خروس دو بار میخوانَد. یکی در وقت سحر، یعنی همان موقعی که ما در ماه رمضان، سحری میخوریم که به آن خروسخوان اول میگویند. به کسی که خیلی سحرخیز بود و صبح زود به سر کارش میرفت، میگفتند خروسخوان اول از خانه بیرون میرود. این همان وقتی است که شعاع کمرنگی از خورشید تا میانه آسمان میآید و آدمهای خبره میتوانند آن را ببینند؛ البته آن دیدن هم فقط در تاریکی شبهای قدیم اتفاق میافتاد، وگرنه الان که این همه نور و روشنایی در شهر هست، شبها ستارهها هم دیده نمیشوند، چه برسد به شعاع خورشید.
وقت دومی که خروس میخوانَد، زمانی است که هوا روشن شده است و آفتاب میخواهد دربیاید. به این موقع میگویند خروسخوان دوم و همان وقتی است که نماز درحال قضا شدن است. در قدیم، هر خانهای مرغ و خروس داشت. صبح سحر، صدای خروسها میآمد و بعد از آن، صدای مرغها که تخم میگذاشتند و پس از تخم گذاشتن، سروصدا میکردند. در قدیم میگفتند صدای مرغها تداعیکننده این عبارت است: «قدقدقدااااا، بچهای دارم بیدستوپا». بعدازظهرها و عصرها هم که معمولا مرغ و خروسها ساکت بودند، نوبت قمریها بود که بخوانند. مشهدیها به قمری میگویند موسی کوتقی. خیلیها هم که میخواهند به لهجه مشهدی اشاره کنند، یکی از اشارههایشان به همین اسم است. موسیکوتقیها، پرندههای بیآزاری هستند و گوشهوکنار خانهها لانه میکنند.
پرندههای دیگری هم هستند مانند جغدها که معمولا در ویرانهها لانه میکنند و بهویژه شبها، غو میکشند؛ یعنی هرچنددقیقه یکبار، صدای یکنواخت غومانندی از خودشان تولید میکنند. در قدیم این پرنده را خوشیمن نمیدانستند و اگر جایی در خانهای لانه میکرد، لانهاش را خراب میکردند تا از آنجا برود. کبکها هم که مشهدیها به آن «کوک» میگفتند، از پرندههایی بودند که در قدیم بسیار بیشتر از امروز میشد آنها را دید و صدای آوازشان را شنید. معمولا در اطراف آبادیها در دامنه تپهها، میشد این پرندهها را دید. «تیهو» هم بود که شبیه کبک است و معروف است به خوشگوشتی و «جَل» که بهویژه در اطراف گندمزارها فراوان بود. دو نوع جل داشتیم؛ جل طوقی و جل کاکلی که پرندههای بیآزاری بودند. جلگیری در قدیم، سرگرمی جوانها و نوجوانها بود.
سبدهایی با توری نازک پیدا میکردند و روی زمین به حالت مایل میگذاشتند و چوبی حائل آن میکردند. بعد زیر آن، دانه میریختند تا پرندههایی مثل همین جلها و گنجشکها برای دانهخوری جمع بشوند. خودشان هم جایی خَف میکردند (مخفی میشدند) و بعد که جلها جمع میشدند، ناگهان نخی را که به چوب بسته بودند، میکشیدند و پرندهها زیر سبد، به دام میافتادند. روش دیگری هم بود که شکل حرفهایتری داشت، آن هم استفاده از نخ یا سیم مویی بهعنوان حلقه دام بود. به این شکل که یک نخ محکم محوری انتخاب کرده، با سنگ یا میخ، آن را به زمین محکم میکردند. بعد چندین نخ دیگر را به شکل حلقه قلاب به آن میبستند و اطراف آن را دانه میریختند. پرندهها که برای دانهخوری میآمدند، پایشان در حلقه گیر میکرد و وقتی که پرنده سعی میکرد پایش را آزاد کند، حلقه سفتتر میشد و پرنده به دام میافتاد.
در قدیم پرندههای شکاری هم فراوان بود و بیشتر از امروز، میشد آنها را دید. باشه که مشهدیها به آن «بَشه» میگفتند، باز، بیغوش و جِغنِه همهشان پرندههای شکاری هستند و اگر کبوتری را در هوا ببینند، میزنند و شکارش میکنند. بهویژه جغنه فراوان دیده میشد که پرندهای است شکاری و نسبتبه عقاب، ریزجثه و پرسرعت. جغنه صدای جیغمانندی دارد؛ به همین دلیل هم به بچه یا کسی که پرسروصدا باشد یا صدای زیری داشته باشد، میگویند جغنه.