حمایت علمای جامع مدرسین حوزه علمیه قم در محارب خواندن تهدیدکنندگان مرجعیت سردار شهید حاجی زاده حاضر بود لباس پاسداری خود را با چه چیزی عوض کند؟ + فیلم انتصاب رئیس ستاد مرکزی بزرگداشت هفته وحدت نخستین مرثیه‌سرای شعر عاشورایی در ادبیات فارسی که بود؟ ایستادگی ایثار | شهید ایثار طباطبایی قمشه‌ای و همسرش در حملات رژیم صهیونیستی پر کشیدند آیین گرامیداشت ۵۷ شهید اقتدار ارتش برگزار می‌شود شناخت خوب و بد؛ لازمه زیست نیکو بازماندگان صحنه کربلا چگونه در اسارت، نقشی برجسته آفریدند؟ مراسم بزرگداشت ۲۷ شهید اقتدار روحانی، طلاب بسیجی و نمایندگی ولی‌فقیه در سپاه + فیلم ۱۴۶ شهید حملات رژیم صهیونیستی در جوار امامزادگان و بقاع متبرکه آرام گرفتند حرم امام رضا(ع)، میزبان نشست‌های تبیینی «خط روشنگری» ویژه‌برنامه «دختران عاشورایی» ویژه نوجوانان در حرم امام‌رضا(ع) برگزار شد ۶۵ هزار مبلّغ در سراسر کشور سامان‌دهی و رتبه‌بندی شده‌اند بزرگداشت شهدای رسانه ملی در جنگ ۱۲ روزه، امروز (۲۲ تیر ۱۴۰۴) موافقت بانک مرکزی با درخواست رئیس بنیاد شهید برای مهلت بانکی خانواده شهدای جنگ ۱۲روزه پیکر مطهر شهیدان هوافضای سپاه در کاشان امروز تشییع شد (۲۲ تیر ۱۴۰۴) + فیلم روایت عاشقانه‌ای از وداع | مداحی فرزند بدرقه پدر شهید شد + فیلم آیت‌الله علم‌الهدی: حجاب خاکریز اول در مقابله با دین‌ستیزی است مراسم نودمین سالگرد قیام مسجد گوهرشاد در مشهد برگزار شد + فیلم قرآن‌نویس کوچک هند، جهان را شگفت‌زده کرد
سرخط خبرها

اسیر عشقم چنان که دانی

  • کد خبر: ۲۹۴۳۸۳
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰
اسیر عشقم چنان که دانی
دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

خواهر برادری یکی از عجیب غریب‌ترین حس‌های دنیاست، تو یک نفر را دوست داری، ولی گاهی یک شرمی که نمی‌دانی ریشه اش کجاست مانع می‌شود که همه حرف دلت را به او بگویی. یک وقت‌هایی دلت ضعف می‌رود که به خواهرت بگویی: میدی من روسری تو اتو کنم؟ میشه من موهاتو برس بکشم؟ میشه برای یخچالت من خرید کنم؟ و از هزاران «میشه»‌ای که از دلت می‌گذرد یکی دوتایش را می‌گویی و برق چشم هایش را که می‌بینی به خودت می‌گویی مگر چقدر زنده ای، مگر چقدر عمر می‌کنی؟ میشه‌ها را نپرس و انجام بده.

باز دلت طاقت نمی‌آورد و هی خودت را می‌خوری. برای نوشتن این ستون به چندتا از رفقایم پیام دادم که مطالعه میدانی کرده باشم و فقط یک سؤال پرسیدم؛ مجید! علی! مهدی! مرتضی! عطا! سجاد! مسعود! شما هم شبی که خواهرتان عروس شد یک گوشه خلوت پیدا کردید و از گریه عر زدید؟ و پاسخ این بود: آره، آره حاجی داغون شدم. آخ آخ نگم برات؛ و من با این جواب‌ها هم باز اشکی شدم.

او برادرش را که وارد یک بازی کثیف سیاسی کردند دلش گرفت. دلش ریخت. یک روز برادرش همه را جمع کرد و گفت باید بروم، نخست وزیر شده ام، باید بروم پایتخت، بعد به همه گفت برایم گریه کنید، بعد آرام زیر لب گفت: داداش خودتون گفتین پشت سر مسافر گریه نکنید. گفت آن مال مسافرانی است که بر می‌گردند ولی من بر نمی‌گردم من را می‌کشند. 

توی دلش انار پاره شد. برادر را که راهی کرد، یک مدتی ماند توی شهر، دید دلش طاقت نمی‌آورد، دلش برای غذا درست کردن و پیراهن شستن برای برادرش تنگ شده بود. برای آن تن صدا، آن لبخندها، آن نوازش ها. رخت و لباس هایش را جمع کرد، کاروانی را هماهنگ کرد و راه افتاد، دلش تنگ برادر بود. زیر کدام درخت انار در ساوه نشست و آن درخت برای درخت‌های دیگر چه از حرف‌های دختر گفت که از آن روز همه انار‌های ساوه دلشان خون شد.

دلش خون برادر بود، به قم رسید، باعزت و احترام پیشوازش رفتند، احترامش کردند، پیش قدم هایش گل ریختند. مریض شد. دلتنگی برادر امانش را بریده بود، پلک هایش روی هم آمد و برادر ندیده از دنیا رفت. مزارش شد حرم اهل بیت. حرم فاطمه معصومه (س) در قم. رابطه خواهر و برادر دیگری را هم در کربلا می‌شناسم که خیلی همدیگر را دوست داشتند. برادر ماند. خواهر راهی اسارت شد. من نمی‌توانم خیلی روضه بخوانم. خودتان تصنیف کاروان بنان را دانلود کنید گوش کنید. انگار روضه وداع آن برادر و خواهر است. با ما بودی. بی ما رفتی. چون بوی گل به کجا رفتی. تنها ماندم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->