گاهی تجربه اش کرده ایم، دردناک و رنج آور، ناخنمان به گوشت انگشت فرو میرود و چاک میدهد و عفونت میکند و باید برویم یک مرکز جراحی محدود تمشیتش کنیم، گاهی یک خال یا یک گوشت اضافه، یک جوش یا جای جوش یا زگیل یک جای بدن خودمان یا عزیزانمان که بدچشم است، سر و کله اش پیدا میشود و بعضی مان دنبال لیزر کردن، بعضی مان دنبال برداشتنش به شکل معمول کلاسیک یا همان بریدنش، میگردیم، گاهی برای دوختن درز یک کاپشن چرم کل راسته چرم فروشها را زیر و رو میکنیم که همان جوری چرخ کند که شرکت دوزنده اش چرخ کرده است و نخ نما نشود یا چسباندن گلس گوشی! کمتر کسی دور و برمان پیدا میکنیم که گلسش را بخرد بیاورد توی خانه خودش سر حوصله صفحه گوشی اش را تمیز کند و گلسش را بی کثیفی و حباب بچسباند.
یک کلام، ما دنبال متخصصیم و برای پیدا کردنش وقت میگذاریم، میگردیم، هزینه میکنیم، توی صف میایستیم و منت میکشیم، ولی درد و دریغ که در امر دین و اعتقادات و محکمات و اصول زندگی مان که خوشبختی دنیا و رستگاری آخرتمان در گرو آن هاست اصلا پیگیر متخصصش نیستیم و معمولا مشتری جنس بنجلیم و خیلی هنر کنیم به قول بازاریها های کپی پوشیم. کاش در این امر یک مصرف کننده بودیم و حتی همین مفاهیم پوستی را مصرف میکردیم.
طرفه آن است که خودمان را هم متخصص امر دین میدانیم، به راحتی برداشت هایمان را از آیات قرآن طوری روایت میکنیم که به نفع خودمان باشد، به راحتی احادیث معصوم را بدون پیشینه و پسینه و موقعیت آن هم از منابعی نامعتبر که چه عرض کنم از یک صفحه مجازی گم و گور و مدعی میخوانیم، اگر بخوانیم تازه، و در بحث هایمان به آنها ارجاع میدهیم و احساس دانایی و غرور میکنیم. یک چیزی که خیلی این روزها شایع شده و خیلی پز و باز به قول امروزیها وایب روشن فکری و باکلاسی میدهد همین پرسیدن سؤالهایی است که با کی گفته شروع میشود، کی گفته محرم رو باید نذری داد؟ کی گفته باید برای امام حسین (ع) گریه کرد؟ کی گفته حسین (ع) مقابل سی هزارنفر جنگید؟
اگر این گزاره بعد از کی گفته را تنها بخوانیم میبینیم بدون کی گفته جملاتی هستند که این قدر صفحه به صفحه و سینه به سینه گشته اند تا به من و شما رسیده اند و حالا یک ابرگزاره متواتر شده اند و با یک تشکیک کودکانه مبتذل خدشه برجانشان وارد نمیشود و اتفاقا پررنگتر میشوند، همین ستونی که شما دارید از حقیر در این مطبوعه محترمه میخوانید، به رغم اینترنت و آرشیو و میکروفیلم و فیلان و بیسار صدسال دیگر خیلی یقین ندارم نوه هایم بتوانند جایی را بجورند و پیدایش کنند. چرا؟
چون ابرمفهومی ارائه نکرده ام. چون از فطرت و نیاز انسان حرف نزده ام و چیزی از میان یاخته هایش فریاد نزده ام. در این حجم کتاب سوزی و شیعه ستیزی و کشتار و قحطی و فلاکت خیلی حرف است که دو خط نامه حسین (ع) به حبیب عین تنگ کوچک بلوری با چند ماهی-کلمه- سرخ در میان میدان مینی به سلامت عبور کرده و به ما رسیده، خیلی حرف است.
دین و آیین و شریعت عریان و خالی از زوائد و خرافات این قدر جذاب و دراماتیک و باشکوه هست که بنجل فروشها وهای کپی کارها چیزی برآن نیفزایند. حق با اصالت است. حق با علی (ع) و بچههای علی (ع) است.