رونق بازار هنر جانبازان و معلولان در جشنواره «همام» | ۸۰ درصد آثار دوره گذشته به فروش رسید آغاز یک حرکت هنری مبارک در نماز جمعه تهران کتاب «مناظرات امام رضا علیه السلام، با ارباب مذاهب» روانه بازار نشر شد ثبت‌نام بیش از ۱۲۰ هزار نفر در عمره دانشگاهیان سراسر کشور مرحله مقدماتی بخش معارفی چهل و هشتمین دوره مسابقات سراسری قرآن کریم برگزار می‌شود مشهد به برکت مضجع شریف امام رضا(ع) به قطب دیپلماسی و گردشگری منطقه‌ای تبدیل شده است هفتمین جشنواره موسیقی و سرود سازمان بسیج هنرمندان فراخوان داد اولویت‌های جدید حج تمتع اعلام شد (۲۶ مهر ۱۴۰۴) کنگره بین‌المللی علمی «عالم مجاهد شهید سیدحسن نصرالله» برگزار می‌شود + جزئیات هیئت داوران شانزدهمین جشنواره سراسری تئاتر مردمی «بچه‌های مسجد»معرفی شدند مرد سال فوتسال آسیا جایزه خود را به محضر امام زمان(عج) تقدیم کرد ادای نماز قضا بعد از فوت والدین بر عهده کدام فرزند است؟ مردی به زلالیِ آب! | یادی از سردار شهید نورعلی شوشتری هم‌زمان با سالروز شهادتش معیارساده‌ای که جهان را به بهشت تبدیل می‌کند بال پرواز | بررسی عوامل پررنگ شدن حضور قلب و خشوع در نماز جهاد تبیین در هیئت‌های مذهبی، راهبرد اصلی در جنگ قبضه افکار عمومی برنامه عملیاتی سه‌ساله حوزه علمیه خراسان آماده ارائه به شورای عالی شد شهید یحیی سنوار قهرمان همیشه‌زنده دلیل کاهش بازدید از موزه‌های آستان قدس رضوی نسبت به سال ۱۴۰۳ چیست؟ مدیر حوزه‌های علمیه کشور: تبلیغ بدون پشتوانه پژوهشی تاثیرگذار نیست
سرخط خبرها

آقای سفیر

  • کد خبر: ۲۳۸۰۷۲
  • ۱۸ تير ۱۴۰۳ - ۱۸:۴۴
آقای سفیر
می‌گویند حسین پسرعمویش مسلم را فرستاد اوضاع را تمشیت کند و به حسین بنویسد که بیاید یا نیاید. حالا‌ها باید رسیده باشد کوفه.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

دهنه اسب را در دست گرفته بود و به تاخت می‌رفت، برای مراقبت از شن‌باد صورت را پوشانده بود و هنوز عطر گیسوان طفلانش را به وقت وداع در مشام داشت، یال زیتونی و ورم کرده تپه‌ها را بالا و پایین می‌رفت و اگر خورشید این همه متواتر نمی‌تابید، می‌شد هرازگاهی در قابی بسته برخورد نعل را بر قلوه سنگ‌ها اسلوموشن کرد و جرقه حاصل از اصابت فلز و سنگ را دید و کیفور شد، ریه‌های او و اسبش از هوای دم کرده بیابان پر و خالی می‌شد، هوا سنگین بود، چسبناک و کشدار و در دوردست صدای ناله کفتار‌های پا به ماه می‌آمد.

چند نخل به دیدار آمدند، جمعی زلف فرو برده درهم. برای فرار از گرما حدس زد چشمه آبی باید باشد آن حوالی که سبز مانده اند، دهانه گرداند به سمت نخل‌ها و اندیشید آب هم نباشد خنکای مشبک سایه‌ای دارند. به تاختی زیر سایه رسید، زین از گرده حیوان باز کرد و بوی عرق اسب در مشامش دوید. اسب از خنکای لغزش نسیم بر گرده و کفل هایش کیفور شد و پوست لرزاند و دم بادبزن کرد. 

حیوان پوزه در آب چشمه برد و لاجرعه نوشید، مرد هم سپس چکمه از پای درآورد و سر برهنه کرد و وضویی ساخت نماز عصر را می‌خواست قامت ببندد که سواری دیگر از راه رسید، چوب دستی داشت و بغچه‌ای نان و شیر شتر، مرد پرسید: از کجا می‌آیی؟ پیر گفت: از شهر هزاررنگ کوفه.

مرد ریش خاراند که در کوفه چه خبر؟ پیر خنده‌ای زد و نان جو به سر زانو شکست و گفت: هر روزشان یک رنگ است. نامه نوشته اند به حسین که بیابیا که شتر‌ها شیر افشان اند و ماست با چاقو می‌بریم، بیا که از یزید خسته ایم، بیا و امیرمان باش. هرچه تو بگویی.
مرد لبخند زد: ایرادش چیست؟ پیر پاسخ داد: نمی‌شناسی  شان انگار یک روده راست در شکم ندارند.

می‌گویند حسین پسرعمویش مسلم را فرستاد اوضاع را تمشیت کند و به حسین بنویسد که بیاید یا نیاید. حالا‌ها باید رسیده باشد کوفه. مرد تکه‌ای نان به شیر انداخت و به نیش کشید: حسین بیاید یا نیاید؟

مرد صدا بلند کرد: این جماعت کوفی به بوقلمون یک سور زده از هزار رنگی البت که نیاید. نامه می‌نویسد. مهر می‌کند. جوهر مهر خشک نشده رنگ عوض می‌کند. آهنگر‌ها تعمیر بیل و کلنگ و تیشه چند روز است نمی‌پذیرند. چه همه سفارش گرفته اند. چه همه، همه تیغ و نیزه و نیمچه. برای مهمان باید تیغ مهیا کرد؟ نمی‌دانم یا من پیر و خرفت شده ام یا روزگار عوض شده است. 

مرد دلهره به جانش افتاد باید زودتر می‌رسید باید برای حسین چه می‌نوشت؟ مرد مسلم بود. سفیر حسین مسلم بن عقیل.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->