غلامرضا زوزنی| احتمالا او را با بهبود سریال «پایتخت» زودتر به یاد بیاورید. مهران احمدی با اینکه در تهران متولد شده است، خودش را یک خراسانی میداند. مادرش نیشابوری است و پدر همدانیاش نیز ۱۲، ۱۰ سالی بعد از ازدواج برای زندگی در نیشابور اقامت داشت. پدربزرگ پدریاش، اما سرپرست حسینیه همدانیها در مشهد بود و همین موضوع باعث رفتوآمدهای مداوم او میان مشهد و نیشابور شد. احمدی علاوهبر مشهد به زادگاهش تهران نیز در رفتوآمد بود و در اوایل دهه ۷۰ توانست در رشته بازیگری، تحصیلات خود را به پایان برساند و از آن به بعد پی کار را در تلویزیون و تئاتر بگیرد. هفت هشت سالی که در تلویزیون بهعنوان بازیگر فعالیت کرد، با کارهای عبدالرضا کاهانی وارد سینما شد و در چند فیلم کاهانی درکنار بازیگری، دستیار کارگردان و برنامهریز هم بود.
احمدی دو سالی است درکنار بازیگری بهطور جدی به کارگردانی سینما روی آورده است و اولین فیلمش، «مصادره»، را در جشنواره فیلم فجر سال ۹۶ به نمایش درآورد. با اینکه فیلم او با اقبال داوران جشنواره روبهرو نشد، خود او باور دارد که مصادره در جشنواره مورد توجه بوده است. احمدی که با بازی در فیلمهایی، چون «قسم»، «مطرب»، «آشفتگی» و «شیار ۱۴۳» حضور موثری در سینما داشت، این روزها مشغول تولید دومین فیلم خود، «سگبند» است. فیلمی که ساعد نیکذات، عکاس و فیلمبردار مشهدی، در مقام فیلمبردار با او همکاری میکند.
در ادامه، گفتوگوی ما را با این سینماگر مطرح خراسانی که چندی پیش برای حضور در جشنی به مشهد آمده بود، خواهید خواند.
دلخوری شما از نحوه داوری فیلم «مصادره» در جشنواره فیلم فجر سیوششم توجه خیلیها را به خود جلب کرد. میخواهم نظر خودتان را در این باره بدانم؟
آن ماجرا دیگر گذشته است. بالاخره هر جشنوارهای سیاست خودش را دارد. آنهم منحصر به ایران نیست. در همهجای دنیا سیاستهایی وجود دارد که برندگان و بازندگان براساس آن مشخص میشوند. جشنوارههای داخلی و جشنواره فجر هم از این قاعده جدا نیست و تابع سیاستهای خودش است. در درجه بعدی، وقتی یک نفر وارد یک جشنواره میشود، به معنی این است که قواعد بازی در این جشنوارهها را پذیرفته است. وقتی هم کسی این قواعد را پذیرفت، تا انتها باید باشد. با رفتاری هم که با فیلم من در جشنواره فجر شد، کنار آمدم.
نمیخواهید دیگر به این قواعد تن بدهید و آنها را قبول کنید؟
بحث سودای سیمرغ را که کنار بگذاریم، جشنوارههایی مانند فجر برای بعضی فیلمها بیشتر جایگاه ویترینی دارد. فیلم با هر سروشکلی که دارد، در جشنواره است که به بوته نقد منتقدان گذاشته میشود، دیده میشود و دربارهاش حرف میزنند و مردم آن را میبینند. مصادره حتی اگر در گیشه هم توفیقاتی بهدست آورد، بهخاطر حضورش در جشنواره فیلم فجر بود. در جشنواره سروصدا کرد و این اتفاقات به بیرون از جشنواره کشیده شد. اگر فیلمی باشد که حس کنم میتواند در این رویداد حضور پیدا کند و خودی نشان دهد، حتما دوباره در جشنواره حاضر میشوم.
مصادره جدای از فضای فیلمهایی است که امروز به نام طنز روی پرده سینما میرود، کمدی موقعیت دارد و خلاقانه است.
