عاقبت قاتلان امام حسین (ع) و ۷۲ تن از یارانش چه شد؟ معرفی کتاب‌های عاشورایی برای کودکان و نوجوانان ویژه‌برنامه‌های شبکه قرآن در دهه دوم محرم اعلام شد تصویب نام‌گذاری معابر تهران به نام شهدای اقتدار صحیفه‌ای برای بیداری | امام سجاد(ع) چگونه با زبان دعا امت را تربیت کرد؟ مراسم عزاداری شب شهادت امام سجاد (ع) در حرم رضوی برگزار شد وزیر فرهنگ: بازگرداندن ایمن و به موقع ۸۶ هزار زائر حج در شرایط جنگی اقدامی ارزشمندی بود حرم امام‌رضا(ع)، میزبان برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای اقتدار ایران (۱۹ تیر ۱۴۰۴) پیام خانواده شهید حاجی‌زاده به سردار موسوی: مسیر را تا نابودی اسرائیل ادامه دهید گذرنامه‌های زیارتی اربعین نیاز به تمدید ندارند | امکان دریافت غیرحضوری گذرنامه  آغاز ثبت‌نام راهنمایان زائر افتخاری ویژه دهه پایانی صفر در مشهد افتتاح ۲ یادمان بزرگ شهدا در مشهد هم‌زمان با کنگره ۱۸ هزار شهید استان خراسان رضوی ثبت نام اولیه ۳۷۵ کاروان پیاده برای سفر به مشهد در دهه آخر صفر تردد بیش از ۱۲۸ هزار زائر کربلا از مرز مهران در ایام محرم‌ سرلشکر صفوی در جمع عزاداران حسینی: ملت ایران در مکتب عاشورا شکست‌ناپذیر شد شهادت تاریخی از درون اهل سنت: بنی‌امیه مسئول خون امام حسین (ع) هستند دهه دوم محرم در مشهد هیئت کجا بریم؟ شام غریبان امام حسین(ع) پشت درهای بسته حرم حضرت زینب(س) + فیلم لزوم راه‌اندازی ستاد استقبال از زائران اربعین ۱۴۰۴ آیا واقعه عاشورا یک تصمیم آنی بود؟
سرخط خبرها

بسپار و بگذر

  • کد خبر: ۳۰۹۷۰۲
  • ۱۹ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۵
بسپار و بگذر
زیارتنامه را که باز کردم نگاهم باز به دختر پیچیده شده در عطر گل و سفیدی چادر بخت افتاد که صدای خاله‌ام باز هم توی گوشم پیچید: دعا کن برای خودت و برای همه.

سکانس اول: پاییز ۱۳۸۱

ایام اعیاد شعبانیه در بین سلام و صلوات زائران که از شنیدن صدای عصر نقارخانه کیف می‌کردند در حال تعویض چادر مشکی با چادر سفید گل‌دارم بودم، خاله‌ام یک ریز به شانه‌ام می‌زد و می‌گفت برای همه و برای خودت دعا کن و چند اسم را ردیف و پشت سر هم می‌آورد. هنوز هم نمی‌دانم جواب خاله‌ام را داده‌ام یا نه؟ یادم نیست با چند نفر از فک‌و‌فامیل خودم و خانواده مردی که قرار بود از آن روز سوار بر یک بال رؤیا و مهر همراه شوم خوش‌و‌بش کردم، اما فقط می‌دانم در لحظه خواندن خطبه عقد لبریز از فکر بودم و آینده. نه صدایی می‌شنیدیم و نه چهره واضحی در ذهنم نقش می‌بست. یک چشمم به گنبد طلا بود و یک گوشم به دعای خیر بقیه. خاله‌ام که مسئول مدیریت احساسم بود در آن شرایط مدام به شانه‌ام می‌زد و برای دیده‌بوسی به سمت دیگران هدایتم می‌کرد. وقتی مراسم تمام شد تمام حرف‌های نگفته و گره شده‌ام را در همان گله جا بین گنبد و صدای نقارخانه بین جمعیت جا گذاشتم و با خانواده جدید و محارم جدید به سمت مسیر تازه‌ای هم‌قدم شدم.

سکانس دوم: پاییز‌۱۴۰۳

نزدیک به ایام ولادت حضرت علی «ع» وقتی پاییز خوش‌و‌بش‌کنان با برف و باران و برکت زودتر از شهر خداحافظی کرد و لبخند را به روی مردم آورد یک روز صبح خیلی زود دختر جوان چادر بختش را دورش گرفته بود و گاهی به دسته‌گلش نگاه می‌کرد و گاهی به ضریح. نور از بالای رواق افتاده بود روی صورتش. چنان در دنیای خودش غرق بود که حتی وقتی دوربینم را برداشتم و از اطرافش عکس گرفتم هم حضورم را متوجه نشد. انگار داشت به آینده و روز‌های بعد و رفتن از خانه‌ای به خانه دیگر فکر می‌کرد.

زیارتنامه را که باز کردم نگاهم باز به دختر پیچیده شده در عطر گل و سفیدی چادر بخت افتاد که صدای خاله‌ام باز هم توی گوشم پیچید: دعا کن برای خودت و برای همه.

سکانس سوم

پایم را که از رواق بیرون گذاشتم سوز برف به صورتم زد. گوشی‌ام صدا داد. پیام پسر هفده‌ساله‌ام با یک استیکر خنده روی صفحه نقش بست: مامان امروز مدرسه‌ها تعطیل شد نهار چی داریم؟

عکس: حمیده وحیدی/ شهرآرا

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->