سمیرا شاهیان - گلهای بنفش و ارغوانی زعفران، تمام شب روییده اند و فقط منتظر طلوع فرح انگیز خورشیدِ تابان هستند که چهره بگشایند و در سرتاسر زمین گُل بیندازند. کشاورزان هنوز آفتاب نزده، راهی زمینهای کشاورزی میشوند. بعد از طلوع، وقت برداشت است؛ وقت شال و کلاه کردن برای رفتن سر زمین و چیدن گلهای بنفشی که پرهای طلایی اش، هوای پاییز خراسان را به بهاری بی مثال مبدل کرده است.
میگویند زعفران، بومی ایران است و کشتش فقط در خراسان و عرضهای جغرافیایی خاصی توجیه اقتصادی دارد. به همین سبب است که خراسان جنوبی و رضوی میزبان بیش از ۹۰ درصد مجموع زعفران دنیاست.
در آخرین چینهای برداشت طلای سرخ، سه روز قبل راهی روستاهای «چهچهه» و «شیرحصار» شدیم تا آخرین روزهای برداشت گل زعفران را روایت کنیم.
حال خوب زعفرانی
اصل اسمش را «زرپران» میدانند. کشاورزان این خطه با این نام برای گیاه صادراتی ایران، «کیفور»تر میشوند. پرچمهای سرخ و طلاگون این گُل، عوارض افسردگی را کاهش میدهد، چنان که کارگرِ زنی که مشغول چیدن گل هاست این خاصیت درمانی را تجربه کرده است؛ صدیقه از محلات پایین شهر مشهد به روستای شیرحصار آمده است. میگوید: حال روحی ام وخیم بود. کارهای روزمره ام را فراموش میکردم و شبها خواب به چشمانم نمیآمد.
گوشم را تیز کرده ام تا صدای بمِ این زن را که چینهای پیشانی و انحنای کمرش، او را شکستهتر از سن وسال واقعی اش نشان میدهد، بشنوم. میگوید: من مثل شما حرف زدن بلد نیستم. شما که اهل نوشتن هستی درست بنویس چقدر اینجا قشنگ است. هر کسی افسردگی دارد، باید بیاید مثل ما گل بچیند. خدا میداند حالم خوب شده است. شب که میشود اصلا نمیفهمم کِی خوابم میبرد. حالا معلوم نیست از خستگی کار است یا خاصیتی که این گل دارد.
طبیعت بی نظیر مزارع زعفران چشمان صدیقه را گرفته است، اما توصیفش به زبانش نمیآید. برایش دشوار است بگوید زمین اینجا یکدست بنفش شده است. تا دوردستها روی زمین طلای سرخ روییده است و زیبایی این روزهای پاییزی، نگاه هر بینندهای را تا خط افق، جایی که زمین زعفرانی و آسمان آبی به هم رسیده اند، به دنبال خود میکشاند.
ما همه گُلی هستیم
محمود گلی شیرحصار، کشاورزی است که روی یک هکتار زمین، زعفران کاشته است. امسال که همراه پسرش گلها را میچیند، پیازهای زعفران چهارساله شده اند. او اطلاعاتش درباره این نوع کشت و کار خوب است و میگوید: زعفران در خراسان بیشتر از ۳۰۰۰ سال پیش کشت میشده و نباید آن را دست کم گرفت. زعفران یکی از مهمترین محصولات صادراتی کشور ماست که نام ایران را پرآوازه کرده است.
با این حال کم تجربه است و خودش را زعفران کار نمیداند؛ «ما اولین بار است که پیاز زعفران را کاشته ایم. نابلدیم. فاصله ردیفها را ببینید؛ بیشتر از نیم متر شده است. اهالی تربت حیدریه در این کشت باتجربهتر هستند.»
همان طور که با دو زانوی خم شده روی زمین پیش میرود و گلها را میچیند، میگوید: زمین آن طرفتر را ببینید که چقدر بنفش میزند. امسال آنجا خیلی خوب گل داد. توی روستا، آوازه زمینش سر زبانها افتاده است. او ادامه میدهد: آنها فاصله ردیفها را کم گرفتند و پیاز هایشان پرگُلتر شده است. هرکدامش مثل یک دسته گل عروس شده و دوروبرش هم علف ندارد.
