آیت‌الله علم‌الهدی: بسیجیان دانشجو و طلبه، نگهبان اعتقادی جریان بسیج هستند+ویدئو پیکر مطهر ۱۴ شهید گمنام دفاع مقدس در استان خراسان رضوی تشییع می‌شود رئیس کمیته امداد: خیرین بازوان انقلاب در خدمت‌رسانی به نیازمندان هستند جمع‌آوری ۴۰ میلیارد تومان کمک برای مردم غزه و لبنان توسط خیرین و هیئت‌های مذهبی کشور قصه آقای راستگو | یادی از حجت‌الاسلام محمدحسن راستگو، روحانی نام‌آشنای مشهدی مروری بر روایات ائمه اطهار (ع) درباره عقل | بهترین نعمت برای دنیا و آخرت نصرت الهی در پرتو صبر و پایداری دهک‌بندی ارائه خدمات به ایثارگران از بودجه حذف می‌شود خوش‌به‌حال گردو‌ها اعتکاف ماه مبارک رجب با حضور ۱۵۰۰ معتکف در حرم امام‌رضا(ع) برگزار می‌شود + فیلم (۳۰ آبان ۱۴۰۳) مروری بر زندگی و خدمات استاد «مهدی ولائی»، مأمور ثبت‌احوال نسخه‌های خطی حرم امام‌رضا(ع) زیارت، مدارِ معرفتیِ تربیت لبخند بزن تا سعادتمند شوی | مروری بر بیانات امام رضا (ع) درباره شادی و سرور خانه‌هایی که حکم بهشت را دارند «پدر»؛ مایه رحمت، مظهر قدرت | بررسی بایدهای نقش پدر خانواده براساس آموزه‌های دینی رونمایی از پایگاه تخصصی «مقاومت» در کتابخانه آستان قدس رضوی (۲۹ آبان ۱۴۰۳) برگزاری انتخابات مجمع عمومی اتحادیه مؤسسات و تشکل‌های قرآنی در مشهد کاهش مصرف برق در حرم مطهر امام رضا(ع) درراستای مصرف بهینه‌ انرژی کار و تلاش برای سعادت خلق و رضایت خدا | چند توصیه اقتصادی برگرفته از سیره امام محمد باقر (ع)
سرخط خبرها

میزبان کریم

  • کد خبر: ۲۲۵۴۸۴
  • ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۲
میزبان کریم
همه ما زیارت‌های خاص رفته ایم، زیارت‌های دل چسبی که هیچ کس توانایی برنامه ریزی آن را ندارد و اگر به خودمان بگویند که چطور می‌خواهی زیارت کنی حتی در مخیله مان هم نمی‌گنجد که جوری که خود امام رضا (ع) برایمان تدارک دیده اند را از ایشان بخواهیم.

مثلا ما ته ته مطالباتمان از زیارت یک پرواز راحت، یک هتل خوب و یک حرم خلوت است، نهایتا یک غذای حضرتی هم برسد فکر می‌کنیم از این بهتر نمی‌شود، اما من یک بار طوری طلبیده شدم که توی رؤیاهایم هم نبود.

سر ضبط یک برنامه تلویزیونی بودیم که به علت مشکل فنی کار ضبط برنامه دو روز تعطیل شد. دو روز بعد از این تعطیلی ناخواسته و اتفاقی هم تعطیل بود و جمع تعطیلات ما شد چهار روز!

ما توی برنامه خیلی از قطار صحبت کرده بودیم و یکی از میهمانان برنامه کلی از قطار‌های ویژه‌ای صحبت کرده بود که جدیدا به ناوگان ریلی اضافه شده اند.
مثل هر پدیده دیگری دلم خواست که این یکی را هم تجربه کنم. پس توی یک نرم افزار با بهترین قطاری که در ایران وجود دارد برای مشهد بلیت گرفتم.

راستش را بخواهید زیارت اولویتم نبود، می‌خواستم با قطار سفر کنم، دوستان مشهدی ام را ببینم و زیارت هم بروم! خیلی اعتراف دردناکی است، ولی وقتی امام معصوم (ع) دعوتم کرده بود من به فکر هزار چیز دیگر بودم و نمی‌فهمیدم.

توی راه آهن یکی از دوستان را دیدم که سعی می‌کرد بلیت اهواز پیدا کند و نمی‌توانست! گفت خوش به حالت، بلیت قطار به این سادگی گیر نمی‌آید، سه ساعت قبل از حرکت اقدام کردی و بلیت گرفتی! خواستم توضیح بدهم که متوجه شدم چند نفر کنسل کرده اند و بلیت، به گمان خودم، شانسی نصیبم شده و توی نرم افزار دیگر هیچ بلیتی وجود ندارد!
سوار شدم. مهماندار مهربان قطار توضیح داد که سه خانم در ورامین سوار می‌شوند و من ناراحت بودم که از ورامین معذب خواهم بود.

قطار خیلی راحت بود، پذیرایی حرف نداشت، تلویزیون و فیلم سینمایی و کتاب و... خلاصه به خودم آمدم و متوجه شدم از ورامین رد شدیم و کسی سوار نشد.
برای خود مهماندار هم عجیب بود، قطاری که بلیتی نزدیک به بلیت هواپیما دارد معمولا کنسلی ندارد، حالا سه نفر با هم توی یک کوپه کنسل کرده بودند.

