تری؟ دل‌شوره‌هایت فرقی نکرده؟ به صاحب قبلی قلب فکر می‌کنی؟ حواست هست به قلب شهیده‌ای که میان صندوق سینه‌تو امانت است؟

علم پزشکی و اعتقاد و کشف و سلوک یک وقت‌هایی یک جوری به هم می‌تابند و ممزوج می‌شوند که تو یقین می‌کنی این کار معمولی نیست. روی میز علم و بیگ‌بنگ و شانس و اتفاق تشریح نمی‌شود. یک وقت‌هایی قلبت این‌قدر تمیز است این‌قدر عاشق است، این‌قدر امام رضایی است که امام رضا (ع) مثل یک گلدان بلور نازک مراقبش است و زیرباران ترکش و موج و ساچمه نگهش می‌دارد، عین یک باغبان مهربان می‌کاردش وسط گلدان سینه یکی دیگر و می‌گوید: تو دوست داشتنم را ادامه بده.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->