کشاورز شیرحصاری که زمین خودش و هم ولایتی اش را مقایسه میکند، خدا را شکر میکند و میگوید: در عوض پیازهای ما سالهای بیشتری گل میدهد. آن زمین نهایتا ۶، ۵ سال گل دارد، ولی ما طوری کاشته ایم که اگر خدا بخواهد ۹، ۸ سال برداشت داریم. سپس به پسرش که با تلاشی مثال زدنی مشغول چیدن گل است، نگاه میکند و بلند میخندد که؛ «مال آنها نقد است و مال ما نسیه! زمین آنها در هر هکتار، روزی ۵۰ کیلو گل میدهد، زمین ما ۲۰ کیلو.»
او در حالی که همچنان میخندد، میگوید: ما همه مان گُلی هستیم. چه زمین هایمان زیاد گل بدهد، چه کم!
زمینی که به گِل نشست
کشت زعفران فقط به چند نوبت آبیاری نیاز دارد. حتی بعضی کشاورزان میگویند که فقط یک نوبت پای پیاز این گل، آب میدهند؛ کشتی که تقریبا دیم است. پیاز زعفران به مرور زیر خاک تکثیر میشود و فصل پاییز، وقتی هنوز هوا بخشی از هُرم گرمای تابستان را توی جانش پنهان کرده است، ۲۰ روز تا یک ماه گل میدهد.
نیمه آبان وقت لبخند زعفران کاران است، اما هستند کسانی که در این فصل لبخندهای زعفرانی، زانوی غم بغل گرفته اند و به جای دست چین کردن گلهای زمین خودشان، کارگر چینِ آخر زمین سایر مالکان شده اند. کلثوم احمدی یکی از کشاورزان غم زده است. چادر رنگی ِ دو شاخه شده اش را پشت گردنش میبندد، زانوانش را خم میکند و روی دو پا مینشیند. بین خطوط گلهای زعفران میرود و با حسرت میگوید: خواهرجان امسال به ما سم اشتباه دادند و تمام پیازهای زعفران متلاشی شدند.
در سی و نه سالگی، زنی داغ دار است که برای تک تک گلهایی که امسال نمیچیند، مویه میکند؛ «ما ۴۵۰۰ متر زمین داریم، همه اش را زعفران کاشتیم، ولی سم علف برای زمین ما دادند و کل پیازها سوخت. امسال که باید اوج گل دهی زمین ما میبود، زعفران نداد.»
پاورچین و آهسته از لابه لای ردیف ها، دست روی ساقه کوتاه گلها میبرد و میگوید: کشاورزان شیرحصار دفعه اولشان است که زعفران میکارند. اولین نفر ما کاشتیم و اولین نفر هم ما زمینمان را خشک کردیم! ضربه اش به ما خورد.
زن با دست زمینِ جای چاه موتور را نشان میدهد که «آنجا زمین ماست. اگر برای روزنامه مینویسی، از غم دل من بنویس که به ما سم اشتباه دادند.» زن همسایه دنباله حرف را میگیرد که «با اینکه زعفران تا حدود زیادی دیم کاشته میشود، سم و کود برایش مهم است. اگر زمین دار به گل هایش کود ندهد، دوروبرشان علف سبز میشود. این سم و کودها برای گیاه ضرری ندارد. ما خودمان هنوز ندیده ایم که مثلا گلی که پایش کود داده اند، رنگ و بویش تغییر کرده باشد.»
چین آخر؛ گُل گفتن و گُل شنفتن
از گلایهها که بگذریم «زنان گل چین» دلخوشیهایی هم دارند. صبح که بچه هایشان را راهی مدرسه میکنند، خودشان به مزارع زعفران میآیند و چای صبحانه را اینجا مینوشند. حتی در این وقت سال، دم کرده زعفران سرِ زمینها لابه لای چای آتشی، طعم دیگری دارد. خانم غلامی که از درد پا مینالد، دوستیهای سرِ زمین را به دنیا نمیفروشد. او میگوید: قرار گذاشتیم هرچه در اینجا گفتیم، موقع رفتن، زیر پا باشد. همه چیز همین جا تمام شود. هیچ حرفی از اینجا بیرون نرود. حرف میزنیم، گل میگوییم، گِله میکنیم و ....
آبان زعفرانی هر سال فصل کوشش است. وقت را نباید هدر داد. این گلها کمتر از یک ماه مهمان زعفران کاران خواهد بود و اگر روزانه نکوشند، چیزی از عیار بالای این طلای سرخ دستگیرشان نمیشود. پس در دو نوبت کار میکنند. مرد و زن، کمر همت را میبندند و گاهی با کمر خمیده روی زمینها پیش میروند و گل میچینند.
