زنان بیش از مردان داستان میخوانند، واقعیتی که جهان آن را به رسمیت شناخته است. هلن تیلور در ابتدای کتاب خود، «چرا زنان داستان میخوانند: داستانهایی از زندگی ما»، میگوید که در بریتانیا، آمریکا و کانادا، زنان ۸۰ درصد از فروش آثار داستانی را به خود اختصاص دادهاند. زنان بیش از مردان به عضویت کتابخانهها و انجمنهای کتاب درمیآیند. زنان اکثریت مخاطبان رویدادهای ادبی و کتابفروشیها را تشکیل میدهند. آنها بیشتر به کتابهای صوتی گوش میدهند و بیشتر در کلاسهای فوقبرنامه ادبی شرکت میکنند، و البته بیشتر وبلاگنویسان ادبی زن هستند.
هلن تیلور، پروفسور بازنشسته زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه اکستر و نویسنده کتاب، برای پاسخ به پرسش محوری خود، با تعدادی از زنان نویسنده و کارشناس در حوزه نشر و رسانه، مصاحبههای مفصلی را ترتیب میدهد. او همچنین، پرسشنامهای محتوی ۳۹ سؤال تنظیم میکند و در قالبی غیررسمی برای همه زنانی که میشناخته است، ارسال میکند. در نهایت حدود ۴۲۸ نفر به این پرسشنامه پاسخ میدهند. تیلور ابتدا از میان پاسخها ۲ الگوی مطالعه کشف میکند: عمودی و افقی. در الگوی عمودی، مطالعه در نگاه زنان امری منظم، باقاعده، متعارف، پذیرفتهشده و اثربخش تلقی میشد، اما در الگوی افقی، مطالعه برای زنان فعلی بدون مجوز، خصوصی، از روی فراغت، شرمآور، بیقاعده و عصیانگر به نظر میآمد. علاوه بر این، در میان رمانهای محبوب این زنان، نام ۲ رمان مشهور «غرور و تعصب» و «جین ایر» بیش از دیگر آثار بهچشم میخورد. در مواجهه با نام این رمانها، بازه سنی نامشخص زنان شرکتکننده در پژوهش تیلور به چشم میآمد، زیرا به نظر میرسید این زنان همچنان درگیر کلیشههای منسوخشده نقشهای جنسیتی بودند و برخی نیز به این مسئله اذعان داشتند [(برای نمونه، خود را دخترانی اغلب زیبارو تصور میکردند که همواره انتظار اشرافزادگانی ثروتمند و نجیب، سوار بر اسب سفید، را میکشیدند)]. اما پاسخ یکی از زنان این پژوهش میتواند پاسخی برای پرسش محوری تیلور باشد: «من با کتابها میتوانم زندگی متفاوتی را تجربه کنم.» بیدیشا، فیلمساز و روزنامهنگار، بر این عقیده است: «زنان به این دلیل که زندگی برایشان کسلکننده است، زیاد داستان میخوانند.» او به تیلور میگوید: «زنان علاقهمند به خواندن داستانهایی با قهرمانان زن هستند، زیرا در واقعیت، آنها، خود، قهرمان زندگیشان نیستند.» خواندن داستان برای فرار از واقعیت، ایدهای است که در سراسر کتاب تیلور به چشم میخورد، هم به معنای استفاده از داستان بهعنوان ابزاری مستقیم برای قدمبرداشتن ورای واقعیت و هم بهعنوان ابزاری برای شکوفایی و غنای زندگی فرد. همچنین، تیلور، خود، اعتراف میکند که با خواندن داستان و همدردی با شخصیتهای داستانی مختلفی که تجارب زیسته، نژاد، قومیت یا طبقه اجتماعی متفاوتی داشتهاند، نگاه محدودش به زندگی وسعت پیدا کرده است.
یکی از زنان کتاب تیلور میگوید که رمان میخواند تا بفهمد در جهان چگونه باید رفتار کند و دیگری میگوید به رمانی علاقهمند شده که با قهرمان آن همذاتپنداری میکرده و او را همسنوسال و در موقعیتی مشابه با خود میدیده است. تیلور در نهایت، نتیجه میگیرد که ما با کتابها خود را بازنمایی یا ترسیم میکنیم. «زمانیکه ما خود را در داستانی تصور میکنیم، این ترسیم برای توسعه ذهنی و عاطفی ما اهمیت دارد.».
اما آنچه در کتاب «چرا زنان داستان میخوانند» بر آن تأکید شده است زنانهسازی اغراقشده یک فرهنگ ادبی است، و اگر از مردان نیز پرسیده شود که چرا داستان میخوانند، بهاحتمال با پاسخهایی مشابه با پاسخهای زنان این پژوهش روبهرو میشویم.