آیت الله مروی: روایت انسجام و همدلی ملت ایران در جنگ ۱۲ روزه باید برای آیندگان حفظ شود آغاز اعزام زائران عمره به سرزمین وحی از اول شهریورماه ۵ برنامه میثم مطیعی در حرم امام رضا (ع) در دهه دوم محرم ۱۴۰۴ + زمان برنامه‌ها پیش‌بینی افزایش تعداد زائران اربعین ۱۴۰۴ نسبت‌به سال گذشته مراسم بزرگداشت قیام مسجد گوهرشاد در مشهد برگزار می‌شود دیدار و تکریم شهدای قرآنی جنگ ۱۲روزه در دستور کار سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ عاقبت قاتلان امام حسین (ع) و ۷۲ تن از یارانش چه شد؟ معرفی کتاب‌های عاشورایی برای کودکان و نوجوانان ویژه‌برنامه‌های شبکه قرآن در دهه دوم محرم اعلام شد تصویب نام‌گذاری معابر تهران به نام شهدای اقتدار صحیفه‌ای برای بیداری | امام سجاد(ع) چگونه با زبان دعا امت را تربیت کرد؟ مراسم عزاداری شب شهادت امام سجاد (ع) در حرم رضوی برگزار شد وزیر فرهنگ: بازگرداندن ایمن و به موقع ۸۶ هزار زائر حج در شرایط جنگی اقدامی ارزشمندی بود حرم امام‌رضا(ع)، میزبان برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای اقتدار ایران (۱۹ تیر ۱۴۰۴) پیام خانواده شهید حاجی‌زاده به سردار موسوی: مسیر را تا نابودی اسرائیل ادامه دهید گذرنامه‌های زیارتی اربعین نیاز به تمدید ندارند | امکان دریافت غیرحضوری گذرنامه  آغاز ثبت‌نام راهنمایان زائر افتخاری ویژه دهه پایانی صفر در مشهد افتتاح ۲ یادمان بزرگ شهدا در مشهد هم‌زمان با کنگره ۱۸ هزار شهید استان خراسان رضوی ثبت نام اولیه ۳۷۵ کاروان پیاده برای سفر به مشهد در دهه آخر صفر تردد بیش از ۱۲۸ هزار زائر کربلا از مرز مهران در ایام محرم‌
سرخط خبرها

سر قرار نوکری امام رئوف (ع)

  • کد خبر: ۳۲۰۵۷۱
  • ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۱
سر قرار نوکری امام رئوف (ع)
خادم سر سفره سحری می‌گفت و اشک می‌ریخت که بچه‌های همکارمان می‌گفتند مادرمان تمام کرد، منتظر ماندیم پدرمان خدمتش تمام شود و بیاید خداحافظی کند.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

اینکه سی شب، سی سحر و افطار، مهمان غذای حضرتی باشی را هم اجدادم که تجربه نکرده‌اند و بعید می‌دانم نسلم بعد از من هم تجربه کنند. من خیلی خوشبختم که توفیق دارم این یک‌ماه سر سفره حضرت باشم، توی زائرسرای حضرت بخوابم و بیدار شوم و مثل یک کارگر فصلی شب‌کار بروم سر قرار نوکری‌ام و دم طلوع آفتاب برگردم دوباره گوشه‌ای از اتاقی که به من تفضل کرده است بخوابم.

بعید می‌دانم بتوانم بنویسم. دیشب یکی‌دو ساعت به اجرای برنامه، یکی از نور‌ها خراب شد و یکی از دوربین‌ها وایت‌بالانسش ریخته بود به‌هم و خوب فوکوس نمی‌کشید. خیلی استرس غریبی داشتیم. منطقا باید می‌رفت تعمیر می‌شد و این یعنی یک هفته دوربین نداشتن. 

تقریبا ناامید شده بودیم، ولی نمی‌دانیم کدام‌یک از بچه‌ها زیر لب چه خواند و چه دل پاکی داشت که دوربین مرده احیا شد و به نوکری سحر بعدی هم رسید. خاطرمان که جمع شد، گفتیم سحری بخوریم. سر سفره سحری یکی از خادم‌ها می‌گفت یکی از همکارانمان که خادم قدیمی است، عادتش این است که همه کارش را در ساعت خدمت تعطیل می‌کند، می‌آید وضو می‌گیرد، لباس خدمت می‌پوشد، گوشی همراهش را خاموش می‌کند، هشت‌ساعت تمام خدمت می‌کند و ساعاتش که تمام شد، گوشی را روشن می‌کند و به سرکار یا خانه‌اش می‌رود.

رفیقمان می‌گفت توی یکی از همین خدمت‌ها همسرش سکته می‌کند، بچه‌ها مادر را می‌برند بیمارستان و هرچه به بابا زنگ می‌زنند، گوشی خاموش است. شماره یکی از همکاران خادم را پیدا می‌کنند و به او زنگ می‌زنند. او حرم نیست. شماره ثابت می‌دهند. زنگ می‌زنند به دفتر خدام و می‌گویند به پدرمان بگویید مادرمان سکته کرده و ممکن است بمیرد. بیا که حداقل ببینی‌اش، و پدر متهورانه می‌گوید من سر خدمتم هستم. من کارم را می‌کنم و آقایی دارم که او هم کارش را بلد است.

خادم سر سفره سحری می‌گفت و اشک می‌ریخت که بچه‌های همکارمان می‌گفتند مادرمان تمام کرد، منتظر ماندیم پدرمان خدمتش تمام شود و بیاید خداحافظی کند. دستگاه‌ها را قطع کنیم و مادرمان را ببریم سردخانه بیمارستان. القصه پدر از خدمتش می‌رسد، یک گلبرگ از گل‌های روی ضریح توی جیبش بوده است، می‌گذارد روی سینه همسرش، دم گوشش چیزی می‌گوید و دستگاه‌ها روشن می‌شود و قلب تپش می‌گیرد. 

ما توی نیم‌طبقه، روی فرش خانه آقامان، زیر سقف عمارت اربابمان، سر سفره حضرت رضا علیه‌السلام قاشق‌قاشق از برکت و غذای مولایمان می‌خوردیم و چشم در چشم گنبد اشک می‌ریختیم. برنامه سحر را با اشک شروع کردم و غبطه خوردم به حال نوکری که این‌گونه وظیفه‌شناسی بلد است و به اربابش اطمینان دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->