پدر من، «حاج حسن ناظر»، ناظر آب خیابان بود. مرحوم «محمدولی اسدی» که هم نایبالتولیه وقت آستان قدس رضوی بود و هم والی خراسان، مسئولیت این آب و نحوه تقسیم آن را، از چشمه گیلاس تا کوه سلطان مشرق، به مرحوم پدرم داده بود. پدرم ناظر بود و چندین «میراب» هم زیر دستش کار میکردند و امور کشاورزی را در دشت مشهد، سروسامان میدادند. اول سال کشاورزی، زارعان قلعهخیابان میآمدند و «بیجه» میکردند؛ یعنی با قرعهکشی تعیین میکردند که در سال زراعی جدید، کدامشان کدام قطعه از زمینهایی را که آن سال باید کشت میشد در اختیار داشته باشد. آنجا کسی مالک نبود. همه آن زمینها، موقوفه حضرت رضا (ع) است و در اختیار آستان قدس رضوی قرار دارد. زمینهای قلعهخیابان «هرسالهکار» نبود. زمینها را یکسالدرمیان، آیش میکردند تا زمین استراحت کند. ۲ جور به زمین استراحت میدادند؛ یک نوعش «آفتابسوز» بود. زمین را شیار میزدند تا آفتاب هرچه آفت که در دل خاک است بسوزاند. گاهی هم زمین را به حال خود رها میکردند. در زمینهایی که کشت نمیشد، علف فراوانی میرویید و گوسفندها آن را چرا میکردند. هرکدام از زمینها مدار آبی داشت؛ یعنی در یک مدت مثلا دوارزدهروزه، ۳ ساعت، ۴ ساعت یا... آب داشت. فرایند برداشت آب از نهر، یک ناظر داشت که مرحوم پدرم بود. شغل او این بود که مراقب باشد تا هرکدام از زارعان، به اندازه سهمشان از آب نهر برداشت کنند. کشاورزی در این زمینها هم آداب و قواعدی داشت. زارعان جوهای بزرگی حفر میکردند که به آن «شاهجو» میگفتند. شاهجوها عمود بر نهر خیابان بود و آب را به زمینها میرساند. شاهجوها به حدی آب داشت که اگر بچههای ۷، ۸ ساله در آب میافتادند، نمیتوانستند به راحتی از آب بیرون بیایند. شاهجو آب نهر را تا زمینها میرساند. زارعان، زمینها را «پَل» میزدند. پل یا جویه یا کرت، شیارهایی است که در زمینهای زراعی میکشند. آب از عمق میان ۲ پل میگذرد و گیاه یا دانه، معمولا بالای پلها کاشته میشود. این سیستم کشاورزی همان سیستم سنتی غرقابی است که آب بسیاری مصرف میکند؛ اما در قدیم عمده کشتهای آبی به همین صورت انجام میشد. پل را با وسیلهای بیلمانند درست میکردند که «پَلوَند» یا «پَلبَند» نام داشت. برای استفاده از پلبند باید ۳ نفر با هم همکاری میکردند. یک نفر دسته پلبند را میزد زیر خاک و ۲ نفر دیگر ۲ تا زنجیر ۲ طرف آن را میکشیدند و پل را شکل میدادند. جایی که جو آب را به زمین میرساند تا در میان پلها جاری شود، «بَرق» نام داشت. برقها نقش مهمی در آبیاری زمینها داشتند و اگر خراب میشدند کار آبیاری به مشکل میخورد. کشاورزها، برای آنکه شدت گذر آب برق را خراب نکند، میگشتند و در زمینها «فریز» پیدا میکردند و با بیل آن را میکندند و میگذاشتند دم برق. فریز نوعی چمن بومی است. میدانید که این گیاهی که الان به عنوان چمن شناخته میشود بومی نیست. بعدها تخم این گیاه از خارج وارد ایران شد؛ فریز، اما چمنی بومی است. بوتههای فریز در زمین پنجه میدواند و معمولا جایی میروید که آب باشد. زمینهای آبخیز پر از بوتههای فریز است. اگر بوته فریز کنده نشود، بلند میشود و همه زمین را از چمن پر میکند. به زمینهای اینچنینی، «اُلَنگ» میگویند. در منطقه قلعهخیابان هم چندین اولنگ داشتیم. یکیاش «النگ گوباغ» بود که همه زمینش پر بود از فریز. این مرغزار که آبخیز هم بود، آبش به همین نهر خیابان میریخت.