ورودی های پایانه مرزی مهران به ۱۴ مورد افزایش یافت حضور بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار زائر در حج ۱۴۰۴ نماز عید قربان را چگونه بخوانیم؟ اقامه نماز عید قربان در حرم امام‌رضا(ع) (۱۶ خرداد ۱۴۰۴) آیت‌الله علم‌الهدی در خطبه‌های باشکوه نماز عید قربان: مسئولان در برابر بدحجابی بی‌تفاوت باشند، مدیون خون شهدا هستند مراسم قرائت دعای عرفه در مشهد هم‌زمان با سراسر کشور برگزار شد + فیلم (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) دعای عرفه از کدام شبکه‌های تلویزیونی پخش می‌شود؟ مناجات عرفه، کلاس درس امام شهیدان (ع) در یادآوری نعمات الهی دعای عرفه مقدمه‌ای برای قربانی نفس در عید قربان | غفلت از عرفه، ازدست‌دادن فرصتی ناب مراسم باشکوه دعای عرفه در حرم امام‌رضا (ع) امروز ، پنجشنبه (۱۵ خرداد ۱۴۰۴) ساعت ۱۵:۳۰ ۵۲ زائر ایرانی در عربستان بستری شدند (۱۴ خرداد ۱۴۰۴) اعمال مخصوص شب و روز عرفه پنج شب با امام(ره) | واکاوی ابعاد مغفول‌مانده یک رهبر تاریخ‌ساز در برنامه «رواق امام» ازدحام زائران کربلا در مرز مهران در آستانه روز عرفه + فیلم ۲۰ هزار لباس شیرخوارگان حسینی در حرم مطهر رضوی دوخته خواهد شد تولیت آستان قدس رضوی: ۳۶ سال زعامت رهبر معظم انقلاب، استمرار راه امام خمینی (ره) است انتشار برای اولین بار | دست نوشته شهید حاج قاسم سلیمانی درباره امام خمینی (ره) + عکس مردی که به وعده‌اش عمل کرد | روایت رئیس جمهور ونزوئلا از دیدار با شهید سلیمانی + عکس نشست تبیینی انتقال تجربه «پشت پرده» در مشهد برگزار شد| تمدن غرب در اختیار یهود+ فیلم بزرگداشت سالگرد ارتحال امام‌خمینی(ره) در بیش از هزار شهر و روستا‌های کشور | پوشش خبری برنامه توسط ۶ هزار خبرنگار
سرخط خبرها

خون مظلوم معجزه می‌کند

  • کد خبر: ۲۳۸۹۳۷
  • ۲۳ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۹
خون مظلوم معجزه می‌کند
روضه تمام شده بود، آقای روضه خوان رفته بود ولی دوسه خانم بچه به بغل هنوز داشتند گریه می‌کردند و ناله هایشان تمامی نداشت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

روضه تمام شده بود، آقای روضه خوان رفته بود ولی دوسه خانم بچه به بغل هنوز داشتند گریه می‌کردند و ناله هایشان تمامی نداشت. گفتم: عزیز. گفت: جانم. گفتم: اینا حالشون بد نشه این قدر دارن گریه می‌کنن؟ گفت: گریه امام حسین (ع) حال بدی نداره میوه دلم. گریه امام حسین (ع) غم رو از دل میشوره می‌بره چه حال بدی؟

گفتم: یه آب قند درست کنم براشون ببرم؟ گفت: نیکی و پرسش؟ درست کن ببر خب جانکم. چندتا قند انداختم توی یک لیوان آب و بردم سمت خانمی که یک نوزاد کوچک کنارش روی زمین بود. نوزاد یک سربند کوچک سبز به پیشانی اش بسته بود و دست و پاهایش را تکان تکان می‌داد و محو رقص پرچم‌ها بود، گفتم: خانم! سرش را بالا آورد و گفت: جونم. 

گفتم: خیلی گریه کردین این آب قند رو بخورین. گفت: ببخشید تو رو خدا روضه تموم شده من می‌دونم زحمت دادم الان میرم. گفتم: نه به خدا. منظورم این نیست. بمونید. لیوان آب قند رو گرفت و یکی دو قلپ خورد و بعد همین جوری که اشک هایش را پاک می‌کرد گفت: این بچه اولمه. همین یه دونه رو دارم. اینکه اشکم بند نمیاد سر اینه که الان مادرم و نوزاد تو بغلمه. این بچه به یه قاشق آب سیراب می‌شد و اون از خدا بی خبرا ندادن بهش. چه جوری دلشون اومد.

 خانم اشک می‌ریخت و روضه می‌خواند. برگشتم پیش عزیز. گفت: دادی آب قند رو بهش مادر؟ گفتم: بله. گفت: دیدی پسرشو؟ گفتم: بله. گفت: ازدواج کرد یازده سال بچه دار نمی‌شد. کلی دوا درمون کردن دکتر رفتن خیلی دکترا زحمت کشیدن ولی نشد. تا اینکه با شوهرش میرن کربلا. اونجا به خانم رباب متوسل میشن و میگه تو بی فرزندی کشیدی می‌دونی سخته می‌دونی رنجه به من یه پسر بده سینه زن پسرت باشه و همسرت.

همین میشه که خدا سال بعدش همون فندق کوچولو رو میده بهشون. اسمش رو میذارن حیدر. گفتم: عزیز خانم رباب کیه: گفت: حالا بذار یه ذره سرم خلوت شه قصه شو میگم برات. برو بقیه استکانا رو هم بیار مهری خانم بشوره جمع و جور کنیم اون لیوان آب قندم بیار. رفتم لیوان آب قند را بردارم حیدر زل زد توی چشم هایم و با ذوق شیرینی خندید.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->