کمدی یکی از ژانرهای سختی است که من در سینما و هنرهای نمایشی میشناسم. بدانید که سختتر از کمدی نداریم؛ زیرا سازنده کمدی بهدنبال دریافت یک واکنش فیزیکی از مخاطب خودش است. او بهدنبال آن است که مخاطبش بخندد. این خندیدن نیاز به آن دارد که اول احساسی در مخاطب ایجاد کند و آن احساس، آنقدر باید قدرتمند باشد که بتواند مخاطب را بخنداند. اگر این اتفاق نیفتد و مخاطب به کمدی نخندد، فیلمساز باخته است. در یک فیلم ملودرام یا یک فیلم تراژیک، خیلی انتظار رفتار فیزیکی نمیرود. احتمال دارد در بهترین حالت یک اتفاق درونی برای مخاطب بیفتد. همین چالشی برای سازنده است که من آن را دوست دارم و همیشه برایم جذاب بوده است و همیشه حال من در فیلمهای کمدی، چه در مقام بازی و چه در مقام کارگردانی، خوب بوده است. باور دارم با کمدی میشود درباره تلخترین مسائل اجتماعی و سیاسی حرف زد که خیلی هم به کسی برنخورد. همان فیلم مصادره را میشد در ژانر تراژیک ساخت. آن وقت مواضع شدیدتر و تندتری علیه آن گرفته میشد. کمدی، حرف تلخ را هم لطیف میکند و تحمل آدمها را زیاد؛ البته مصادره جزو کمدیهای تلخ بود و من این نوع کمدی را بیشتر دوست دارم. هرچند کمدی داستانگویی که سرگرمکننده باشد و سرگرمیاش بهاندازه باشد تا تماشاچی آن را دوست داشته باشد، هم برای من پذیرفتنی است.
برای رسیدن به سینما و این شکل از فعالیت هنریای که از شما میبینیم، راهی سخت، اما اصولی را پیش گرفتهاید. به آن دلیل بازیگری نکردید که بعدش، پشت دوربین در مقام کارگردان بایستید.
علاوهبر همه اینها هفت فیلم کوتاه ساختم. دستیاری کارگردان و برنامهریزی در سینما کردم. همه این تجربیات را اضافه کنید به تحصیلات مرتبط. اضافه کنید به سالها بازیگری که باعث شده است بعد از این سالها کارگردانی کنم و کارگردانی کار بسیار دشواری است. نمیخواهم بگویم از عهدهاش برآمدهام، بلکه میخواهم بگویم تلاش کردم تا انجامش بدهم.
با این حال در بازیگری خلاقیتتان بیشتر است. این نکته از مرور کارنامه شما بهدست میآید. این خلاقیت را در آن قابعکسی که در نقش بهبود در پایتخت ۵ بود، میتوان دریافت؛ کاراکتری که نمیشد نباشد.
این شغلی است که ۲۵، ۲۴ سال بابتش زحمت کشیدم و قاعدتا الآن از این طریق است که زندگی من میچرخد و بهشدت برایم جدی است و همین باعث میشود همه انرژیام را برای آن بگذارم؛ یعنی هر دفعه که قرار است نقشی را بازی کنم، فکر میکنم باید شخصیت جدیدی متولد بشود. شاید گاهی اشتباه هم بکنم و آن چیزی که فکر میکنم، درست نباشد و خیلی خوب از آب درنیاید، اما تمام تلاشم را میکنم که در شخصیت جدید، یک زندگی جدید از خودم بروز دهم و خودم آن زندگی را تجربه کنم.
دشواری برای شما جاذب بوده است یا دافع؟ ما منتظر کارهای بعدی شما بهعنوان کارگردان باشیم یا فقط میخواهید بازی کنید؟
جای دیگری هم گفتم؛ بازیگری برای من تبدیل به شغل شده است و کارگردانی تفریح است. زمانی دلم میخواهد به کارگردانی بپردازم که شرایط ایدهآل برایم فراهم شود.
