هما سعادتمند - تا پیش از سده کنونی، از میان حکومتهای گوناگونی که در مرزهای ایران تاج و تخت شاهی داشتند، تنها دو سلسله بودهاند که در اسناد به جایمانده از دوران آنها، رد پای تشویق و حمایت از ورزشکاران دیده میشود. رشتههای ورزشی، بهویژه ورزش پهلوانی و زورخانهای، ابتدا در دوره صفویان و سپس در روزگارِ زندیه بسیار مورد توجه قرار گرفت و این دو سلسله در ترویج این رشته کوشیدند. صفویان ورزشهایی همچون شمشیربازی، اسبدوانی، چوگان، تیراندازی، شکار، شنا و کشتی را رواج دادند. از معروفترین پهلوانان این دوره میتوان «پهلوان بیک قمری»، «پهلوان میرباقر آجرپز»، «پهلوان جلال یزدی» و «پهلوان حیدر» را نام برد. دوران شکوه ورزش در دوران صفویه، با روی کار آمدن «شاه سلطان حسین صفوی» روزهای تاریکی و انحطاط را تجربه کرد؛ در اواخر دوران صفوی فساد دستگاه به جامعه، از جمله زورخانه کشیده شد و ورزش پهلوانی به سبب بیکفایتی دربار و حکام شاه سلطانحسین که غرق در خوشی و لذتهای حرام شده بودند، نهتنها مقام معنوی خود را از دست داد بلکه به زوال کشیده شد. در آن روزگار، ورزشی که نگهبان دین و ناموس شناخته میشد، به عامل مزاحمتِ نوامیس تبدیل شد تا آنجا که جوانان بسیاری بهجای ورزشکردن به دزدی و شبروی پرداختند. ژان شاردن جهانگرد فرانسوی در خاطراتش مینویسد: «در زمان صفویه، بزرگان و حکام، در خانههایشان مکانهایی برای کشتی گرفتن پهلوانان دایر کرده بودند.» سبب این کار، بیشتر حفظ موقعیت بزرگان، درباریان و گاه برای اعمال زور به مردم بوده است. لوطیها و بزن بهادرها و باجگیران، در زورخانهها نفوذ داشتهاند که با حذف آنان، زورخانهها از سقوط نجات پیدا کردند. در دوره زندیه، ورزش روزگار یک دستی را گذراند و ورزش زورخانهای بهعنوان ورزش محبوب و ملی ایرانیان رونق گرفت و پهلوانان، با معیار جوانمردی عیار میخوردند. این رویه با روی کار آمدن سلسله قاجار، دوباره به روزهای سیاهش بازگشت. ورزش در زمان آغامحمدخان قاجار که از مردانگی و جوانمردی بهرهای نداشت، دچار انزوا و فراموشی شد. ورزشکاران ورزش پهلوانی را کنار گذاشتند، زیرا آغامحمدخان نهتنها آنان را حمایت نمیکرد، بلکه از روی حسادت، زجر و شکنجهشان نیز میداد. پس از کشتهشدن آغامحمدخان، ورزشی که تا آن زمان چندان در میان مردم رواج نداشت، کمکم رونق پیشین خود را باز یافت و برخی از مردان خود را در رشتههایی همچون چوخه و کشتی باستانی آزمودند، ولی زنان از همین اندک هم برخوردار نبودند. همین شد که دیگر پادشاهان قاجاری با هدف کسب محبوبیت ناگزیر خود را از علاقهمندان به ورزش نشان دادند. پهلوانان این روزگار در جشنهایی که توسط سلطان صاحبقران برپا میشد، پنجه در پنجه هم میافکنند و یکدیگر را به خاک میانداختند تا در نهایت آنکه پیروز میدان است، بازوبند پهلوان اولی کشور را به بازو ببندد و از دیگر شهرها «هل من مبارز» بطلبد. افزون بر این، با آغاز پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار و آغاز ارتباط با دولتهای اروپایی، بازدیدهای خارجی برای دیدن کشتی ایرانی نیز آغاز شد وکشتیگیران برجستهای که شهرت جهانی داشتند، از هند و روسیه به ایران آمدند. طبق اسناد، در این روزگار حتی چند نفری نیز از ایران برای انجام مسابقه به خارج از کشور سفر کردهاند، اما این روال ادامهدار نبوده است. از پهلوانان دوره قاجار میتوان به «پهلوان علی عسکر یزدی»، «پهلوان شریف چالهمیدانی»، «پهلوان شعبان سیاه قمی»، «پهلوان ابراهیم یزدی»، «پهلوان اکبرخراسانی» و «پهلوان ابوالقاسم قمی» اشاره کرد که از نامداران زمانه خود بودهاند. ناگفته