به مناسبت روز قلم، اگر قرار باشد سراغ کلیشهها برویم و در ستایش قلم سخن بگوییم، باید از «نون والقلم» سخن بگوییم و از قدر و منزلت علما و فضیلت علم بر خون شهید و بقیه تعارفات. اما آیا درحقیقت اوضاعی که در آن زندگی میکنیم، همین است؟ تیراژ کتاب که به کمتر از دویستسیصد نسخه رسیده است و از وضع و حال وروز بیشتر نویسندهها نیز بیاطلاع نیستیم. بی اعتنایی فرادستان را به اهل قلم نیز خوب میدانم و میدانید. نک ونال کردن نیز راه به جایی نمیبرد. پس چه باید کرد؟ حقیقت این است که از همین قلم شکسته بسته هنوز هم کارها ساخته است که اگر نبود، اهل سیاست از نویسندگان و منتقدان نمیخواستند نقدهایشان را بی پروا و صریح به گوش اهل قدرت برسانند.
میدانم تقلیل دادن قلم به نقد چند منتقد سیاسی جفا در حق قلم است، اما در زمانهای که شومنها و سلبریتیها همه کاره اند و هر چیز دیگری در مقابل سیاست و سرگرمی درعمل مسخره به نظر میرسد، همین مقدار اندک هم غنیمت است و نشان میدهد هنوز آنان که با قلم سروکار دارند، به رسمیت شناخته میشوند و در زمانهای که انسداد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی راه را بر نفس کشیدن بسته است، باید از همین صاحبان قلم مدد جست. «به آنان که با قلم تباهی دهر را به چشم جهانیان پدیدار میکنند، بهاران خجسته باد!» این سرود حماسی را به یاد دارید. چیز غریبی در این کلمات نهفته است. خیلی سال پیش هم سروده شده است. به چه نیت و به وسیله چه کسی سروده شده است هم کاری نداریم، اما نمیتوانیم انکار کنیم که هنوز هم مسئله همین است.
از نخستین نویسندگان عالم امکان تا همین نویسندگان بی شماری که در سراسر جهان پراکنده اند، بزرگترین کارشان این بوده است که تباهی دهر را به چشم جهانیان پدیدار کنند، وگرنه اگر قرار بود خور و خواب و خشم و شهوت قصد و غایت آدمی باشد، چه نیازی به خواندن و نوشتن بود؟ آنکه میخواهد از محنت دیگران بی غم باشد و بی خبر از مقام آدمیت به رخت و بخت خویش فخر بفروشد، چه نیازی به خواندن و آموختن دارد؟ در جهانی که او میزید، کتاب و اندیشیدن مزاحم است، زیرا دردی را در وجود آدمی برمی انگیزد و درد، کیف اهل عیش را ناخوش میکند. اما در جهان اهل فهم.
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
لطفا مانند اردشیر رستمی به جای مرد نگویید فرد که در آن صورت معلوم میشود هیچ چیزی از ادبیات نفهمیده اید. مخلص کلام اینکه قدرشناسی از قلم و اهل قلم یعنی به رسمیت شناختن درد. آن که درد را به رسمیت نمیشناسد، با قلم بیگانه است. خواهشمیکنم، درد را به سادیسم پسیکانالیزم حواله ندهید.
درد با پرسش و آگاهی ربط و نسبتی مستقیم دارد و هر آن که از این ساحت دور افتاده است، نمیتواند ارج و مرتبت صاحبان قلم را دریابد. خوب میدانم که این حرفها در زمانه ما خیلی عاقلانه به نظر نمیرسد و اگر کسی قرار است دیگران او را به عنوان صاحب قلم به رسمیت بشناسند، بهتر است همان حرفهای کلیشهای و از سر عادت را تکرار کند، اما در آن صورت آن سرودی که از کودکی در جانت نشسته است، تکلیفش چه میشود: به آنان که با قلم، سیاهی دهر را به چشم جهانیان...