علی قدیری | شهرآرانیوز؛ ردپای سیاستهای تحریمی آمریکا علیه ایران را میتوان از ابتدای شکل گیری انقلاب اسلامی ایران ملاحظه کرد. انقلاب ایران همانند سایر انقلابها، بهعنوان پدیدهای بینالمللی، طرح بدیلی برای نظم موجود ارائه کرد تا تعادل بینالمللی به نفع قدرتهای بزرگ نظیر آمریکا را درهم شکند و تعادل جدیدی را پدید آورد. نو واقعگرایان بر این باورند که انقلابیان کنشگرِ کامروا حتی اگر نتوانند موازنه قوای بینالمللی را برهم بزنند، میتوانند برخی نشانههای نامتوازن بودن قدرت را به نفع خویش تغییر دهند.
کشور انقلابی، نیروهایی را در مقابل هژمونی موجود در سطح نظام بینالمللی میپراکند تا درصورت همراهی دیگر کشورها تقویت شود. ایران نیز بهعنوان یک کشور انقلابی همین سیاست را در پیش گرفته است، به گونهای که سیاست خارجی آمریکا در ایران و منطقه را بهکلی متحول کرده است. بنا بر یک تعبیر، انقلاب اسلامی، سیاست خارجی آمریکا در ایران را از نفوذ به سدِ نفوذ تغییر داده است. آمریکا تاکنون مجموعهای از اقدامات محدودکننده را با هدف منزوی ساختن ایران به اجرا گذاشته است که در رأس آنها میتوان به تحریمها اشاره کرد. اما گستردگی، استمرار و افزایش تدریجی تحریمها علیه ایران، این پرسش را ایجاد میکند که در بطن سیاست خارجی آمریکا چه هدفی نهفته است که چنین رفتاری را توجیه میکند؟
آمریکا برای حفظ وضع موجود در راستای منافع خویش، تعریفی مادیباورانه از قدرت کنشگری یک کشور انقلابی نظیر ایران دارد و مطابق آن، به این باور منجر به کنش میپردازد که راهگشاترین راهبرد در مهار ایران، راهبردی است که بتواند ابزارهای مادی منجر به دسترسی به اهداف انقلابی را ازمیان بردارد و این یعنی سیاست سدسازی در برابر کشورهایی که آنان را تهدیدزا ارزیابی میکند. در این معنا، هرآنچه به ایران قدرت میبخشد و توانایی این کشور را برای بازسازی توان انقلابی و گسترده سازی قدرت برتریجویانهاش در منطقه افزونتر میسازد، باید از این کشور دور نگاه داشته شود. بنابراین، مقصود اصلی آمریکا از طراحی سیاستی خاص با محوریت تحریمها در قبال ایران، تغییر رفتار ایران است. آمریکا باور دارد که ایران باید وادار شود تا از میان آرزوهای اقتصادی یا رفتار سیاسی معقول بهعنوان یک کشور عادی، تنها یکی را انتخاب کند.
اما در این راستا، کتاب «هنر تحریمها» نوشته ریچارد نفیو که مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی آن را ترجمه و منتشر کرده است، اثری مهم و حائز توجه است؛ هم از نظر محتوای اثر که طراحی، اجرا و بازبینی تحریمها را به بحث میگذارد و هم از این نظر که خود نویسنده، یکی از ارکان اصلی تحریمها علیه ایران و مذاکرات برجام بوده است. در برجام، آمریکا به برخی اهداف اولیه خود نظیر اطمینان از گسترش نیافتن فناوری هستهای در ایران دست یافت، اما اهداف ثانویه آن نظیر محدود کردن کامل جمهوری اسلامی ایران و تبدیل آن به یک بازیگر عادی در نظام بینالملل، محقق نشد. شکی در این نیست که جمهوری اسلامی ایران اکنون بهدلیل تحریمها، زیر شدیدترین شکنجه تاریخ است؛ شکنجهای علیه یک دولت-ملت. اما نفیو از مفهوم استقامت در مقابل مفهوم شکنجه و درد یاد میکند. او سپس این پرسش را مطرح میکند که مسئله همواره بر سر این است که کِی و کجا استقامت یک دولت-ملت میشکند؟
اگر بسط ایده نفیو را بپذیریم، درمییابیم که ارزیابی «برد-برد» بودن برجام را باید در بافتاری دیگر فهمید. برد جمهوری اسلامی هم در یافتن یک مسکن برای افزایش نیروی استقامت بوده است که در ایدههای مختلفی نظیر اقتصاد مقاومتی بسط و توسعه یافت.
ممکن است بسط ایده مقاومت-شکنجه بتواند راه چارهای برای جمهوری اسلامی ایران در مقابل سیاستهای کلان ایالات متحده ایجاد کند. از یکسو حضور موثر ایران در منطقه بهویژه در لبنان و سوریه که بهدرستی مقاومت خوانده میشود و از سوی دیگر یافتن متحدانی در عرصه بینالمللی بهویژه با نزدیکی به چین و روسیه، ایجاد کردن شرایطی است که مقاومتکننده بتواند خلاقیتهای مقاومت را طرحریزی کند؛ بنابراین در مقابل هنر شکنجهها باید به هنر مقاومت نیز توجه کرد؛ هنری که سبب شده است ایران در زمره معدود کشورهایی در جهان باشد که در برابر تحریمهای آمریکا حاضر به تغییر رفتار نشده است. با این حال، آمریکا با تأکید بر راهبرد تحریم، مبتنی بر تجربیات موفق این راهبرد در قبال دیگر کشورها، آن را قانونی تغییرناپذیر در مقابل هر کشوری و با هر ایدئولوژی میانگارد. این را که چرا سیاست تحریم با وجود آنکه تاکنون نتوانسته است به هدف خود که کاستن از مخالفتخوانیهای ایران است، برسد، اما همچنان با جدیت دنبال میشود، باید در همین راستا تحلیل کرد.