همه چیز وی آی پی بود و من فقط به اندازه تصمیم گرفتن در آن نقش داشتم. حتی بعد از نماز صبح که بی خواب شده بودم مهماندار قطار یک جوان خوش مشرب و اهل بگو بخند به کوپه من آورد و با کلی عذرخواهی اجازه خواست که پیش من بنشیند. در حالی که از خدام بود!

سفر خیلی نرم گذشت، احساس می‌کردم اصلا خسته راه نیستم، برای همین مستقیم از راه آهن به سمت حرم رفتم و کوله پشتی ام را تحویل امانت داری دادم و وارد حرم شدم.

حال عجیبی داشتم، از هر رواقی که به ضریح نزدیک می‌شدم راه بسته بود. هی با خودم فکر می‌کردم که فلانی، دیدی نیت زیارتت شل بود و حالا دارند حالت را می‌گیرند؟! خاک بر سرت!
از یکی از خدام پرسیدم که ضریح از کدام طرف است و او توضیح داد که ضریح در حال تعمیرات و نظافت است و فعلا دسترسی ندارید.

یک صدایی توی گوشم می‌گفت راه خودت را برو، رفتم سمت مسجد گوهرشاد و خواستم از آن سمت هم تلاش کنم. هیچ ایده‌ای نداشتم که با چه چیزی روبه رو خواهم شد. فقط داشتم دور می‌زدم که چشمم به یک ورودی حفاظت شده در گوهرشاد افتاد که عده‌ای با ارائه کارت‌های مخصوص داخل می‌شدند.

جلو رفتم، نگهبان دم در من را به خوبی می‌شناخت، کلی تحویلم گرفت، خوش و بش کرد، اما گفت که مراسم غبارروبی است و فقط با کارت دعوت می‌توانم داخل بشوم.

خیلی زورم آمد، یک لحظه با خودم گفتم بدبختی از این بزرگ‌تر نیست که حرم بیایم و میهمان امام رضا (ع) نباشم، هی فکر می‌کردم که اگر درست نیت کرده بودم الان من هم آن داخل بودم و کنار ضریح عشق می‌کردم.

پشت به ایوان مقصوره و پای دیوار ایستادم و با مشت به دیوار کوبیدم! گفتم غلط کردم امام رضا، من حواسم نبود، نمی‌فهمیدم، نمی‌دانستم، شما که می‌دانستید! شأن شما اجل از این است که بخواهید به منِ فراموش کار درشتی کنید. پدری کنید و به دل نگهبان بیندازید که من را بدون کارت راه بدهد.

برگشتم سمت در، با حساب اینکه حتما خبری شده به نگهبان گفتم که قاتی این همه میهمان خوانده یک میهمان ناخوانده چقدر به چشم می‌آید؟  قسم خورد و گفت نمی‌تواند.

برگشتم سر جای قبلی و دوباره با نرمی زیر مشت به دیوار کوبیدم! گفتم آقا، من حالی ام نیست، من باید بیایم داخل! هیچ فکری نداشتم که چه می‌شود، وقتی برگشتم حسین را دیدم!

حسین همسفر کربلای من بود، یک رفیق خیلی قدیمی که با یک نفر دیگر داشت داخل می‌شد.

سریع جلو رفتم و سلام و روبوسی کردم. وسط خوش و بش و موقع داخل شدن فهمید که من کارت ندارم، دست کرد توی جیبش و کارت یکی از بچه‌ها که توی هتل مریض و بی حال افتاده بود را به من داد.

کپ کردم!

من چه‌ می‌دانستم که چه سفره‌ای برایم چیده اند؟ عقلم قد نمی‌داد اصلا! ته ته اش فکر می‌کردم زیارت می‌کنم و می‌روم، ولی آقا یک جوری می‌خواست به من حالی کند که تمام رفیق هایت، تمام قطار‌ها و هواپیما‌ها و تمام هتل‌ها هم که رزرو کرده باشی کسی که میهمان من است فقط میهمان من است، حواس خودت را پرت دنیا نکن، آخر و عاقبت اینجاست!

یادم نیست مناسبتی بود یا نه، ولی من به حال خودم خیلی گریه کردم، اورست رؤیا‌های من اندازه نصف این سفر هم قد نکشیده بود. می‌خواستم بروم تو و از آقا عذرخواهی کنم، بابت آن مشت ها، بابت آن اصرارها، بابت آن فکر‌ها و از همه بدتر بابت آن نیت احمقانه!

روضه که تمام شد رفتم پای ضریح و بعد از پدر و مادرم از جانب آن سه زن ورامینی زیارت کردم، بعد از جانب رفیقی که بیمار بود و بعد هم دعا‌های دیگر!
آدم فراموش کار است، خیلی زیاد! برای مثال همین بس که دو ساعت بعد توی مضیف نشسته بودم و در حالی که سوپ می‌خوردم برای حسین و بقیه تعریف می‌کردم که چقدر خوش روزی هستم، در حالی که من هیچ کاره بودم، میزبان کریم بود، کریم ابن الکریم!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->