یکی از کارگران میگوید: صبحها تا ساعت ۱۲ سر زمین هستیم. بعدازظهرها هم از ساعت یک تا ۴ کارمان را ادامه میدهیم.
آنهایی که به قول خودشان «قوم و خویشی» سر زمینها میآیند، سفری یک روزه به مزارع دارند و از صبحانه تا چای عصر را وقتی در گوشهای از زمین میخورند و نوش جان میکنند که چشم انداز فرش بنفشِ عطرآگین را زیر نگاهشان گرفته اند.
تقلا کن!
بالاتر از محل کار این خانم ها، ۵۰، ۶۰ نفر روی گستره وسیعی مشغول کار هستند. به آنها نزدیکتر میشویم. همه شان پسران جوان و خانمهای میان سال و دختران نوجوانی هستند که از محلات مشهد مثل «کنه بیست» و آن اطراف، سرِ زمینها آمده اند. در انتهای زمین، مینی بوسی که آنها را از دود و دم شهر به این خطه زعفرانی رسانده، گوشهای توقف کرده است. اینها سرخوشانهتر گل میچینند. برای برخیها رفع خستگی اش دو راه دارد؛ چای پررنگ و دم گرفتن از قلیان.
اما حکایت او و جوان ترها که گاهی بازیگوشی میکنند و دل به کار نمیدهند، متفاوت است. وقتی پسران جوان در میانه روز، کار را به خنده و بذله گویی میفروشند، صاحب زمین که اتفاقا خویشاوندِ «گل چین» هاست رو ترش میکند و با فریاد میگوید: تقلا کنید! تقلا. غروب شد باباجان.
مقدار زعفرانی که در هر سال میتوان از زمینها برداشت کرد، متفاوت است. معمولا در سال اول، تنها یکی دو کیلو زعفران خشک از هر هکتارِ زیرکشت زعفران به دست میآید. در سال دوم مقدارش به ۴ تا ۶ کیلو میرسد، و از سال سوم به بعد، از هر هکتار زمین حدود ۱۰کیلو زعفران خشک میتوان برداشت کرد. دراین میان برخی کشاورزان نمونه، حتی مقادیری بسیار بالاتر را برداشت میکنند.
بشنو از حکایت دلالان...
سری به دیگر زمینهای اهالی شیرحصار میزنیم. لیلا و رضا هم که هنوز به سن دبستان نرسیده اند، آمده اند میان این گلهای معطر. رضا تفنگ ترقهای اش را پر کرده است و دنبال لیلا میدود. موهای حنا شده لیلا در باد، پریشان شده است و رضا میخواهد اولین تیرِ تفنگش را به سمت شیطنتهای لیلا که درحال فرار است، شلیک کند. با صدای خنده بچهها گل از گلِ کارگران زحمت کش شکفته است. کسی به آنها کار ندارد. در احوالات کودکانه خودشان هستند و خانوادهها غرق حساب وکتاب گلهای چیده شده. دارند محاسبه میکنند امسال که گل زعفران زیاد شده است، دستمزد پاک کردن گل از ۲۵ هزارتومان به ۱۰ هزار تومان رسیده است. اما چیدنش هنوز صرفه دارد؛ کیلویی ۸۰، ۷۰ هزار تومان میشود.
یکی شان خاطره وار تعریف میکند: تا وقتی دلالها هستند و زعفران خشک را ارزان میخرند، نباید فروخت. قیمتش که بالا رفت باید فروخت تا کشاورز ضرر نکند. خانمی که خودش را احمدی معرفی میکند، در تأیید همین صحبت دوستش و با شِکوه میگوید: مگر پارسال ما ضرر نکردیم! ما زعفران خشک شده را کیلویی ۵ میلیون تومان فروختیم، اما وقتی از مغازه دارهای طبقه پایین بازار رضا قیمت گرفتیم گفتند کیلویی ۱۸ میلیون تومان! آنهایی که پس انداز و پول دارند، میتوانند خودشان زعفران را نگه دارند و بعد از فصل برداشت بفروشند که ضرر نکنند.
درآمد کشاورزان زعفران کار شاید مقداری از دیگر کشاورزان بهتر باشد، اما هنوز هم دست واسطهها در کار است. میگویند که تا همین چند سال پیش آه کشاورزان بلند بود که دلالان و تاجران، زعفران را ارزان میخریدند و بعد خودشان به وقتش گرانتر میفروختند.
