زمان برگزاری مراسم تشییع پیکر و خاکسپاری سیدجعفر حمیدی علت اصلی حذف بخش‌های تاجیکستان سریال پایتخت ۷ مشخص شد فیلم‌های کره‌ای در جایگاه دوم تولیدات پربیننده نتفلیکس فیلم سینمایی اسفند از اردیبهشت به سینما می‌آید تعطیلی اجرا‌های تئاتر مشهد به مناسبت ایام شهادت امام صادق (ع) + جزئیات رئیس جدید ساترا معرفی شد مستند‌های برگزیده سینما حقیقت در شبکه نمایش خانگی مدیرکل جدید دفتر موسیقی معرفی شد رضا عطاران با سریال اجل معلق در راه شبکه خانگی رونمایی از کتاب صوتی «کی بود کی نبود» با صدای ثریا قاسمی آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش هشتم) سعدی طرفِ مردم است | درباره تفکر سیاسی سعدی و رَواییِ آن در روزگار کنونی روایتی نو از پیوند شعر و خط | پنج‌گنج به روایت جواد گنجعلی و گروه خوشنویسی ملک بازگشت عموهای فیتیله‌ای به آنتن تلویزیون مروری بر فیلم‌هایی که درباره پاپ فرانسیس ساخته شده‌اند پناه بردن هنر هفتم به بارگاه امام هشتم (ع) | فیلم نامه، آخرش خوش است!
سرخط خبرها

پدر در پدر پهلوان‌زاده‌ایم

  • کد خبر: ۳۲۷۲۷۴
  • ۲۸ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۴
پدر در پدر پهلوان‌زاده‌ایم
«من ناوبان‌سوم حامد عسکری تفنگدار دریایی گردان اویس قرنی نیروی دریایی ارتش‌ جمهوری اسلامی ایران هستم امییییییر...»؛ این معرفی من بود در روز‌های خدمت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

من ناوبان سوم حامد عسکری تفنگدار دریایی گردان اویس قرنی نیروی دریایی ارتش‌جمهوری اسلامی ایران هستم امییییییر...

این معرفی من بود در روز‌های خدمت، در روز‌های پر از تجربه‌ای عجیب، من آرزو داشتم که هر روز عصر‌هایی که دارم در حیاط پادگان قدم می‌زنم و توی خودم هستم یک فرمانده‌ای درجه‌داری کسی با ماشین یا موتور فرماندهی بغلم ترمز کند، عینک آفتابی‌اش را بدهد پایین و بگوید؛ شما پسرم، شما خودتو معرفی کن و من همان‌طور که دست‌ها را مشت کرده‌ام به خط دوخت شلوار نظامی‌ام و سرم را مستقیم گرفته‌ام به رو‌به‌رو این جمله را با تمام فرصت حنجره‌ام داد بزنم و امیرش را بکشم و صدا بپیچد برود لای کاج‌ها، برود از قد میله پرچم بالا و موجی و رقصی بدهد به پرچم رقصان میدان صبحگاه پادگان و بعدش یک بغض رقیق بچسبد بیخ حلقم از مرور و مزه کردن عبارت ارتش جمهوری اسلامی ایران و کیف کنم.

من سرباز ارتش بودم و خیلی از این بابت خوشبختم، جا‌های دیگری هم که سرباز می‌گرفتند و می‌گیرند هم مال ایران‌اند و در کلان روایت فرقی ندارند، اما سرباز ارتش بودم و کیفور از اینکه می‌توانم فرداروز در قیامت عظما هم‌لباس‌هایم را در ارتش‌های ادوار مختلف ببینم و قربان‌صدقه‌شان بروم، فکر کن در قیامت یک سرباز ارتش ساسانی، یا سرباز ارتش دوره افشاری و زند را ببینی و بگویی من هم در جوانی‌ام تفنگ دست گرفتم و مراقب ایران بودم، من هم در ارتش بزرگ ایران خدمت کردم و دلم خوش است که نامم را در زمره مراقبت‌کنندگان از ایران ثبت کرده‌اند.

روز ارتش که می‌شود من زنگ می‌زنم به مصطفی و علیرضا و حیدر و محمدرضا، یکی‌شان خلبان چرخ‌بال است، یکی‌شان مرزبان و دو دیگر در همین تهران افتخار پوشیدن لباس ارتش را دارند. زنگ می‌زنم و روزشان را تبریک می‌گویم و قربان‌صدقه‌شان می‌روم که چقدر ماه‌اند و چقدر خوشبختیم که شما و سایر قوای نظامی‌مان در همه عرصه‌ها طوری امنیت را برقرار کرده‌اید که ما طی این سال‌ها ندیده‌ایم و نشنیده‌ایم که رسالت و وظایف اصلی و ماهوی خودتان را انجام بدهید و خدا هیچ وقت آن روز را نیاورد، الهی مثل همه آن سال‌های خدمتم همه ارتشی‌ها هر روز صبح ورزششان را بکنند و آمادگی‌شان را حفظ کنند و لجستیک و آماد و جنگال و حفا و ترابری و توپخانه و مهمات و فرماندهی همه و همه در بالا‌ترین سطح آمادگی باشند، اما در آرام‌ترین شکل ممکن سایه‌شان بالای سر خانواده‌هایشان باشد.

من خوشحالم که سرباز این ارتش بزرگ بوده‌ام، من سرفرازم که در جایی خدمت کرده‌ام و لباس جایی را تن کرده‌ام که آن لباس میراث صیاد و ستاری و قرنی و سایر شهدای عزیز بود ... راستی من هر بار زنگ می‌زنم به رفقای ارتشی‌ام همین‌جور خودم را معرفی می‌کنم:

من ناوبان‌سوم حامدعسکری تفنگدار دریایی جمعی گردان اویس قرنی نیروی دریایی ارتش‌جمهوری اسلامی‌ایران هستم امییییییر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->