امروزه شاغل بودن زنان، بهویژه در میان اقشار آسیبپذیر، به امری طبیعی و در موارد بسیاری ضروری تبدیل شده است. اگرچه در ارتباط با اهمیت شاغلبودن بودن زنان و رعایت توازن میان نقشهای اجتماعی و مسئولیتهای خانوادگی زنان، گفتنیها و نوشتنیها بسیار است، کارهای کوچک و خردی که با وجود اهمیتشان به چشم نمیآیند و حقوقی برای آنها در نظر گرفته نمیشود، چندان مورد توجه قرار نمیگیرند.
نخستین مسئلهای که زنان را به انجام فعالیتهای اقتصادی با درآمد بسیار پایین وادار میکند نیاز است، نیاز اقتصادی به انجام فعالیت اقتصادی تا پاسخگوی بخشی از نیازهای فرد و خانوادهاش باشد: کارهایی با ساعتهای طولانی و انجام یک فعالیت تکراری، مانند دوختودوزهای ساده، رشتهکردن نخها، دوختن یک جزء از عروسک، رنگکردن، درستکردن اسباببازی از مواد بازیافتی و ... که نمیتوان آنها را از چرخه تولید کنار گذاشت. نیاز به انجام فعالیت اقتصادی، زنانی را که دارای تجربه کار و تحصیلات کافی برای یافتن شغل مناسب نیستند، به سمت انجام این مشاغل میراند. در نتیجه، به فقر رنگ و لعابی زنانه میدهد.
واقعیت این است که داشتن شغل به نیازی روانی تبدیل شده است. داشتن درآمدی هرچند محدود و اندک و بهاصطلاح «آب باریکه» که تنها میتواند بخش کوچکی از نیازها را پوشش دهد میتواند بهنوعی تأمینکننده سلامت روان زنان باشد. این مشاغل با توجه به ساعتهای کاری طولانی معمولا فرسایش جسمی و آسیبهای بدنی زیادی برای زنان به همراه میآورند. برای نمونه، فعالیتهای کشاورزی در سطح شهر، در بوستانها و بولوارها، مستلزم انجام فعالیت بدنی زیاد در هوای گرم تابستان و سرد زمستان است، که با مرارتها و دشواریهای فراوانی که با خود به همراه میآورد، شاید نتواند آن رضایت خاطر و سلامت روانی را که در داشتن شغل برای زنان بهدست میآید تأمین کند.
مهاجرت از روستا به شهر نیز یکی دیگر از دلایل انجام این فعالیتها از سوی زنان است. زنانی که تا دیروز در روستاها به انجام کارهای سخت و طاقتفرسا در کشتزارها، زمینها، دامداریها و بهطور کلی در سبک دشوار زندگی روستایی مشغول به فعالیت بودند، در شهر بهراحتی با سختی مشاغل با درآمد اندک کنار میآید، زیرا تا پیش از این نیز به انجام فعالیتهای بدنی سخت، در موارد بسیار بدون حقوق و مزایا، مشغول بودهاند. حالا برای دریافت درآمدی ناچیز، عهدهدار کارهای دشوار، بدون مزایا و با صرف نظر از حقوق کار میشوند.
هرچند دلایل مختلفی وجود دارد که زنان را به سمت این مشاغل با درآمدهای ناچیز سوق میدهد، هنگامی که پای زنان سرپرست خانوار بهمیان میآید اهمیت این مسئله دوچندان میشود. بین همه زنان شاغل، وضعیت زنان سرپرست خانوار برای تأمین نیازمندیها خانواده از همه بغرنجتر است، زیرا این زنان موظف به تأمین هزینههای همه خانواده هستند و از این منظر، حقوق و مزایای ناچیز این مشاغل، خانواده آنها را در فقر نگه میدارد و وضعیت آنها را بدتر میکند، وضعیتی که نتیجه آن ممکن است به ترک تحصیل فرزندان این خانوادهها، ایجاد کودکان کار، آسیبهای اجتماعی و بزهکاری ختم شود.
در نهایت، باید به این نکته معترف بود که در شرایط دشوار اقتصادی انجام هر کاری که بتواند بخشی از هزینههای روزمره را پوشش دهد، نعمتی است که زنان بسیاری را به سراغ انجام هرکاری با هر شرایطی سوق میدهد. البته ایجاد کسبوکارهای خانگی در شرایط همهگیری کرونا زمینه را برای پرورش توانمندیها و خلاقیتهای فردی فراهم آورده است، اما نه برای زنانی که پیش از این هیچ آموزشی ندیدهاند و از یادگیری مهارتهای لازم را برای انجام فعالیتهای اقتصادی محروم بودهاند. زنان به انجام کارهایی با درآمد اندک بنابر نیاز، فشار روانی یا صرفه اقتصادی تن میدهند، اما این مسئله به فقر رنگوبوی زنانهای میدهد که آسیبهای ناشی از آن میتواند دامن تمامیت جامعه را بگیرد. فقر و فحشا، بزهکاری و بچههای کار، تنها بخشی از آسیبهای روحیای هستند که زنانهشدن فقر میتواند به بار آورد، آسیبهایی که برای مبارزه با آنها باید منابع مالی و غیرمالی فراوانی را به خدمت گرفت، منابعی که اگر به صورت سازماندهیشده مصروف آموزش و توانمندسازی زنان شود، میتواند پیشگیریای باشد که بر درمان اولویت دارد.