لیلا کوچکزاده | شهرآرانیوز - هر سال روز بزرگداشت سعدی شیرازی، شاعری که او را در حفظ زبان فارسی، فردوسی ثانی میخوانند، پرشورتر از گذشته برگزار میشود. آن هم در زمانهای که درمانی برای رنجهای بشر پیدا نمیشود، گویی اکسیر عشق در کلام او، میتواند التیامبخش باشد.
مرکز سعدیشناسی ایران با برنامه «هفتشب بر خوان سعدی» که تا سهشنبه همین هفته ادامه دارد، از صحبت استادان دانشگاه بهره برده است که دکتر محمود فتوحی، استاد ادبیات دانشگاه فردوسی پنجشنبه شب گذشته، به موضوع «شعر تر سعدی» پرداخته است. همچنین دکتر سیدمهدی زرقانی دیگر استاد ادبیات دانشگاه فردوسی نیز در برنامه برخط خردسرای فردوسی حاضر شد و موضوع «ذهنیت عاشقانه در غزلیات سعدی» را واکاوی کرد. گزیدهای از این دو سخنرانی را در ادامه از نظر خواهید گذراند.
خراسان، پایتخت شعر فارسی
«شعرش چو آب در همه عالم چنان شده / از پارس میرود به خراسان سفینهای»، استاد ادبیات دانشگاه فردوسی، این بیت شعر سعدی را موضوع صحبت خود قرار میدهد و میگوید: سعدی، شعر خود را به سفینه، آب روان و شعر تر تشبیه میکند. خوب مراد از این شعر تر، چیست و چرا سفینهای از پارس به خراسان میرود؟
محمود فتوحی تصریح میکند: غالبا سعدی وقتی از خراسان مراد میکند به شعر خودش هم عنایتی دارد. در جایی میگوید: «آهوی طبع بنده چنین مشک میدهد - کز پارس میبرند به تاتارش ارمغان» (تاتار جایی در فراسوی خراسان).
اما چرا خراسان؟ این موضوع دو دلیل میتواند داشته باشد. مؤلف «درآمدی بر ادبیاتشناسی» میگوید: از دیرباز انگار شعر فارسی پایتخت و مرکزی داشته به نام خراسان. چنانکه نظامی گفته است:
«یکی گفت نیرنگ و افسونگری- ز هندوستان خیزد ار بنگری
یکی گفت کاید گه اتفاق- سرود از خراسان و رود از عراق»
به گفته فتوحی، خراسان به عنوان پایتخت ادبی ایران و خاستگاه زبان فارسی و شعر دری، همیشه مورد توجه شاعران بوده و شعر برای مهر تأیید خوردن باید به خراسان میرفته و از آنجا میآمده است و برخی شاعران به این موضوع تفاخر میکردهاند. سعدی شیرازی هم با همین ذهنیت، به نوعی برتریجویی میکند و میگوید:
«قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
کز چشم من اندر عقبش سیل براند»
تکنیکها و ترفندهای سعدی
اما شعر سعدی که میخواهد آن را به خراسان بفرستد، چه اوصاف و ویژگیهایی دارد. سراینده «سیب پرتابی» در اینباره هم توضیح میدهد: غزل خراسانی با غزل سعدی فاصله دارد. قدما، نحو انوری را از نظر روانی و سهلممتنع بودن، به نحو سعدی نزدیک میدانند، اما در شعر خراسانی آن تری و تازگی و طبیعی بودن زبان غزل سعدی را نمیبینیم.
همچنین غزل سعدی به زبان گفتار مردم نزدیک میشود و معانی افزودهای در این شعر وجود دارد که در شعر فردوسی هم نیست. درواقع ویژگیهای نحوی سبک خراسانی، زبان را ثقیل و با درنگ میسازد. اما در شعر سعدی تری و شیرینی و روانی با حذف و ایجاز، جابهجایی عناصر جمله و ... دیده میشود. همچنین در شعر سعدی، انرژی عاطفی وجود دارد که منطبق با مقاصد گوینده است.
فتوحی همچنین تصریح میکند: سعدی شیرازی است و شیراز مهد علم نحو. تعداد بسیاری از نحویان شعر عرب هم اهل شیراز هستند. این سعدی دلاور ترزبان هم شیرازی است و به روشنی از اهمیت علم نحو آگاه. او ظرافات و رندی مفاهیم نحوی در جهان عرب را گرفته و به خوبی در زبان فارسی پرورانده است. همین است که وقتی میگوید، از پارس میرود به خراسان سفینهای، در واقع مرادش همین تکنیکها و ترفندهای نحوی در شعرش است که معانی و عواطف را در ساخت جمله به ارمغان میآورد. اینها در شعر رودکی، فردوسی و ناصرخسرو نیست و این تفاوت بزرگ سعدی است. برای همین است که او میخواهد شعر شیرین و ترزبانش را از پارس به خراسان بفرستد.
۳ ذهنیت عاشقانه سعدی در غزلیاتش
سیدمهدی زرقانی، دیگر استاد ادبیات دانشگاه فردوسی میگوید: در غزلیات سعدی سه ذهنیت عاشقانه، قابل کشف و مشاهده است که بر آنها عنوان «ذهنیت عاشقانه پرنوگراف»، «ذهنیت عاشقانه اروتیک» و «ذهنیت عاشقانه استتیک» را گذاردهام. سعدی از معدود چهرههایی است که تنوع ژانری در آثارش دیده میشود و در همه ژانرها توانسته شاهکار خلق کند و به همین دلیل میتوان چند چهره از سعدی را در آثارش تصویر و بازنمایی کرد.
