رونمایی از «ناخن‌کشیدن روی صورت شفیع‌الدین» اثر قاسم فتحی، در مشهد «حلقه عشاق» به یاد رضا مافی | گزارشی از یک نمایشگاه نقاشی خط در مشهد پیام وزیر ارشاد به هنرمندان پیشکسوت شاعر پادشاه فصل‌ها، پاییز‌های مشهد را دیده بود درباره جمشید و نادر مشایخی، بازیگر و آهنگ‌ساز ایرانی به بهانه زادروز پدر و پسر هنرمند پرونده «توماج صالحی» مختومه اعلام شد رویکرد اصلی دکه مطبوعات، فروش نشریات و کتاب است انتشار «آتش نهان» آلبوم جدید پرواز همای بازیگران جایگزین سارا و نیکا در سریال پایتخت ۷ معرفی شدند + فیلم و عکس رقابت فیلم سینمایی «احمد» در جشنواره بین‌المللی فیلم مسلمانان کانادا ماجرای تغییر ناگهانی سالن اجرای نمایش «خماری» و حواشی آن چیست؟ بازگشت چهره‌ها به چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر درگذشت «سیداحمد مراتب»؛ نخستین ایرانی که بر بام خانه کعبه اذان گفت + فیلم مشهدی‌ها در کمین صید سیمرغ | نگاهی به مهم‌ترین آثاری که شانس حضور در جشنواره فیلم فجر را دارند برنده جایزه گنکور متهم شد | مسئله اقتباس بدون مجوز و نقض محرمانگی پزشکی جشنواره بین‌المللی شعر فجر فراخوان داد + جزئیات
سرخط خبرها

حکایت مورچه عاشق و ابرپروژه عمرانی

  • کد خبر: ۲۳۶۹۴۵
  • ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۲
حکایت مورچه عاشق و ابرپروژه عمرانی
در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های صنعتی شخص ثروتمندی زندگی می‌کرد که از سرمایه گذاران کلان و بازرگانان برجسته و شاخان بازار و همه چیزتمام‌های زمان خود بود.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های صنعتی شخص ثروتمندی زندگی می‌کرد که از سرمایه گذاران کلان و بازرگانان برجسته و شاخان بازار و همه چیزتمام‌های زمان خود بود. روزی شخص ثروتمند به همراه جمعی از دوستان و هواداران و کاسه لیسان برای گردش و تفریح به یکی از مناطق ییلاقی خارج از شهر رفت و در حین گردش و تفریح مورچه‌ای را دید که در پای تپه‌ای مشغول جابه جا کردن شن ریزه‌ها بود.

 از آنجا که شخص ثروتمند مورچه‌ها را در حال جمع کردن غذا دیده بود، اما در حال جمع کردن شن ریزه ندیده بود، از وی پرسید:‌ای مور،  چه می‌کنی؟ مورچه نیز از آنجا که ندیده بود آدمیزاد با مورچه گفت و شنود داشته باشد، اما یک چیز‌هایی شنیده بود، پاسخ داد: دارم این کوه را جابه جا می‌کنم. شخص ثروتمند گفت: واقعا؟ مورچه گفت: بلی، معلوم نیست؟ شخص ثروتمند گفت: آن وقت می‌خواهی این کوه را از اینجا برداری و کجا بگذاری؟ مورچه گفت: حالا هرجا؛ و افزود: در موقعیت من نفس جابه جا کردن است که ارزش دارد.

شخص ثروتمند گفت: حالا این کار چه فایده‌ای برای تو دارد و چرا به چنین اقدامی همت گماشته ای؟ مورچه شن ریزه‌ای را که به دندان گرفته بود روی زمین گذاشت و گفت: من عاشق یکی از مورچه‌های قبیله مان شده ام. به خواستگاری او رفتم و پدرش به من جواب رد داد، اما وقتی عزم و اراده و همت و اصرار مرا دید گفت اگر بتوانم این کوه را جابه جا کنم، دخترش را به من خواهد داد؛ و من مدتی است که مشغول این کار هستم.

شخص ثروتمند که از یک طرف از عزم و اراده و حماقت و سفاهت هم زمان مورچه خوشش آمده بود و از طرف دیگر مدتی بود نمی‌دانست با آن همه پول که دارد چه کند، به مورچه گفت: نگران نباش، من کمکت می‌کنم. سپس به شهر بازگشت و با دوستان و همکاران سرمایه گذار و پیمانکار و نقشه بردار و مهندس معمار و مهندس عمران و بنا و سیمان کار و آرماتوربند و جوشکار و برق کار و لوله کش و شیشه بر و گچ کار و نقاش و نماکار و موزاییک کار و و سفیدکار و حسابدار و کوفت و زهرمار خود تماس گرفت و پروژه جابه جایی کوه را برای آن‌ها تعریف کرد.

 آن‌ها نیز طی برنامه ریزی فشرده و با شش ماه کار، کوه را به بهترین شکل جابه جا کردند، اما شوربختانه در جریان اجرای این ابرپروژه عمرانی، تفننی،  لانه مورچه‌ها نابود شد و مورچه عاشق و معشوق وی و پدر بی معرفت معشوق وی نیز به دیار باقی شتافتند. یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->