«محمد فوقانی» دبیر مسابقه عکس سینمای ایران شد ترجمه شاهنامه به فرانسه ۴۰ سال زمان برد| آرزوی مترجمش چه بود؟ قرارمان این نبود | گلایه دوباره زردشت اخوان ثالث از وضعیت خانه پدرش در تهران آموختن در طبیعت مدرسه | گفت وگو با نویسنده کتاب «عکس پشه ای» برای کودکان و نوجوانان نمایش فیلم های ایرانی «ملودی» و «دختر» در سینماهای کن سه جایزه مهم جشنواره آوانکا پرتغال در دستان «آن‌ها مرا دوست داشتند» رقابت فیلم کوتاه «نیجریه» در جشنواره فیلم کوتاه دانشجویی بنگلادش اهدای جایزه بهترین بازیگر جوایز ملی هند به «شاهرخ خان» کارگردانان مشغول کارند | نگاهی به سریال‌های جدید در دست ساخت دبیر نهمین مسابقه عکس سینمای ایران مشخص شد فرقی ندارد، روح جنگل باش اعلام ویژه‌برنامه‌های متنوع و زنده اربعین ۱۴۰۴ در شبکه افق «بهنوش بختیاری» با گریم فیلم جدیدش جوان شد! + عکس تمدید سومین رویداد آیینی «محرم شهر» «شروین حاجی پور» بازیگر شد «ایران امام رضا (ع)» راهبرد جامع برای هویت‌سازی ملی در سایه سیره رضوی است پخش سریال چینی‌زبان «رستاخیز یافته» از نتفلیکس
سرخط خبرها

حکایت مورچه عاشق و ابرپروژه عمرانی

  • کد خبر: ۲۳۶۹۴۵
  • ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۱۸:۱۲
حکایت مورچه عاشق و ابرپروژه عمرانی
در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های صنعتی شخص ثروتمندی زندگی می‌کرد که از سرمایه گذاران کلان و بازرگانان برجسته و شاخان بازار و همه چیزتمام‌های زمان خود بود.

در روزگاران قدیم، در یکی از شهر‌های صنعتی شخص ثروتمندی زندگی می‌کرد که از سرمایه گذاران کلان و بازرگانان برجسته و شاخان بازار و همه چیزتمام‌های زمان خود بود. روزی شخص ثروتمند به همراه جمعی از دوستان و هواداران و کاسه لیسان برای گردش و تفریح به یکی از مناطق ییلاقی خارج از شهر رفت و در حین گردش و تفریح مورچه‌ای را دید که در پای تپه‌ای مشغول جابه جا کردن شن ریزه‌ها بود.

 از آنجا که شخص ثروتمند مورچه‌ها را در حال جمع کردن غذا دیده بود، اما در حال جمع کردن شن ریزه ندیده بود، از وی پرسید:‌ای مور،  چه می‌کنی؟ مورچه نیز از آنجا که ندیده بود آدمیزاد با مورچه گفت و شنود داشته باشد، اما یک چیز‌هایی شنیده بود، پاسخ داد: دارم این کوه را جابه جا می‌کنم. شخص ثروتمند گفت: واقعا؟ مورچه گفت: بلی، معلوم نیست؟ شخص ثروتمند گفت: آن وقت می‌خواهی این کوه را از اینجا برداری و کجا بگذاری؟ مورچه گفت: حالا هرجا؛ و افزود: در موقعیت من نفس جابه جا کردن است که ارزش دارد.

شخص ثروتمند گفت: حالا این کار چه فایده‌ای برای تو دارد و چرا به چنین اقدامی همت گماشته ای؟ مورچه شن ریزه‌ای را که به دندان گرفته بود روی زمین گذاشت و گفت: من عاشق یکی از مورچه‌های قبیله مان شده ام. به خواستگاری او رفتم و پدرش به من جواب رد داد، اما وقتی عزم و اراده و همت و اصرار مرا دید گفت اگر بتوانم این کوه را جابه جا کنم، دخترش را به من خواهد داد؛ و من مدتی است که مشغول این کار هستم.

شخص ثروتمند که از یک طرف از عزم و اراده و حماقت و سفاهت هم زمان مورچه خوشش آمده بود و از طرف دیگر مدتی بود نمی‌دانست با آن همه پول که دارد چه کند، به مورچه گفت: نگران نباش، من کمکت می‌کنم. سپس به شهر بازگشت و با دوستان و همکاران سرمایه گذار و پیمانکار و نقشه بردار و مهندس معمار و مهندس عمران و بنا و سیمان کار و آرماتوربند و جوشکار و برق کار و لوله کش و شیشه بر و گچ کار و نقاش و نماکار و موزاییک کار و و سفیدکار و حسابدار و کوفت و زهرمار خود تماس گرفت و پروژه جابه جایی کوه را برای آن‌ها تعریف کرد.

 آن‌ها نیز طی برنامه ریزی فشرده و با شش ماه کار، کوه را به بهترین شکل جابه جا کردند، اما شوربختانه در جریان اجرای این ابرپروژه عمرانی، تفننی،  لانه مورچه‌ها نابود شد و مورچه عاشق و معشوق وی و پدر بی معرفت معشوق وی نیز به دیار باقی شتافتند. یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->