واحد خاکدان، نقاش ایرانی درگذشت + بیوگرافی (یکم آبان ۱۴۰۴) آغاز بازبینی آثار سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر خراسان رضوی از سوم آبان حکایت مثال گویا و برتری رئال زاراگوزا آقای خبرنگار بیهقی مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (جمعه، ۲ آبان ۱۴۰۴) لبخند اسطوره | ماجرای تولد دوباره شخصیت های «شاهنامه» در مجموعه «شاخنامه» اعضای هیئت انتخاب آثار صحنه‌ای سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر خراسان رضوی معرفی شدند حمایت ۳۷ میلیون دلاری برای ساخت «مخمصه ۲» مایکل مان حمید صفت در سریال بامداد خمار + عکس درگذشت «قاسم مهرنیا»، شاعر و نقال آیین‌های دینی خراسان شمالی + پیام تسلیت وزیر فرهنگ اعضای شورای سیاست‌گذاری هفته کتاب سال ۱۴۰۴ معرفی شدند ماجرای درگیری بادیگارد‌های «کیانو ریوز» هنرپیشه مشهور هالیوود با یک هوادار زن + عکس آغاز به‌کار کانون موسیقی نواحی ایران حضور فیلم «جی کلی» با بازی جورج کلونی در گلن گلوب رونمایی از آلبوم موسیقی «ناز نگه» زنده یاد همایون خرم «ایرانم» علیرضا قربانی در اهواز تمدید شد + جزئیات
سرخط خبرها

آقای خبرنگار بیهقی

  • کد خبر: ۳۶۷۵۹۲
  • ۰۱ آبان ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۶
آقای خبرنگار بیهقی
دلم که هوای خواندن چیزی بکند می‌روم پیش ملک کتابدار بهشت و می‌گویم آن بیست‌و‌هفت جلد گم‌شده بیهقی را بده و می‌روم توی عمارتم در خانه‌ام را که خشت‌هایش از کتاب است می‌بندم و می‌نشینم به خواندن.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

فکر کنید، یک روز صبح وسط هفت‌سالگی‌تان چشم باز می‌کنید و می‌بینید با یک وسیله جادویی مثلا ماشین زمان پرت شده‌اید وسط عهد سلجوقی. از آسیای مرکزی تا مرز‌های شام و آناتولی سیطره حکمرانی ایران است و اصفهان پایتخت.

 فکر کن پدرت یک دهقان یا یک پیشه‌ور است یک حجره کوچک دارد و یک خانه معمولی. فکر کن در عهد سلجوقی هم آدم‌ها غذا می‌خورده‌اند، تشنه‌شان می‌شده، بیمار می‌شد‌ه‌اند و ...، آن آدم‌ها هم حمام می‌رفته‌اند و ناخن می‌گرفته‌اند و مو کوتاه می‌کرده‌اند و خب طبیعتا در آن موقع نه مایکروفری بوده، نه کتری برقی، نه بیمارستان و کلینیکی و نه حمامی در منزل. برای یک غذا پختن ساده زن خانه باید هیزم روشن می‌کرده و برای یک حمام کردن ساده باید حداقل نصف روزش را می‌گذاشته.

 همه این‌ها را گفتم که بگویم درست در اوج حکومت همین غزنویان یک آدمی یکهو ظهور می‌کند که بچه خراسان است. از خود نیشابور یا مرو و هرات که شهر‌های مهم و آبادی هستند هم نه، از بیهق، جایی حوالی خراسان. پدر و مادرش اسمش را می‌گذارند ابوالفضل و رفته رفته می‌شود یک خبرنگار حرفه‌ای. یک مورخ عجیب و غریب که حاصل

هشتاد و چندسال زندگی‌اش می‌شود سی‌جلد کتاب که اسمش هست تاریخ بیهقی. از این سی‌جلد همه‌اش می‌سوزد و توی بحران‌های تاریخی این مملکت گم و گور می‌شود و سه جلدش می‌ماند و واحیرتا که همین سه جلد می‌شود حداعلای متن فارسی.

یعنی این ابوالفضل‌خان به جایی از تخصص در استفاده از زبان می‌رسد که قرن‌ها بعد تا همین الان وسط جهان هوش مصنوعی و هواپز و سرخ‌کن‌های دیجیتال و بیت‌کوین و فلان از همین سه جلد کتابش هنوز پایان‌نامه در می‌آید و مرجع است و ناشر‌ها از چاپ کتابش نان می‌خورند و شاعر‌ها و داستان‌نویس‌ها برای استخوانمند شدن و کت و کلفت شدن زبان نوشته‌هایشان پای کلمات جناب بیهقی زانوی ادب می‌زنند و دانش‌آموزی می‌کنند.

به این سطور دقت کنید، «دروغ مصلحت‌آمیز به از راست فتنه‌انگیز نیست.» «من آنچه دیدم و شنیدم بی‌زیادت و نقصان بنوشتم» یا این جمله مهیب را، «کار دبیری کاری دشوار است. اگر پادشاهی خشم گیرد نخست قلم بشکند.» یا «هر که از تاریخ عبرت نگیرد خود تاریخی عبرت انگیز شود.» یا این شاه جمله، «بدان‌ای پسر من که این تاریخ پیش گرفتم نه از بهر آن است که در جهان نامی کنم، بلکه خواستم تا کار‌های روزگار بنمایم و احوال گذشتگان بگویم تا آیندگان را فایده‌ای باشد.»

 دیدی؟ تا قبل از این اگر می‌شنیدی تاریخ بیهقی، فکر می‌کردی به کارت نمی‌آید و یک متن تخصصی است ولی وقتی ورقش می‌زنی در هر صفحه‌اش حداقل یکی دوتا از این شاه‌جمله‌ها هست که کامت را شیرین می‌کند و دلت را روشن.

این جمله‌ها را نوشتم که بگویم آقای خبرنگار کاری کرده ورای نوشتن یک تاریخ‌نگاری یا یک حاشیه‌نگاری ساده. او در این عمر عمیقش شرافت و نجابت و حیای قلمش را به هیچ چیزی نفروخته. در عصر پادشاهان عموما احمق و چاپلوس‌پسند تاریخمان با این نثر حیرت‌آور می‌توانست جوری بنویسد و بنگارد که تا هفت پشتش را با زمین و سکه و اسب و هدایایی از این دست ببندد ولی نخواست و نکرد.

سخن به درازا کشید، یک چیز در گوشی بگویم. بار‌ها با خودم گفتم، ان‌شاءا... روز قیامت بهشتی که شدم، اهل‌بیت (ع) را که تک تک دیدم و سیرنگاه شدم. دلم که هوای خواندن چیزی بکند می‌روم پیش ملک کتابدار بهشت و می‌گویم آن بیست‌و‌هفت جلد گم‌شده بیهقی را بده و می‌روم توی عمارتم در خانه‌ام را که خشت‌هایش از کتاب است می‌بندم و می‌نشینم به خواندن. سؤالی هم بود دو کوچه آن طرف‌تر خود ابوالفضل خان دبیر را می‌بینم و پرسیدنی‌ها را می‌پرسم.

بی‌شوخی و مزاح، یک دوره بیهقی بخرید، بگذارید توی خانه‌تان باشد، شاید نخوانید، ولی دست‌به‌دست می‌چرخد و نوه‌هایتان می‌گویند که واو جد بزرگمان بیهقی‌خوان بوده، سه‌جلد بیهقی، پادشاه نه، آبروی کتابخانه است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->