حکایت قاب فابریک و رضایت پسر

  • کد خبر: ۳۷۵۱۵۷
  • ۰۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۳:۵۹
حکایت قاب فابریک و رضایت پسر
در همین روزگاران جدید، نرسیده به چند وقت پیش، صاحب یک بوتیک در یک پاساژ بزرگ که مدتی بود سنش به پنجاه رسیده و از آن گذشته بود دریافت که کم‌کم دارد به سن بازنشستگی نزدیک می‌شود و باید عرصه را به پسر جوانش واگذار کند.

در همین روزگاران جدید، نرسیده به چند وقت پیش، صاحب یک بوتیک در یک پاساژ بزرگ که مدتی بود سنش به پنجاه رسیده و از آن گذشته بود و احساس می‌کرد در هنگام کار به چند جای وی فشار وارد می‌شود و دیگر نمی‌تواند مانند سابق فعالیت کند، دریافت که کم‌کم دارد به سن بازنشستگی نزدیک می‌شود و باید عرصه را به پسر جوانش واگذار کند، پس روزی پسرش را به مغازه برد و گفت:‌ای پسر! دیگر وقتش رسیده است که من استراحت کنم و تو به‌جای من بوتیک را اداره کنی.

پسر گفت:، اما پدر، من قصد ادامه تحصیل دارم و می‌خواهم مهندس شوم. پدر گفت: غلط کردی! مهندس‌ها دنبال این‌اند که مغازه بزنند، تو می‌خواهی مهندس شوی؟ پسر گفت: پس تعلقاتم چی؟ پدر گفت: عوض می‌شود. من خودم در جوانی می‌خواستم استاد تاریخ بشوم. اندکی صبر داشته باش!

 پسر گفت: حالا که اصرار داری، مدتی به‌طور آزمایشی در بوتیک کار می‌کنم. پدر گفت: آفرین! وی افزود: پس باید فوت‌وفن مشتری‌مداری را بیاموزی. او سپس یک عینک آفتابی را از داخل قفسه برداشت و گفت: قیمت این چند است؟ پسر نگاهی به لیست قیمت‌ها کرد و گفت: ۳ میلیون تومان.

 پدر گفت: این را به مشتری چطور می‌گویی؟ پسر گفت: می‌گویم ۳ میلیون تومان. پدر گفت: نه‌خیر؛ می‌گویی این عینک اصل است، درحالی‌که مال بقیه تقلبی است و این خرید قدیم ماست و در این اوضاع، دیگر وارد نمی‌شود و قیمتش ۴ میلیون تومان است.

 پسر گفت: بعد چی؟ پدر گفت: بعد به وی نگاه می‌کنی؛ اگر تعجب نکرد، می‌گویی شیشه زاپاس آنتی‌رفلکس هم دارد، یک‌میلیون تومان. پسر گفت: بعد چی؟ پدر گفت: اگر بازهم تعجب نکرد، می‌گویی قاب‌چرمی فابریکش هم موجود است، ۵/۱ میلیون تومان. پسر گفت: حالا اگر همان اول تعجب کرد، چی؟ پدر گفت: می‌گویی، چون آخریش است، برای شما تخفیف هم می‌دهیم.

 پسر گفت: چقدر؟ پدر گفت: هرقدر که لازم است. فقط مراقب باش از ۳۰۰ هزار تومانی که خودمان خریده‌ایم، کمتر نشود. در این لحظه بود که پسر دریافت انگار این واقعا از مهندسی بهتر است. پس، از فردای همان روز تعلقاتش را تعدیل کرد و در بوتیک مشغول به کار شد و نه‌تنها دیگر به مهندسی فکر نکرد، بلکه کلا فکر نکرد و به‌خوبی و خوشی تا پایان عمر به زندگی خود ادامه داد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.