مردی با عبای نسکافه‌ای حضور در حرم به ما آرامش می‌دهد فضایل حضرت زهرا (س) در روایاتی از امام رضا (ع) | مادری که نورش برتر از ماه بود مشهدالرضا(ع)، میزبان دومین یادواره ملی شهدای دانشجوی مدافع امنیت آیین بزرگداشت حجت‌الاسلام راشد یزدی در مشهد برگزار شد (۲۳ آبان ۱۴۰۳) | «خطیب اخلاق و انقلاب» رونمایی از کتاب «لیلی منم» در حرم مطهر امام رضا(ع) ویدئو | سیاه‌پوش‌شدن حرم حضرت معصومه(س) رویداد هنری «پرچم بر زمین نمی‌افتد» در مشهد آغاز شد | پرچم مقاومت در دست هنرمندان خوش خرامان می‌روی‌ ای جان جان بی من مرو | یادی از «حسین هریری»، شهید مشهدی مدافع حرم دین و برادر بزرگ‌تری به نام «اخلاق» مادرانگی به سبک یاس نبی (س) | گفتگویی درباره تربیت صحیح فرزند افزایش ۴۵ هزار مترمربعی فضای زیارتی حرم امام‌رضا(ع) | پروژه رواق امیرالمؤمنین(ع) تا پایان سال ۱۴۰۴ به بهره‌برداری می‌رسد ماجرای توسل شهید حسن طهرانی مقدم به امام رضا (ع) انتشار ۴۰ اثر پژوهشی در حوزه تخصصی مطالعات اجتماعی اعتاب مقدس توسط بنیاد پژوهش‌های اسلامی برگزاری مراسم دهه اول فاطمیه در مسجد دانشگاه علوم اسلامی رضوی عزم راسخ انسانی مومن | یادی از سردار شهید حسن طهرانی مقدم، پدر موشکی ایران مدیرکل تبلیغات اسلامی خراسان رضوی: جهاد تبیین مقدمه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است اجتماع مردمی «بیعت با نصرالله» در حرم امام‌رضا (ع) برگزار شد مروری بر فعالیت‌های اجتماعی زنان در صدر اسلام | زنانی که الگو هستند لزوم توجه ویژه کشور‌های اسلامی به تحولات منطقه‌ و دفاع از کرامت انسانی
سرخط خبرها

اسیر عشقم چنان که دانی

  • کد خبر: ۲۹۴۳۸۳
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰
اسیر عشقم چنان که دانی
دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت.

خواهر برادری یکی از عجیب غریب‌ترین حس‌های دنیاست، تو یک نفر را دوست داری، ولی گاهی یک شرمی که نمی‌دانی ریشه اش کجاست مانع می‌شود که همه حرف دلت را به او بگویی. یک وقت‌هایی دلت ضعف می‌رود که به خواهرت بگویی: میدی من روسری تو اتو کنم؟ میشه من موهاتو برس بکشم؟ میشه برای یخچالت من خرید کنم؟ و از هزاران «میشه»‌ای که از دلت می‌گذرد یکی دوتایش را می‌گویی و برق چشم هایش را که می‌بینی به خودت می‌گویی مگر چقدر زنده ای، مگر چقدر عمر می‌کنی؟ میشه‌ها را نپرس و انجام بده.

باز دلت طاقت نمی‌آورد و هی خودت را می‌خوری. برای نوشتن این ستون به چندتا از رفقایم پیام دادم که مطالعه میدانی کرده باشم و فقط یک سؤال پرسیدم؛ مجید! علی! مهدی! مرتضی! عطا! سجاد! مسعود! شما هم شبی که خواهرتان عروس شد یک گوشه خلوت پیدا کردید و از گریه عر زدید؟ و پاسخ این بود: آره، آره حاجی داغون شدم. آخ آخ نگم برات؛ و من با این جواب‌ها هم باز اشکی شدم.

او برادرش را که وارد یک بازی کثیف سیاسی کردند دلش گرفت. دلش ریخت. یک روز برادرش همه را جمع کرد و گفت باید بروم، نخست وزیر شده ام، باید بروم پایتخت، بعد به همه گفت برایم گریه کنید، بعد آرام زیر لب گفت: داداش خودتون گفتین پشت سر مسافر گریه نکنید. گفت آن مال مسافرانی است که بر می‌گردند ولی من بر نمی‌گردم من را می‌کشند. 

توی دلش انار پاره شد. برادر را که راهی کرد، یک مدتی ماند توی شهر، دید دلش طاقت نمی‌آورد، دلش برای غذا درست کردن و پیراهن شستن برای برادرش تنگ شده بود. برای آن تن صدا، آن لبخندها، آن نوازش ها. رخت و لباس هایش را جمع کرد، کاروانی را هماهنگ کرد و راه افتاد، دلش تنگ برادر بود. زیر کدام درخت انار در ساوه نشست و آن درخت برای درخت‌های دیگر چه از حرف‌های دختر گفت که از آن روز همه انار‌های ساوه دلشان خون شد.

دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت. مزارش شد حرم اهل بیت. حرم فاطمه معصومه (س) در قم. رابطه خواهر و برادر دیگری را هم در کربلا می‌شناسم که خیلی همدیگر را دوست داشتند. برادر ماند. خواهر راهی اسارت شد. من نمی‌توانم خیلی روضه بخوانم. خودتان تصنیف کاروان بنان را دانلود کنید گوش کنید. انگار روضه وداع آن برادر و خواهر است. با ما بودی. بی ما رفتی. چون بوی گل به کجا رفتی. تنها ماندم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->