فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

مینی‌بوس تبلیغاتی

  • کد خبر: ۲۳۵۲۴۷
  • ۰۳ تير ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۳
مینی‌بوس تبلیغاتی
هوا گرم بود و صدای موتور مینی بوس توی کله اش می‌پیچید؛ ماشین درجا کار کرده بود و همین باعث داغ‌کردن موتورش شده بود.

هوا گرم بود و صدای موتور مینی بوس توی کله اش می‌پیچید؛ ماشین درجا کار کرده بود و همین باعث داغ‌کردن موتورش شده بود. دست نقاب کرد و به تپه‌های دوردست زل زد، به جاده نگاه کرد مثل تکه چوب خشک و پیچکی افتاده بود روی پهنه دشت، پاترول زوزه کشان بالاخره پیدا شد، پاترول جلو می‌رفت و بقیه ماشین‌ها در غبارش گم و پیدا می‌شدند، مسیری را که او نیم ساعته می‌آمد شش هفت دقیقه‌ای رسید، دور مینی بوس حلقه زدند و مهندس از ماشین پیاده شد.

با منوچهر حال و احوال کرد و پله‌های مینی بوس را بالا رفت، بوی مخمل داغ فلز گرمادیده و پلاستیک حرارت خورده فتیله شد توی مشامش، مرد کت وشلواری آمد بالا و کنار مهندس نشست: «الان راه می‌افتیم زیاد راه نیست، به ماشین‌ها گفتم همینجا بمونن که اذیت نشین، بریم سخنرانی کنید، سریع بیاییم.»

مهندس کتش را درآورد و با نگاهی پر از کلافگی گفت: «من گفتم تو تنیس زمین خوردم پام شکسته پلاتین تو پامه گفتم اذیت میشم.»
مرد کت وشلواری گفت: «همینم به زور پیدا کردیم، زیر بار نمی‌رفت، اگر مینی بوس نوتر بود مردم باور نمی‌کردن... حالا بریم جناب مهندس بعدش عرض می‌کنم خدمتتون...»

مهندس که حرف هایش را زد، وعده هایش را داد. قول جاده و راه و مدرسه و درمانگاه داد. بعد، مرد کت و شلواری رفت پشت تریبون، صدایش را بلند کرد و گفت: «مردم شریف روستا! نماینده چندتا کاندیدا اینجا اومدن با شاسی بلند و ماشینای آخرین مدل، مهندس به ما اصرار کرد که عین مردم باشیم. 

همینه که ما مزاحم این راننده شریف آقا سیف ا... شدیم، همه پی روستا‌های این اطراف رو با مینی بوس همین مرد شریف و زحمت کش گشتیم و روستا به روستا از حرف‌های مهندس براشون گفتیم، ما باید شبیه مردم باشیم، این چند روزه که روستا‌ها رو با آقا سیف ا... تا به اینجا اومدم فهمیدم این روستا‌ها راه می‌خواد، ماشین خوب می‌خواد، آرامش می‌خواد، همین مهندس از زمان جنگ ترکش تو پاشه خیلی اذیت شد توی تکان‌های این جاده.

خدا به پیرزن و پیرمرد و زن باردار این روستا‌ها رحم کنه.»
بعد خداحافظی کرد و گفت که باید برود روستای بعدی.

حرف هایش را زد و مردم با سلام و صلوات تا مینی بوس راهی اش کردند. سوار مینی بوس شدند، به سمت شاسی بلند‌ها راه افتادند، سیف ا... حرف‌ها را که شنید کپ کرده بود، از خودش بدش آمد، دهانش تلخ شد، دسته تراولی که از مرد کت و شلواری گرفته بود را از جیبش در آورد و همه اش را گذاشت توی مشمای صدقه توی داشبورد.

مینی بوس دست انداز‌های جاده را آرام بالا می‌رفت، عکس شهید رئیسی زیر لبخندزنان آینه می‌رقصید. توی آینه به سیف ا... نگاه می‌کرد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->