خراسان رضوی، پیشگام در بهره‌برداری از انرژی خورشیدی و طرح‌های نوین آبیاری با سرمایه وقف رشد فکری و ایجاد نشاط اجتماعی به سبک پیامبر مهربانی | بررسی جلوه‌ها و آثار مشورت در سیره پیامبر ختمی‌مرتبت(ص) تجلیل از واقفان و خیران خراسان رضوی در همایش استانی «یاوران وقف» | وقف ۱۳۰ میلیارد تومانی توسط بانوی مشهدی احیای سنت وقف، راهکار تحقق باقیات‌صالحات و خدمت به جامعه است + فیلم خطبه‌خوانی خادمان حرم فاطمی در آستانه ۲۳ ربیع‌الاول + فیلم هفدهمین دوره آزمون کتبی ترنم وحی برگزار شد درخواست وزارت فرهنگ برای تدوین آیین‌نامه‌ حمایت از آثار منتخب قرآنی مشهد میزبان برگزاری همایش بازخوانی «علامه فرزانه» + جزئیات محله طرق و تنها شهید ترورش | بازخوانی زندگی سید جعفر سعادتخواه پژوهش جدید در مطالعات اندیشه امت واحده اسلامی در آستانه انتشار نخستین نشست تخصصی بنیاد شهید و امور ایثارگران در خصوص شهدای جنگ ۱۲ روزه برگزار شد اعزام سالانه ۱۴ هزار مبلغ از قم در مناسبت‌های تبلیغی افتتاح مرکز امامت در نجف کلام آیت الله بهجت در مورد اهمیت حفظ قرآن اعلام فراخوان کنگره بین‌المللی شعر «نبی رحمت(ص)» اطلاع‌رسانی گسترده خدمات نذورات آستان قدس رضوی براساس نیات با تهیه سند محتوایی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر منافاتی با آزادی ندارد سهم زنان در جنگ ترکیبی و جهاد تبیین بسیار پررنگ است آیین پایانی بیست و ششمین دوره مسابقات قرآن کریم به میزبانی دهلی نو برگزار شد خدمت در حرم مطهر رضوی با معارف دینی گره خورده است
سرخط خبرها

گریستن در شب تولد

  • کد خبر: ۲۱۱۵۴۰
  • ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۹
گریستن در شب تولد
تولد شماست و یکی از خوش‌رنگ‌ترین اگر‌هایم همین است که اگر آن سال پایتان به کربلا باز نمی‌شد...
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

من به پدیده‌های مهم دنیا که می‌رسم و راجع بهشان می‌خوانم یا فیلمی، مستندی، چیزی می‌بینم یک مرضی دارم که یک روایت معکوس از آن اتفاق هم توی کله‌ام می‌سازم. مثلا اگر چگوارا کشته نمی‌شد حال و هوای کوبا الان چگونه بود یا اگر مغول به ایران حمله نمی‌کرد الان چقدر کتاب و بنای تاریخی بیشتر داشتیم؟

یا اگر چیزی به اسم داعش وجود نداشت الان تور‌های سفر به دمشق، دمشق زیبا و رویایی چقدر مشتری داشت و اگر اسرائیلی وجود نداشت یقینا همه‌مان برنامه‌ریزی می‌کردیم یک سفر نوروزی با خانواده یا رفقایمان تور فلسطین بگیریم و برویم در کافه‌های اورشلیم و حیفا و بیت‌المقدس و عکا مقلوبه بخوریم و در قهوه‌هایی با فنجان‌های خوش‌نقش‌و‌نگار آینده‌مان را جست‌وجو کنیم. اگر جنگ هشت ساله رخ نمی‌داد. اگر سقیفه اتفاق نمی‌افتاد. اگر اگر اگر... تولد شماست و یکی از خوش‌رنگ‌ترین اگر‌هایم همین است که اگر آن سال پایتان به کربلا باز نمی‌شد.

طبق روالی معهود پدر گرامی‌تان خلافت می‌کردند بعد برادرتان و بعد نوبت به شما می‌رسید برای اداره جهان، در مدینه می‌ماندید و در دارالخلافه کوچک و تمیز و معطرتان مردم از همه جهان می‌آمدند برای رتق‌و فتق اموراتشان. فکر می‌کنم در خیالم والی اهواز می‌آمد و از بی‌آبی آن خطه می‌گفت و می‌نالید و شما زیر درخواستش با دستخط مبارکتان پاراف می‌نوشتید برای برادر بزرگوارتان عباس که آب‌رسانی به خوزستان را در اولویت بگذارد و آب دستش هست زمین بگذارد و به داد زن و بچه‌ها برسد که تشنه نمانند.

در خیالم به این فکر می‌کنم که امور جوانان را به پسرتان علی‌اکبر می‌سپردید، علی‌اکبرتان که کارآفرین بود و در همان مدینه سال‌های قبل از کربلا هم مهمان‌سرایی داشت بر تپه‌ای بلند در مدینه و همیشه آتشی بر فرازش روشن بود و هر درمانده‌ای که وارد شهر می‌شد می‌دانست بستری گرم و غذایی گوارا و آبی خنک در انتظار اوست.

در خیالم این است که حتما نماز ظهر را به اندرونی می‌رفتید و رباب علیها‌سلام برایتان حوله می‌آورد که آب وضو خشک کنید. مادرتان هم هست و حالا سن‌و‌سالی دارد. محسن برادرتان هم هست و ازدواج کرده و چند اولاد دارد. در خیالم وارد اتاق می‌شوید دست مادر را می‌بوسید و اجازه می‌گیرید و بعد با ایشان و زینب و سکینه و رقیه و علی‌اصغر و حضرت زین‌العابدین (ع) می‌ایستید به نماز. شما امام جماعتید و بقیه مأموم. چه نمازی.

در خیالم آن پیراهن دست‌باف مادرتان در قابی از چوب عناب به دیوار همان نمازخانه کوچک آویزان است و فرزندان بعد از نماز زل می‌زنند به آن دست‌آفریده مادربزرگ و قربان‌صدقه‌اش می‌روند، مادر می‌خندد و اتاق پر از پروانه می‌شود و ملاحت لبخند نوزادی در خواب با قطره شیری گوشه لب. من چه مرگم است؟

شب تولدتان است و من دارم با اشک این‌ها را می‌نویسم. من روضه‌خوان شده‌ام. تولدتان است و من دارم به همه این نشدن‌ها فکر می‌کنم. تولدتان است و من فکر می‌کنم خانواده شما لطف کرد و بر بشر منت گذاشت که به زمین خاکی فرود آمد و ما قدرش را ندانستیم. شما آمده بودید ما را برگردانید به همان بهشتی که بودن با شما بود.

همین ساعات بود که پدربزرگتان دست‌های کوچک مشت‌شده‌تان را نگاه کرد و بوسید و بر چشم گذاشت. جبرئیل خبر آورده بود این جسم معطر نورانی و ناب سه روز بر بیابانی با خاکی پوک و تفتیده و شور عریان زیر آفتاب داغ با شنباد زخم‌هایش نوازش خواهد شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->