تعظیم مقام مرحوم میرزا علی آهی، پیرغلام اهل‌بیت(ع)، در گام اول رویداد ستایشگری تاکید آیت الله مکارم شیرازی بر کاهش قیمت و مدت سفر حج تمتع زائران ایرانی آخرین مهلت ارسال پایان‌نامه‌های برتر دینی و قرآنی اعلام شد مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه کشور بیش از ۱۰۰ طرح تحولی را به مرحله اجرا گذاشته است ۷۳ زائر ایرانی از حج تمتع ۱۴۰۴ بازماندند اتصال ریلی ایران و عراق و توسعه ایستگاه شلمچه برای اربعین ۱۴۰۴ در دست اجراست درس راهبردی امام‌علی(ع) برای سیاست‌مداران امروز دو روش تلاوت قرآن از نگاه اهل‌بیت(ع) نشست سیره نبوی با نگاه تطبیقی به تاریخچه مذاکرات ایران و آمریکا برگزار می‌شود (۳۰ فروردین ۱۴۰۴) انسان در طلب استغفار باید عاشق باشد راهکاری قرآنی برای نجات از بن‌بست غم | بررسی برکات ذکر یونسیه در روایات و کلام بزرگان کنگره بین‌المللی امام‌رضا(ع) و علوم روز، ۷ و ۸ خرداد ۱۴۰۴ برگزار می‌شود شناسایی پیکر مطهر شهید گنابادی پس از ۳۸ سال ۴۰۶ شهید روحانی، سند افتخار خراسان رضوی هستند بیمارستان رضوی به‌عنوان «صادرکننده نمونه ملی» در حوزه گردشگری سلامت معرفی شد اصیل و پایدار شادی کنیم مروری بر دعای «اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الطّاعَه، وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَه» و اهمیت لقمه حلال در زندگی منتظران الزام حضور دستیار زن در کاروان‌های حج تمتع با بیش از ۱۶۵ زائر
سرخط خبرها

سر قرار نوکری امام رئوف (ع)

  • کد خبر: ۳۲۰۵۷۱
  • ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۱
سر قرار نوکری امام رئوف (ع)
خادم سر سفره سحری می‌گفت و اشک می‌ریخت که بچه‌های همکارمان می‌گفتند مادرمان تمام کرد، منتظر ماندیم پدرمان خدمتش تمام شود و بیاید خداحافظی کند.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

اینکه سی شب، سی سحر و افطار، مهمان غذای حضرتی باشی را هم اجدادم که تجربه نکرده‌اند و بعید می‌دانم نسلم بعد از من هم تجربه کنند. من خیلی خوشبختم که توفیق دارم این یک‌ماه سر سفره حضرت باشم، توی زائرسرای حضرت بخوابم و بیدار شوم و مثل یک کارگر فصلی شب‌کار بروم سر قرار نوکری‌ام و دم طلوع آفتاب برگردم دوباره گوشه‌ای از اتاقی که به من تفضل کرده است بخوابم.

بعید می‌دانم بتوانم بنویسم. دیشب یکی‌دو ساعت به اجرای برنامه، یکی از نور‌ها خراب شد و یکی از دوربین‌ها وایت‌بالانسش ریخته بود به‌هم و خوب فوکوس نمی‌کشید. خیلی استرس غریبی داشتیم. منطقا باید می‌رفت تعمیر می‌شد و این یعنی یک هفته دوربین نداشتن. 

تقریبا ناامید شده بودیم، ولی نمی‌دانیم کدام‌یک از بچه‌ها زیر لب چه خواند و چه دل پاکی داشت که دوربین مرده احیا شد و به نوکری سحر بعدی هم رسید. خاطرمان که جمع شد، گفتیم سحری بخوریم. سر سفره سحری یکی از خادم‌ها می‌گفت یکی از همکارانمان که خادم قدیمی است، عادتش این است که همه کارش را در ساعت خدمت تعطیل می‌کند، می‌آید وضو می‌گیرد، لباس خدمت می‌پوشد، گوشی همراهش را خاموش می‌کند، هشت‌ساعت تمام خدمت می‌کند و ساعاتش که تمام شد، گوشی را روشن می‌کند و به سرکار یا خانه‌اش می‌رود.

رفیقمان می‌گفت توی یکی از همین خدمت‌ها همسرش سکته می‌کند، بچه‌ها مادر را می‌برند بیمارستان و هرچه به بابا زنگ می‌زنند، گوشی خاموش است. شماره یکی از همکاران خادم را پیدا می‌کنند و به او زنگ می‌زنند. او حرم نیست. شماره ثابت می‌دهند. زنگ می‌زنند به دفتر خدام و می‌گویند به پدرمان بگویید مادرمان سکته کرده و ممکن است بمیرد. بیا که حداقل ببینی‌اش، و پدر متهورانه می‌گوید من سر خدمتم هستم. من کارم را می‌کنم و آقایی دارم که او هم کارش را بلد است.

خادم سر سفره سحری می‌گفت و اشک می‌ریخت که بچه‌های همکارمان می‌گفتند مادرمان تمام کرد، منتظر ماندیم پدرمان خدمتش تمام شود و بیاید خداحافظی کند. دستگاه‌ها را قطع کنیم و مادرمان را ببریم سردخانه بیمارستان. القصه پدر از خدمتش می‌رسد، یک گلبرگ از گل‌های روی ضریح توی جیبش بوده است، می‌گذارد روی سینه همسرش، دم گوشش چیزی می‌گوید و دستگاه‌ها روشن می‌شود و قلب تپش می‌گیرد. 

ما توی نیم‌طبقه، روی فرش خانه آقامان، زیر سقف عمارت اربابمان، سر سفره حضرت رضا علیه‌السلام قاشق‌قاشق از برکت و غذای مولایمان می‌خوردیم و چشم در چشم گنبد اشک می‌ریختیم. برنامه سحر را با اشک شروع کردم و غبطه خوردم به حال نوکری که این‌گونه وظیفه‌شناسی بلد است و به اربابش اطمینان دارد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->