طالبان: پشتیبان مردم و مقاومت فلسطین هستیم برگزاری نشست هم‌اندیشی دومین نمایشگاه حس همسایگی | پیوند هنر و صنعت برای تشویق سرمایه گذاران افغانستانی مسیر ریلی هرات -خواف آماده جابه‌جایی مسافر است وقوع انفجار در هرات افغانستان (۱۶ دی ۱۴۰۳) طالبان: اشتغال زنان در سازمان‌های غیر دولتی ممنوع است اولین قطار ترانزیتی چین به افغانستان از خاک ایران عبور کرد قلب کشور دوست در مشهد طالبان راه یک رودخانه دیگر را هم سد کرد (۹ دی ۱۴۰۳) وقوع یک انفجار شدید در کابل (۸ دی ۱۴۰۳) روزانه ۱۰۰۰ دستگاه تریلی از مرز ایران و افغانستان تردد می‌کنند یک مقام طالبان: مرز میان افغانستان و ایران از مصون‌ترین مرزهاست سفر جمعی از مدیران اقتصادی خراسان رضوی به ولایت هرات در افغانستان معاون سخنگوی طالبان: ما منزوی نیستیم خلیل‌الرحمان، وزیر مهاجران طالبان، کشته شد (۲۱ آذر ۱۴۰۳) سرپرست جدید سفارت ایران در کابل: مهاجرین قانونی افغانستانی، روی چشم ما جا دارند سرپرست جدید سفارت ایران در افغانستان، وارد کابل شد (۱۰ آذر ۱۴۰۳) + فیلم پیش بینی وضعیت آب و هوایی افغانستان (پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳) راشد خان، ستاره کریکت افغانستان، بهترین توپ‌انداز جهان شد از پاریس سن ژرمن تا ابومسلم افغانستان | آرزوی دروازه‌بان تیم ملی فوتبال افغانستان برای بازی در لیگ برتر ایران یاراحمدی: موضوع پناهندگان افغانستانی فقط مسئله ایران نیست تقدیر سخنگوی وزارت خارجه از کاظمی‌قمی | تغییر و تحول در نمایندگی‌های دیپلماتیک امری متعارف است
سرخط خبرها

زیر علم‌های شهر، جان‌ها فدای عباس (ع)

  • کد خبر: ۲۳۹۱۶۷
  • ۲۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۳
زیر علم‌های شهر، جان‌ها فدای عباس (ع)
شب هفتم محرم طبق رسم مردم افغانستان علم کِشی می‌کردند و توی کوچه از خانه یکی از سادات محل تا مسجد دنبال دسته حرکت می‌کردیم و بعد که دسته عزاداران به مسجد می‌رسید خودم را می‌رساندم طبقه بالای مسجد که بتوانم با دقت بابا را ببینم.

دفترچه کودکی هایم در کوچه پس کوچه‌های بولوار توس ورق خورد. مستأجر بودیم و گاه سالی یک بار جابه جا می‌شدیم. یکی از دلهره‌های بچگی ام دهه محرم بود که از مسجد دور باشیم. چندسال متوالی میلان ششم مطهری خانه گرفتیم و خوشحال بودم که می‌شود سیزده شب اول محرم را پای روضه سیدکربلایی باشیم و بعد هم منتظر بمانیم که سیدعیوض نوحه بخواند، خدا هردویشان را رحمت کند.

 اما اوج ذوق زدگی ام وقتی نمایان می‌شد که شب هفتم محرم طبق رسم مردم افغانستان علم کِشی می‌کردند و توی کوچه از خانه یکی از سادات محل تا مسجد دنبال دسته حرکت می‌کردیم و بعد که دسته عزاداران به مسجد می‌رسید خودم را می‌رساندم طبقه بالای مسجد که بتوانم با دقت بابا را ببینم که با صدای بلند می‌گفت: یاعباس یاعباس و دیگران در جواب می‌گفتند: جانم فدای عباس! از شب هفتم تا شب دهم همین مراسم را دور علم به جا می‌آوردند، روز دهم علم را پایین‌ می‌آوردند و پارچه‌ها و پول‌هایی که از شب هفتم تا شب دهم به علم بسته شده بودند را باز و بین ایتام و مساکین تقسیم می‌کردند.

 کم کم بزرگ شدم و بابا هم از جوانی فاصله گرفت و این کار را به کسی دیگر سپرد و من هم کمتر رفتم به حسینیه فاطمیه و توی مسجد ایرانی‌ها پای منبر حاج آقای میزبان می‌نشستم و دوستان خودم را داشتم و هرروز بی قرار بودیم که شب بشود و برویم مسجد. اینجا دیگر کسی دور علم نمی‌چرخید و آن ذکر‌ها را نمی‌گفت ولی شور و حال خودش را داشت.

بزرگ‌تر که شدم جا‌های مختلفی برای عزاداری ابی عبدا.. رفتم مثلا روز عاشورا وقتی پای پیاده راهی حرم می‌شدیم همین که می‌رسیدیم به میدان شهدا دسته‌های عزاداری مختلف را می‌دیدیم و بین صدای مداحان دنبال صدای سیدعیوض که حالا به رحمت خدا رفته می‌گشتم که بگوید: نیزه شکسته‌ها را بزن کنار زینب!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->