مادران همیشه منتظر جامعه، آماده فعالیت بیشتر مجتمع آیه‌ها، میزبان همایش بزرگ «فاطمیون در مدار مقاومت» | دفاع از حرم، اثر تمدنی نهضت حسینی حضرت فاطمه (س)، الگویی برای هر عصر و نسل عاشقانه‌هایی از زندگی حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) سفر رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس به مشهدالرضا (ع) | حوزه خراسان، پشتیبان علمی و فرهنگی فقه قانون‌گذاری حواسمان به لقمه‌هایی که برای خود می‌گیریم باشد مشهدالرضا (ع)، میزبان کنفرانس بین‌المللی فقه و قانون | رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس: ظرفیت ارزشمند حوزه خراسان، پشتیبانی از تصویب قوانین کارآمد است صحن و سراهای رضوی مهیای جشن مادر + ویدئو الگوی فاطمی، کاملترین الگوی خانواده اصلاح تصور ما درباره نماز حجت‌الاسلام‌والمسلمین نظافت یزدی: مادری معامله با خداست یازدهمین مرحله قرعه‌کشی طرح ملی «من قرآن را دوست دارم» برگزار می‌شود اعلام ویژه‌برنامه‌های سالروز میلاد حضرت زهرا(س) در حرم امام‌رضا(ع) حضور یلدایی تولیت آستان قدس رضوی در جمع کودکان بهزیستی «نور علی بن موسی الرضا (ع)» مشهد خانواده موفق؛ نسل سرنوشت‌ساز یلدا؛ فرصت ادای مستحبات اجتماعی همایش چهلمین سال تأسیس دانشگاه علوم اسلامی رضوی در مشهد برگزار شد (۲۹ آذر ۱۴۰۳) + فیلم تولیت آستان قدس رضوی: دانشگاه‌های علوم اسلامی، پیشتاز حل مشکلات کشور باشند | جامعه دانشگاهی، پای کار حل مشکلات بیاید
سرخط خبرها

نشانی خط‌های سفید

  • کد خبر: ۲۲۷۴۷۷
  • ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۳
نشانی خط‌های سفید
مرتضی سلام نمازش را که داد، سجاده اش را جمع کرد. سطل رنگِ سفید و قلم مو را برداشت و از خانه زد بیرون.

«السلام علـیکـم و رحمه ا... و برکاته!»

مرتضی سلام نمازش را که داد، سجاده اش را جمع کرد. سطل رنگِ سفید و قلم مو را برداشت و از خانه زد بیرون. خنکای صبحِ پاییز، بعد از بارش باران، که تا خودِ صبح باریده بود، زد توی صورتش. بسم ا... گفت و شال سبزش را محکم‌تر دور گردنش پیچید. پشت سرش را نگاه کرد. کوچه تا انتهایش خیس و خالی بود. به اولین دیوار که رسید سطل رنگ را گذاشت روی زمین. قلم مو را زد توی رنگ و کشید روی دیوار. طاهره گفته بود: «شما هرقدر بزرگ‌تر بِنویسِن بهتره، آقا سید همیشه یادش مِره عینکش رِ وردِره.»

کم کم صدای کلاغ‌ها بلند شد. مرتضی نگاهی به بالای سرش انداخت، دلِ آسمان هنوز پر بود. اولی را که نوشت سطل را برداشت و رفت سراغ کوچه بعد. تمام این دیوار‌های کوتاه و بلند، همه این خانه‌های بزرگ و خالی که آدم هایش بعضی‌ها بودند و بعضی‌ها غزل خداحافظی را خوانده بودند، برای مرتضی پر از خاطره بود. به دیوار بعدی که رسید پشت سرش را نگاه کرد، با خودش گفت: «ای دیوار از همه دیدش بهتره، آقام از ایور اگه بیه اول اینجه رِ می‌بینه.»

قلم مو را توی رنگ زد و کشید روی دیوار بتنی، حواسش بود رنگ شُره نکند، اما این دیوار‌ها همان قدر که راز‌ها و خاطرات این محله و این کوچه‌ها را درونشان نگه داشته بودند، همان قدر هم رنگ را روی خودشان نگه نمی‌داشتند. مرتضی قلم مو را چندین بار روی دیوار کشید. چند قدم عقب رفت و نگاه کرد.

از وقتی آقاسید (بابای مرتضی) دکان کفاشی اش را جمع کرده بود و خانه نشین شده بود، گاه به گاه حواسش پرت می‌شد. یادش می‌رفت کلاه سبزش را کجا گذاشته، اسم نوه هایش را فراموش می‌کرد، از همه بدتر توی خیابان، توی کوچه و محله، یکهو یادش می‌رفت کجا هست. یادش می‌رفت کجا می‌خواسته برود و از کجا آمده. آقاسید هر روز عادت داشت برود زیارت، اما تازگی‌ها چندبار وسط کوچه پس کوچه‌های نزدیک خانه، حیران مانده بود.

دیده بودند که ایستاده و زیرلب می‌گوید: «کجا مُخواستم بُرُم مو؟» نوشته روی آخرین دیوار که شکل گرفت و تمام شد، مرتضی چند قدم آمد بالاتر و گنبد و گلدسته‌های حرم را که دید دست بر سینه گذاشت و سلام داد. نگاهش می‌پرید لابه لای بال و پرزدن ِ کبوتر‌های حرم. توی دلش غوغا بود، یک قطره باران، یک قطره اشک، دل آسمان و دل مرتضی، هر دو پر بود.

اولِ صبح آقاسید همین طور که زیرلب آیه الکرسی می‌خواند از خانه بیرون آمد. طبق عادت هر روز، تا انتهای کوچه رفت. همانجا ایستاد و یک لحظه مردد ماند! کجا می‌خواست برود؟ ناگهان نگاهش افتاد روی دیوار بزرگِ خانه حاج غلامرضا، لبخند آمد روی لبش. با خط سفید و بزرگی نوشته بود «حرم» علامتی هم در کنارش راه را نشان داده بود. سرش را تکان داد و زیر لب با خنده گفت: امان از حواس پرتی.

عکس: ساسان فهیمی

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->