امروز ۲۹ خرداد ۱۴۰۰، چهل و چهارمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی، عضو هیئت علمی اسبق گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد، است. او با نقشآفرینی تاریخیاش در دوران حیات و پس از حیات -به واسطه آثارش- به یک شخصیت تاریخی تبدیل شد. فردی که تاریخ را فرایند «شدن» تعریف میکرد، خود مسیر «شدن» را چنان پیمود که به یک پدیدۀ تاریخی تبدیل شد.
سخن راندن دربارۀ شریعتی دشوار است؛ زیرا که او دارای شخصیتی پیچیده و اندیشههایی با ابعاد گسترده بود. اشراف کامل و تحلیل همه جانبۀ رفتار و کردار و گفتار و افکار شریعتی، سخت است. بهتر این است که تنها دریافت و تحلیل خود را از آنچه میتوانیم از زوایای زندگی و افکار او درک کنیم، حتیالامکان بدون قضاوت، به عنوان یک نظر احتمالی ارائه کنیم.
شریعتی، معلمزادهای بود که شغل پدر پیشه کرده بود. توصیف شاگردان شریعتی از معلم خود نشان میدهد او در شغل معلمی خود شخصیتی کاریزماتیک داشته است. او در نقش معلمی، روشها و منشهایی منحصر به فرد داشت که در روح و ذهن و جان شاگردان جاری و ساری میشده است. جالب اینکه شریعتی پایبندی چندانی به مقررات قانونی و آداب عُرفیِ کلاسداری نداشته، اغلب با تأخیر بسیار وارد کلاس میشده یا مدتها پس از اتمام وقت قانونی کلاس به تدریس خود ادامه میداده است. با این حال شریعتی همواره محبوب و مقبول شاگردانش بوده است.
آنچه که بیش از همه در گفتار شاگردان دکتر شریعتی خودنمایی میکند قدرت و نفوذ فوقالعادۀ کلام، انرژی بسیار زیادی که در بیان اندیشهاش صرف میکرده و تحرک و پویایی خارقالعادهاش بوده است که او را از یک معلم و مدرّس متعارف دانشگاه در سطحی بسیار بالاتر قرار میداده است.
علی شریعتی بادستیابی به کتابخانۀ پدرش در سن کم و هنگامی که در دبستان تحصیل میکرده، با کتاب آشنا شده و از همان سنین کتابهایِ اغلب مذهبیِ پدرش را تا پاسی از شب مطالعه میکرده است. او تا رسیدن به دورۀ تحصیلات عالیه، هم از آموزشهای رسمی مدارس و هم از آموزشهای شخصی پدرش بهرهمند بوده است.
او در دانشگاه فردوسی مشهد رشتۀ ادبیات فارسی خوانده و با مطالعۀ زیاد اشراف خوبی به میراث ادبی و فکری زبان فارسی پیدا کرده بود. در خارج از کشور نیز با نحلههای فکری غرب و سنتهای ادبی آن آشنا شده بود. پس از بازگشت به ایران در گروه تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد استخدام شد و کوشش کرد با به خدمت گرفتنِ یافتههای علمی گوناگونِ خود، فرصت تدریس در رشتۀ تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد و سخنرانی در محافل مختلف را به امکانی برای ارائۀ قرائتی نو و جذاب از فرهنگ اسلامی – ایرانی تبدیل کند. شریعتی با الهیات اسلامی، شعائر و سنتهای فکریِ شیعی و تاریخ اسلام آشنا بود. علاوه بر آن با سنتهای فکری و نحلهها و فرقههای مذهبی تاریخ ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام آشنایی نسبی داشت.
ضمن اینکه او یک ادیب و شاعر بود و علاوه بر شناخت آثار ادبا و شعرای ایران و جوامع اسلامی، در اروپا با شیوههای نوین ادبی آشنا شده بود. علاوه بر اینها او ذهنی خلّاق داشت و همۀ اینها باعث شده بود که او به لحاظ آگاهی از موضوعهای مختلف و وقوف به زیر و بمهای زبانی و ذهنی در آمادگی کامل برای نویسندگی و سخنوری قرار داشته باشد.
او سعی میکرد جملاتش را پُرسجع ادا کند؛ کلمات و جملات را به خوبی وَرز میداد و استادِ نشاندن آنها در جای مناسبش بود. در چینشِ کلماتی با واجهای مشابه تبحر خاصی داشت و این امر در ارائههای شفاهی و مکتوبات او به نحو چشمگیری به چشم میآمد. او لحن را نیز به خوبی به خدمت کلمات درمیآورد و فراز و فرودهایی به سخنان خود میداد که به گونۀ شگفتآوری سخنانش را دلپذیر میکرد و به دل مخاطبانش مینشاند.
به نظر میرسد شریعتی در پی آن بود که در مقابل تزِ ایدئولوژیها و «ایسم!» هایِ غربی و شرقی، آنتیتزِ سنتهای فکریِ اسلامی – ایرانی را عَلَم کند تا از پسِ آن سنتزِ ایدئولوژیِ سیاسی-اجتماعیِ مبتنی بر اسلام شیعی استخراج کند.
شریعتی در یک خانوادۀ مؤمن و معتقد به سنتها و باورمند به شعائر شیعی تربیت شده بود. در اندیشۀ او عقبۀ فکریِ ایرانی به شکل زیربنایی با باورهای دینی اسلامی ممزوج شده بود و ذهنِ «آزادۀ» او رابطۀ بسیار خوبی میان مفاهیم اسلامی و ایرانی برقرار کرده بود. بعدها که با سنتهای فکری مدرن از نوع غربی و شرقی آن آشنا شد، این ذهنِ «آزاده» به خوبی میان این سه، ارتباطهایی را ایجاد کرد و برای دستیابی به اهدافش پلهایی را میان این سنتهای فکری گوناگون زد.
شریعتی بر خلاف بیشتر روشنفکران همعصرش که تنها تحتتأثیر ایدئولوژیهای غربی بودند، از مفاهیم بالقوه مثبت در ایدئولوژیهای غرب و شرق بهره گرفت تا به وسیلۀ آن غبار سرمایههای فکری کهنۀ وطن را پاک کند و آنها را پویا و زاینده سازد، بنابراین علاوه بر رگههایی از مفاهیم ایدئولوژیهای نوین غرب و شرق پیرنگِ روشها، تعابیر و مفاهیم اسلامی و ایرانی را در آثارش میبینیم.
به نظر میرسد او غایت هستی و هدف جبری تاریخ را «توحید» ترسیم میکرد و راه دستیافت به آن را تشخیص درست مسیر در دوگانۀ چالش بین خیر و شر میدانست. این ایدئولوژی مبتنی بر اندیشۀ دوآلیستی و ثنویتی بود که در بطن فرهنگ دینی ایران باستان ظهور کرده بود و در سنت آئینی ایران تداوم یافته بود. در این سنت فکری پدیدههای عالم هستی در یک فرایند چالشی میان نیروهای اهورایی و اهریمنی عالم تعریف میشد. این امر تفسیرِ مبتنی بر دوآلیستی از فلسفۀ هستی شاید بازتاب زمانهای بود که شریعتی در آن میزیست. هنگامهای که جهان گرفتار جریان دو قطبیِ بلوک شرق و غرب شده بود و او سعی داشت خود را از این دوگانهانگاری رها کند.