آنطور که مؤلف «تاریخ بدن در ادبیات» میگوید، سعدی در بوستان، واعظی شیرینسخن است که با چاشنی اندک عرفان، کلامش را شیرین میکند و تلخی نصیحت را کاهش میدهد. چهره دوم سعدی در گلستان است. حکیمی اخلاقی که پندهایش را بهموقع میدهد و تصویری روشن و البته هنری از آثار و جامعه اش ارائه میکند. چهره سوم سعدی در گونههای مختلف قصایدش است که وصف و ستایش و مرثیههایی شاهکارخلق کرده است و سرانجام ذهنیت عاشقانه سعدی در غزلیاتش است.
زنگ تفریحهای زندگی
زرقانی بخشی از غزلیات سعدی را مربوط به هزلیاتش میداند و میگوید: هزلیات، اشعاری است که از طریق بدن و با بدن در آثار سعدی بازنمایی شده و ما اصرار داریم درباره این قسمت سکوت و گفتگو درباره آن را تابو محسوب کنیم. من این بخش را «ذهنیت عاشقانه پرونوگرافیک در غزل سعدی» نام میگذارم. اما پرسش بنیادین این است، سعدی واعظ و اخلاقگرا و علاقهمند به عرفان چرا این بخش از آثارش را حذف نکرده است. سنایی و مولوی هم از اینگونه اشعار دارند و چرا باید بزرگان شعر و ادب، وارد چنین مضامینی شوند. البته توجه کنید اشعار اینچنینی بسیار اندک هستند. اما وجود دارند.
او تأکید میکند: سعدی این اشعار را به مثابه بخشی از وجود انسان به رسمیت میشناسد. مسائلی که نمیتوان آنها را انکار و طرد کرد. درواقع در هزلیات سعدی، این اشعار به منزله تفنن و زنگ تفریح زندگی است. به گفته زرقانی، در این نوع اشعار، تنکامگی به شدت مطرح، اما بدون جنبه جمالشناسانه و زیباییشناسانه است. به تعبیر دیگر اگر زیبایی را جوهره هنر سعدی محسوب کنیم این زیبایی در هزلیات او در حداقل خودش است.
تربیت ابعاد زیباییشناسانه
زرقانی در ادامه به دومین ذهنیت عاشقانه سعدی که به گفته او زمینه اصلی غزل سعدی در تصرف همین نوع است و باعث شده این نوع اشعار، پس از ۷۰۰ تا ۸۰۰ سال در حافظه جمعی نسل ما و اجدادمان باقی بماند، میپردازد و آن را «ذهنیت عاشقانه اروتیک در غزل سعدی» نام میگذارد و میگوید: در این ذهنیت هم، تنکامگی وجود دارد با این تفاوت که وجه تنکامگی و جمالشناسانه به تعادلی عالی میرسند. در اینجا، بدن به مثابه امر زیبا، اولویت و اصالت پیدا میکند. اوج هنر سعدی در غزلیات، در به تعادلرساندن همین دو غریزه است که اگر هر کدام را فدای دیگری میکرد، بخشی از گستره مخاطبش را از دست میداد و با شعرش کمتر احساس همذاتپنداری میکردیم.
به باور او هنر برآمده از ذهنیت عاشقانه اروتیک، به تربیت ابعاد زیباییشناسانه وجود ما کمک میکند و به همین دلیل میتوان گفت سعدی در این گونه غزلیات خود هم مانند بوستان در تربیت انسانها نقش دارد.
او در این باره به چند نمونه شعر هم اشاره میکند:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم/ مگو که بر سر آتش میسرم که نجوشم”
یا:
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد/ دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
و این بیت: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود، چون تو بیایی
نبودن مرز بین انسان و خدا
اما ذهنیت سوم غزل سعدی «ذهنیت عاشقانه استتیک» است. زرقانی در توضیح اینگونه نیز بیان میکند: این ذهنیت درست نقطه مقابل ذهنیت پرنوگرافی است. توجه به تنکامگی در این قسم از شعرهای سعدی به حداقل میرسد و درمقابل وجه زیباییشناسانه به بالاترین و انتزاعیترین سطح خود میرسد. در اینجا گاهی با غیبت بدن روبهرو میشویم و به همین دلیل انتزاعی و مجرد میشود.
به گفته نویسنده «بوطیقای کلاسیک»، حدود بیش از ۸۰ درصد از مواردی که سعدی از کلمه عشق و متعلقاتش استفاده میکند یا از کلمه جمال در همین غزلهای استیتک است. در این اشعار مرز برخی از دوگانههای ذهن و زبان ما شکسته میشود. مرز انسان و خدا معلوم نیست. مرز فیزیک و متافیزیک محو میشود. مرز میان عشق مجازی و حقیقی حذف میشود. درواقع غزل به تعلیق میرسد و خواننده را هم در تعلیق قرار میدهد و لذتی که به شما دست میدهد ناشی از همین تعلیق است.
او دراینگونه هم چند نمونه از اشعار سعدی را برمیشمرد:
جمال دوست چندان سایه انداخت/که سعدی ناپدید است از حقارت
و این بیتها:ای که رحمت مینیاید بر منت/ آفرین بر جان و رحمت بر تنت
قامتت گویم که دلبندست و خوب/ یا سخن یا آمدن یا رفتنت