نماند که بررسی شرح حال بسیاری از این کشتیگیران، وضعیت زندگی و روش برخورد آنان در نبردهای رودررو با حریف، نشانه سستشدن معنویت و گذشت و جوانمردی است؛ برخی از کارشناسان میگویند این مسئله ناشی از ارتباط با غربیهاست که سبب شد پهلوانان، پیروزی را از فتوت و جوانمردی و فرهنگ پهلوانی برتر بدانند. برای نمونه، روایت است که در روز کشتی پهلوان علیعسگر یزدی، به جای نواختن ضرب مرشد و گفتن مدح «علی (ع)»، رامشگران ساز وآهنگ مینواختند یا اینکه رقبای عسگر یزدی برای از بین بردن او و دستیافتن به مقام پهلوانی دربار، او را به حمام برده و با سمی که در حنا ریخته بودند، کورش میکنند. همین میشود که از میانه سلطنت ناصرالدینشاه، آثار انحطاط ورزشی که یک بار در اواخر سلطنت صفویان تجربه شده بود، دوباره نمایان میشود؛ کار زورخانهها به دست پهلوانباشیها و لوطیها میافتد و نقش «کهنهسوار» تا حد ضربگیر زورخانه و نام تعارفآمیزِ «مرشد» تنزل پیدا میکند. با بازشدن پای اشراف به زورخانهها و دایرشدن این مکانها در خانههای رجال مملکتی که به اصطلاح به آنها «زورخانه سرخانهای» گفته میشد، رقابت و دشمنی بین پهلوانان بر سر قدرتطلبی شدت گرفت و هدف اصلی از روی آوردن به ورزش فراموش شد. قهرمانی و تنپروری محور و هدف همه آمالها بود آنچنان که مقام پهلوانی، منشأ فساد، بدکاری، دسیسهچینی و جنایت شد. اما آخرین پهلوان اول ایران در این دوره که مشهدی بود و توانست در میان باستانیکاران آن زمان سری میان سرها به در کند و صاحب نام و آوازه شود، «پهلوان اکبر خراسانی» بود. البته روایتها در مورد او متفاوت است؛ برخی او را جوانمرد نامیده و عدهای نیز او را، چون بسیاری از پهلوانان آن روزگار، ناجوانمرد میخوانند.
اما اکبرخراسانی که در سال ۱۳۲۲ ه. ق از دنیا رفته، پسر پهلوان سلیم خراسانی است. پهلوان سلیم پنج فرزند پسر داشت که از میان آنها، اکبر بیش از همه علاقهمند به ورزش و کارهای قهرمانی بود. او همراه پدر و برادرانش به زورخانه میرفت و از ابتدای جوانی، به رسم آن زمان، جزو داشمشدیها و بزنبهادرهای شهر بود. چون هوش و توان بدنی بسیار بالایی داشت، در زورخانه مورد توجه مرحوم «پهلوان حاج سیدکاظم ضابط» قرار گرفت. ضابط یکی از استادان فن کشتی بود که بسیاری از پهلوانان خراسان، پرورده تعلیمات او بودند. همچنین یکی از خدام سرشناس حضرت رضا (ع) بود. پهلوان ضابط هرگاه در حرم مطهر کشیک داشت، اکبر به کمک او و راهنمایی زائران مشغول میشد. در آن زمان و حتی در سالهای اخیر، دستههای عزاداری برای ورود به حرم مطهر و صحنها مخصوصاً از ابتدای بازار سرشور و اول زنجیر، درگیر میشدند. سببش این بود که برخی از دستههای زوار و یا دستههای مجاور، با قلدری راه را به دیگران میبستند. اینجا بود که داشمشدیها و پهلوانها، از جمله اکبر و برادران و رفقایش، برای رعایت نوبت دخالت میکردند که منجر به زد و خوردهای دامنهداری میشد و بعضی اوقات به شدت آسیب میدیدند. اکبر بارها در این درگیریها، با قمه و چاقو زخمهای مهلک برداشته بود. او بعدها به تهران میرود و بسیاری از پهلوانان نامی پایتخت از جمله پهلوان ابراهیم یزدی را که پهلوان اول ایران بوده، شکست میدهد و ناصرالدین شاه بازوبند پهلوانی را بر بازویش میبندد. پهلوان اکبر در طول عمرش که تا پایان در تهران به سر برد، ۱۱ سال کشتی میدانی گرفت و به سبب نزدیکی و رابطه خوبش با درباریان، زورخانههای بسیاری افتتاح کرد و سبب پیشرفت ورزش شد. او در آخر عمر، خودش را وقف پرستاری از بیماران مبتلا به وبا کرد و در نهایت نیز بر اثر ابتلا به این بیماری درگذشت.