نخستین اجرای نمایش میدانی «میاندار» در مشهد برگزار شد + ویدئو بیژن اشتری، مترجم نام‌آشنا، درگذشت (۱۸ خرداد ۱۴۰۴) + علت فوت هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده پیشکسوت، در بیمارستان بستری شد بزرگداشتی برای حسن پورشیرازی و فرشته صدرعرفایی در جشن منتقدان سینما مستند «سرزمین ستاره‌ها» روی آنتن شبکه قرآن و معارف سیما رفت همکاری رابرت دنیرو و بن استیلر در فیلم «ملاقات با والدین» برگزاری مراسم گرامیداشت زنده‌یاد فریدون شهبازیان نگاهی به پرفروش‌های سینمای ایران در یک ماه اخیر | رضا عطاران و پژمان جمشیدی پیشتاز در گیشه سقوط از بام انسانیت به چاه درندگی اکران فیلم «آدم نمی‌شوند» پس از ۷ سال وقفه پوستر نمایش قرنطینه رونمایی شد + عکس واکنش حامد بهداد به قتل دلخراش الهه حسین‌نژاد + عکس کتاب «تا اطلاع ساموی» منتشر شد | داستانک‌های خوش‌خوان با لهجه‌های شیرین آغاز بلیت فروشی کنسرت حمید حامی فیلم کوتاه «دار» در راه ارمنستان اسکورسیزی و دنیرو در جشن سی‌سالگی فیلم کازینو بهرام افشاری با جوجه تیغی روی صحنه تئاتر مشهد
سرخط خبرها

ما چوک بندریم

  • کد خبر: ۳۲۹۳۰۵
  • ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۱
ما چوک بندریم
رضا صادقی یک ترانه‌ای دارد به نام هیچ‌جا بندر نابو ... چوک یعنی فرزند یعنی بچه و مو چوک بندروم یعنی من بچه بندرم.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

ما ایرانی‌ها خصلتی داریم که وقتی چیزی یا کسی را خیلی دوست‌داشته باشیم اسمش را مصغر می‌کنیم، یا با نام کوچک صدایش می‌کنیم مثلا به آقای امین‌پور می‌گوییم قیصر به خانم فرخزاد می‌گوییم فروغ و به علی اسفندیاری می‌گوییم نیما و ... میان شهر‌ها هم همین است وقتی هرجای ایران بگویی بندر بودم همه می‌فهمند منظورت بندرعباس است و در بندرعباس هم به رضا صادقی می‌گویند رضا و رضا صادقی یک ترانه‌ای دارد به نام هیچ‌جا بندر نابو ... چوک یعنی فرزند یعنی بچه و مو چوک بندروم یعنی من بچه بندرم.

حالا بندری که می‌دانیم و تا اینجاش را گفتم به سوگ فرزندانش نشسته است و ما همه حس می‌کنیم چوک بندریم. در همه بندر‌های جهان مردم‌اند که بر کناره دریا زیست گرفته‌اند و در بندرعباس ماست فقط که دریا آمده تا در کنار مردمانش دریادلی بیاموزد.

دیروز بندر دچار حادثه‌ای مهیب و دردناک شد، تعداد زیادی کانتینر اجناس مردم و ماشین‌های پارک شده سوخته و از بین رفته‌اند. کلی آدم مجروح شده‌اند و تعدادی هم متأسفانه به رحمت خدا رفته‌اند. این ور دردناک قصه‌است ولی قشنگی هم دارد. قشنگی‌اش این است که دیشب باران دخترم که کم‌خونی هم دارد وسط هفده‌سالگی‌اش گفت: من گروه خونم O است و فراخوان داده‌اند برای اهدای خون بیایید و من را ببر... نخواستم توی ذوقش بزنم و گفتم: چشم می‌رم آمار می‌گیرم میام.

بعد نشستم ترک موتورم و رفتم شعبه انتقال خون وصال و آقایی که نوبت می‌داد گفت: سه‌ساعت‌و‌نیم دیگر نوبتتان می‌شود. زنگ زدم و به باران گفتم: فردا شب می‌برمت. زنگ می‌زنم به جلال ملکی می‌گوید: بندرعباسیم. آتش به این وحشیگری ندیدم. انگار شیطان فندک را زده باشد. بچه‌ها دعوا دارند سر آمدن. همه ایران آمده‌اند و ان‌شاءا... به زودی شاخش را می‌شکنیم و مهارش می‌کنیم.

این روز‌ها را این سرزمین کم ندیده. اولی نبوده آخری هم نیست قطعا. درد، کوه‌کوه می‌آید و مومو می‌رود. بسیار دیده‌ایم و بچه‌هایمان هم خواهند دید هرچند ان‌شاءا... امیدوارم نبینند و حرفی نمی‌ماند جز هم‌دردی عمیق با مردمان داغ‌دیده و امیدوار.

ولی این یک اصل است وقتی زخمی برپیکری می‌نشیند مگس‌ها هم پیدا می‌شوند و‌کفتار‌ها هم ابرو بالا می‌کشند به خیال اینکه تکه‌ای از گوشت شیر را به نیش بکشند. مگس‌های نجاست‌خوار حقیر که فقط زبانشان فارسی است نشسته‌اند به بشکن و بالا انداختن و داریه تنبک زدن که آی ایران زمین خورد، ضرب دید و زخم بر جانش نشست.

بدبخت‌تر از این بی‌وطن‌ها دیگر در جهان نداریم. خدا هرچه از آدم می‌گیرد بگیرد الا شرف و وجدان را.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->