سرخط خبرها

بازتاب سیمای اژد‌ها در آب

  • کد خبر: ۲۳۴۳۵۳
  • ۲۹ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۶
بازتاب سیمای اژد‌ها در آب
اینکه بدانید کاری که انجام می‌دهید قرار است چه تأثیری بر روی شما بگذارد شاید کمک کند که آگاهی شما در موازات و هم زمان با ناخودآگاه و غریزه تان پیش برود.

قرار بود کمی بعدتر و دیرتر سراغ این موضوع بیایم، اما یکهو تصمیم بر این شد که با فاصله‌ای کوتاه از مطرح کردنش برایتان درباره اش بنویسم. همین هفته پیش بود که گفتم گاهی خودتان را وادار کنید که از روی داستان‌ها و رمان‌های مختلف رونویسی کنید؛ اما شرح و توضیح این مقوله موکول شد به فرصتی دیگر.

اینکه بدانید کاری که انجام می‌دهید قرار است چه تأثیری بر روی شما بگذارد شاید کمک کند که آگاهی شما در موازات و هم زمان با ناخودآگاه و غریزه تان پیش برود. این نوع از مشق کردن در ظاهر از رویکردی ساده می‌آید، اینکه تو به دست استادی متبحر خیره شوی و شیوه اش را در اجرای چیزی بازاجرا کنی. ولی در اصل این یک نوع میانبرزدن است از خامی یک مبتدی به اوج تجربه یک حرفه ای.

چنین چیزی در نقاشی و آموزش نقاشی بسیار مرسوم است، اینکه سالک راه نقاشی کسی یا شیوه‌ای را الگوی کارش قرار دهد و دیوانه وار شروع کند به کپی کردن از روی آن؛ آن قدر این کار را انجام دهد تا حس کند بندبند استخوان‌های دستش جان مطلب را به خود کشیده اند.

برای مثال، سهراب سپهری و ون گوگ در دوره‌ای تصمیم گرفتند از روی نقاشی‌های مر کبی ژاپنی کپی کنند. اینکه چرا نقاشی ژاپنی شاید جوابش در این نهفته باشد که در نقاشی ژاپنی، به ویژه «سومی» (sumi) که در آن کار با مر کب و یک قلم موی ساده انجام می‌شود، نقاش سعی می‌کند اجزای مختلف نقاشی را با یک حر کت سریع دست اجرا کند.

شاید برای همین است که شمشیرزن افسانه‌ای تاریخ ژاپن، میاموتو موساشی، علاقه زیادی به کار با مر کب و قلم مو داشته است: در مبارزه به وسیله کاتانا (نوعی شمشیر ژاپنی) هم به حر کاتی سریع و ظریف و دقیق نیاز است، و احتمالا موساشی بزرگ به این نتیجه رسیده بوده است که چنین مهارتی را می‌توان در نقاشی ژاپنی تقویت کرد. به همین مناسبت، توصیه می‌کنم کتاب «پنج حلقه» از میاموتو موساشی را بخوانید.

سررشته را گم نکنیم! حر کات دست یک استاد بزرگ (یک نقاش، یک نوازنده، یک نویسنده یا حتی یک شمشیرزن)، وقتی به اجرای هنرش می‌نشیند، در واقع نتیجه سالیان دور و دراز رنج و تمرین‌های طاقت فرسای طولانی است. تمام رگ وپی وجود این آدم با هنرش ممزوج شده است. حالا یک مبتدی برای به کمال رساندن هنر خام دستانه خودش می‌تواند مسیری را از صفر شروع کند یا راه میانبری برای خودش پیدا کند.

یکی از این میانبر‌ها که اسمش را بهتر است بگذاریم «تمرین خالص» همین کپی کردن از روی دست اساتید بزرگ است، یعنی که تو با تمام خامی و ناشی گری ات سعی کنی حر کتی را تقلید کنی که عقبه‌ای سخت دارد؛ برای مثال، اگر نقاشی بخواهد یک سلف پرتره از ادگار دگا را کپی کند، ناچار است ذغال را روی سطح مقوا دقیقا همان طوری بگذارد که یکی-دو قرن پیش نقاش بزرگ فرانسوی با چرخش ماهرانه مچ دستش روی کاغذ گذاشته است. این را باید بار‌ها و بار‌ها تکرار کرد، آن قدر که آدم مطمئن شود که انگشتانش و بندبند وجودش روی مداری حر کت می‌کند که با تن و جان یک نابغه طراحی و علامت گذاری شده است.

برای همین، تویی که می‌خواهی سالک راه نویسندگی و داستان نویسی باشی یکی از بهترین تمرین‌هایی که می‌توانی روزانه یا هفتگی برای خودت تعیین کنی همین رونویسی کردن از روی شاهکار‌های بزرگ ادبیات است؛ باید آن قدر تکرار کنی که مطمئن شوی از چشمه‌ای خالص و زلال در حال نوشیدنی؛ و این را نباید فراموش کنی که رونویسی کردن فقط برای تمرین است و برای خشت گذاری‌های اولیه و به کمال رساندن سبک شخصی خودت، و آن را نباید با ایستگاهی برای توقف طولانی اشتباه بگیری، چون کسی خیلی قبل‌تر از تو این شیوه را طوری به اوج رسانده که مرجعی برای الگوبرداری و روشنای راه باشد. در ادبیات خودمان، احمد محمود قدم‌های آغازینش را در سایه آثار صادق چوبک برمی داشت، اما بعد‌ها خودش هیولایی مهیب شد با سایه‌ای بزرگ و گسترده.

با احترام عمیق به میاموتو موساشی و رقیب ترسناکش ساسا کی کوجیرو که ــ فراتر از شمشیر و رزم ــ افسانه‌ای ماندگار و معنادار به جا گذاشتند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->