فیلم «یکی از آنها» در آمریکا رقابت می‌کند صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴ تاریخ و ساعت دقیق بازپخش سریال جومونگ در سال ۱۴۰۴ مشخص شد + ساعت تکرار «دنی ویلنوو» کارگردان جدید جیمزباند شد نگاهی به نقش‌آفرینی بازیگران مرد اصلی سریال «از یاد رفته» مستند «من علی صیاد شیرازی هستم» روی آنتن + زمان پخش انتشار کتاب «حریر غزاله» برنده جایزه «بوکر» انتشار نسخه دیجیتالی پروژه موسیقایی «سوئیت سمفونی مینودر» تشدید بیماری «ایرج جنتی عطایی» شاعر و ترانه‌سرا «پدر، مادر، خواهر، برادر» جیم جارموش در راه جشنواره فیلم نیویورک ۲۰۲۵ تمدید مهلت ارسال آثار به جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی جشنواره فیلم‌های سینمایی در شبکه کودک و امید «بوم بوم تل‌آویو»، برنامه‌ای برای نمایش اسطوره‌های ایرانی با حضور کودکان و نوجوانان استنلی کوبریک و گربه‌ای که فیلم «درخشش» را شکل داد در لبه‌ خیال و زندگی | مجموعه شعر «اسب‌ِ سالگی»، تازه‌ترین اثر حیدر کاسبی، منتشر می‌شود
سرخط خبرها

حکایت دست خر شکسته و گرگ خاموش

  • کد خبر: ۲۴۰۰۱۲
  • ۳۰ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۶
حکایت دست خر شکسته و گرگ خاموش
روزی باربر و خر در یک جاده بیابانی مشغول حمل بار مردم بودند، ناگهان خر در چاله‌ای افتاد و دستش از سه جا شکست.

در روزگاران قدیم، خری زندگی می‌کرد که صاحبش به شغل باربری اختصاص داشت. باربر، بار‌های مردم را می‌گرفت و بر پشت خر می‌گذاشت و از مبدأ به مقصد می‌رساند و مزد دریافت می‌کرد. روزی که باربر و خر در یک جاده بیابانی مشغول حمل بار مردم بودند، ناگهان خر در چاله‌ای افتاد و دستش از سه جا شکست. صاحب خر وقتی شکستگی دست خر را دید،  آهی کشید و بار مردم را از روی دوش خر برداشت و روی دوش خود گذاشت و رفت و خر را در بیابان به امان خدا رها کرد.

خر با خود گفت: یک عمر برای این مرد بی مرام بی معرفت کار کردم و بار بردم و حالا که دستم شکسته است مرا به حال خود رها کرد تا طعمه گرگ بیابان شوم. در این لحظه خر گرگ بیابان را مشاهده کرد که از دور به وی نزدیک می‌شود. تصمیم گرفت با همه خریتش، تا آخرین لحظه از خود صیانت نماید و مفت خوراک گرگ نشود. وقتی گرگ به نزدیک خر رسید، خر گفت: سلام بر سالار درندگان بیابان. 

گرگ گفت: سلام بر سمبل شاسکول‌های جهان، چرا اینجا خوابیده ای؟ خر گفت: اینجا نخوابیده ام، بلکه اینجا افتاده ام. دستم شکسته و صاحبم رهایم کرده و اکنون توان فرار کردن هم ندارم و به هرحال خوراک شما خواهم شد. گرگ گفت: آفرین، به نظر می‌رسد خیلی هم خر نیستی. خر گفت: با این اوصاف از شما خواهشی دارم. گرگ گفت: چه خواهشی؟

خر گفت: من به زودی خودم دار فانی را وداع خواهم گفت. استدعا دارم تا وقتی خودم دار فانی را وداع نگفته ام، مرا پاره پاره نکنید. چرا که من خری نازپرورده ام و طاقت درد و خون ریزی ندارم. در عوض من هم لطفی به شما می‌کنم. گرگ گفت: چه لطفی؟ خر گفت: عرض کردم که من خری نازپرورده ام. من در خانه صاحبم لباس‌های برند و زیبا می‌پوشیدم و غذا‌های رژیمی عالی می‌خوردم. نعل من هم از طلاست و شما بعد از خوردن من می‌توانید آن‌ها را باز کنید و بفروشید و با آن صدتا خر بخرید. 

گرگ گفت: واقعا؟ خر گفت: بلی، خودتان بفرمایید ببینید. گرگ به پشت خر رفت تا نعل‌های وی را ببیند و قیمت گذاری کند. در این هنگام خر همه توانش را جمع کرد و با جفت پا لگد محکمی به پوزه گرگ زد و دهان وی را به طور کامل سرویس کرد. گرگ خواست بگوید: بدبخت، خیلی خری، تو که به هرحال می‌میری و اگر من نمی‌خوردمت لاشخور‌ها می‌خوردنت، پس این چه کاری بود که کردی...، اما از آنجا که فک و دندان هایش خرد شده بود نتوانست چیزی بگوید و واقعا خاموش شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->