این شرایط ایدهآل، شامل چه چیزهایی است؟
منظورم از شرایط ایدهآل، از سناریوست تا پیشتولید و بودجه و بازیگرها و هر چیز دیگری که در این حوزه نیاز است؛ شرایطی که حداقل با استانداردهای اینجا همخوانی داشته باشد، شرایطی که تا وجود نداشته باشد، نمیتوان دست به تولید فیلم زد. این را هم بگویم که کارگردانی برای من یک دغدغه روزمره نیست؛ کارگردانی در افق دورتری برای من ایستاده است، نه اینکه امسال یا سال بعد اینطور فکر کنم.
بعضی از این امور دست شما بهعنوان کارگردان نیست، اما درباره آنهایی که مربوطبه شماست، چطور رفتار میکنید؟ مثلا متن یا سوژه را چطور انتخاب میکنید؟ چقدر باید زمان بگذرد تا مجاب شوید که شرایط ایدهآل متنی برای کار بهوجود آمده است؟
اولین چیزی که من را مجاب میکند، دغدغه در کارگردانی است. دغدغهای که در متن وجود دارد، باید با دغدغههای من مطابقت داشته باشد. آن وقت است که زمان برایم بیمعنا میشود. ممکن است این فیلم را که ساختم و این دغدغهام را مطرح کردم، دو ماه بعد متنی به دستم برسد که احساس کنم آن هم جزو دغدغههای من است و میشود فیلمش را ساخت. متکی به مسائلم هستم و زمان برایم چندان اهمیتی ندارد و اینکه دو سال بگذرد تا بتوانم فیلم بسازم یا کمتر یا بیشتر، اما بهنظرم الان مشکل بزرگ سینما، متن است و آن ۳۶ وضعیت نمایشی که از دوره سوفوکل که نزدیک به ۲ هزار سال پیش مطرح کرده، تهنشین شده و چیزی از آن نمانده است. تقریبا همه وضعیتها مشابه هم هستند، منتها برداشتها و رویکردهای جدید، آنها را از هم متفاوت میکند. همین موجب شده است که گیر آوردن متن خوب سخت شود؛ متنی که اگر تکراری بودنش را نادیده بگیریم، باید آنقدر دراماتیک باشد که سازنده را وادار به ساخت فیلم کند. اینها همهاش باعث میشود یک کارگردان نتواند پشتسر هم فیلم بسازد.
پس شما هم معتقدید که داستان جدیدی برای بیان در سینما وجود ندارد و فقط باید بهدنبال تفاوت و تنوع در روایت و نوع نگاه باشیم؟
بله. بهنظرم این نوع نگاه است که یک موضوع تکراری را تبدیل به یک پدیده دراماتیزه جدید میکند که برای تماشاچی جذاب باشد، ضمن اینکه این جذابیت در سینما با تلویزیون کاملا متفاوت است. فیلمی که برای سینما تولید میشود، باید دارای یک وجه بسیار بزرگ باشد و آن شگفتی است. شگفتی یعنی چیزی که تماشاچی آن را روی یک پرده عریضوطویل میبیند، ولی در زندگی روزمره خود تجربهاش نکرده یا کمتر با آن رودررو شده است، اما در تلویزیون با همین داستانهای معمولیتر میشود کار را پیش برد. درواقع من به یک داستانگویی در پرده سینما قائل هستم که مخاطب را سرگرم کند. بهتر بخواهم بگویم، داستان سینمایی باید به اندازه پرده سینما باشد. نمیشود هر داستانک کماهمیتی را روی پرده برد.
اینطور استنباط میشود که برایتان مهم نیست که بهعنوان کارگردان شناخته شوید؟
زمانی میرسد که بازیگری ته میکشد؛ یعنی سن که افزایش مییابد، نقشهای کمتر و محدودتری برای بازیگر وجود دارد. تقریبا همه همینطور هستند. اصولا در بازیگری باید منتظر انتخاب یکی دیگر بمانی، درصورتیکه در کارگردانی اینطور نیست. شروعکننده اصلی کارگردان است و اوست که باید انتخاب کند؛ به همین دلیل برای خودم برنامهریزی کردهام که اگر خدا بخواهد، به این سمت حرکت کنم و همچنان کارگردانی را حفظ کنم.