بازار رضا در این فصل غوغاست. همه با کیسههایی از زعفران میآیند و توی مغازهها سروصدایی به پاست. چانه زنیها به اوجش رسیده است و اگر کسی ناوارد باشد، زعفران خشک و تمیزش را شاید ۱۰، ۱۵ درصد ارزانتر از قیمت شهر از او بخرند.
در آرزوی یک کِرِم ضد آفتاب!
«همین جا سر زمین صبح تا عصر، ۷۰، ۶۰ هزار تومان میشود کار کرد. دیگر کسی درس نمیخواند که!»
اینها صحبتهای مریم است که از قائن به مشهد میآید. اهل درس نبوده و مشکلات زندگی او را اسیر کار کرده است. میگوید که پدر و مادرش قائن زندگی میکنند و او در فصل زعفران به مشهد میآید و با خواهر و برادرهای متأهلش زندگی میکند.
اما فقط مریم نیست؛ دختران جوان زیادی هستند که چیدن گل زعفران را برای رفع مشکلات زندگی شان دوست دارند. یکی از همین دختران، هم ولایتی مریم، دختر بازیگوش مزارع طلای سرخ است. او میگوید که ۳ برادر کوچک دارد و برای خرج مدرسه و زندگی آنها باید کار کند. توی مزارع زعفران هر کسی رنجی دارد، رنج زعفرانی تا امتداد زمینهای بنفش ادامه دارد. مادر پیری که از گلشهر آمده است و با کمری خمیدی توی ردیفها آه و ناله میکند؛ از کفش پاره اش مینالد، زمین داران از دلالها شکوه میکنند و بعضی زنهای روستا هم آن قدر تفاوت بین خودشان و شهریها میبینند که آرزوی یک کرم ضدآفتاب دارند! بعضیها هم خواسته اند در این عصر فناوری از هم سن وسال هایشان عقب نمانند و کالایی مثل گوشی موبایل خریده اند. حالا هم رنج چیدن گل، زیر تیغ آفتاب را برای هموار کردن قسطهای موبایل به جان خریده اند.
استخراج طلای سرخ
کارگران زعفران پاک کن از سختیهای روزگار میگویند
کشت زعفران بیشتر کاری خانوادگی است. بیشتر مردم کشاورز منطقه خراسان در فصل برداشت زعفران وقتشان را با برداشت و پاک کردن گل پر میکنند، مثل اسما که دوست دارد وقتش را در خانه با پاک کردن گل زعفران پر کند. او میگوید: صبح که از خواب بیدار میشوم، همه کارهای خانه را انجام میدهم، اما هنوز کلی وقت دارم. میمانم از بیکاری چه کنم. وقت گل زعفران که میشود، بهترین کار برایم پاک کردن آن است. مادر اسما، اما از کار زیاد او ناراحت است و میگوید: او بیمار است و نباید زیاد سرش را پایین بیندازد، اما هر وقت همسایه مان تلفن میکند و میپرسد که گل میخواهید، اسما ذوق میکند و میگوید بیاورید؛ ۴، ۳ کیلو بیاورید.
آنهایی که زمینهای بزرگ تری دارند، بعد از چیدن گلها شاید به پاک کردن آنها نرسند. اسما میگوید: من دستم خیلی تند نیست، ولی آنهایی هم که دستشان تند است، روزی ۴، ۳ کیلو بیشتر نمیتوانند پاک کنند. او بیشتر اوقاتش را در خانه است؛ با این حال اطلاعاتی از کشت زعفران دارد و ادامه میدهد: بعضی از کشاورزان روستای ما -چهچه- حاضر میشوند گل هایشان را بفروشند، چون حجم محصولشان آن قدر زیاد است که حتی کارگر برای پاک کردن پیدا نمیکنند.
به منزل دیگری میرویم؛ یکی از اعضای خانواده رحیمی که این روزها در خانه باجناق مشغول پاک کردن گل زعفران هستند، میگوید: زعفران فروشش خوب است. ما زمین کوچکی داریم تنها به اندازه مصرف خودمان و بیشتر از زمین دارها گل میگیریم و پاک میکنیم. باید کمکشان کرد که زودتر کار جمع و جور شود. آنها که زمین بزرگ دارند، خوب درآمدی دارند؛ البته سختیهای خودش را هم دارد.
آبان که میشود همه جا تابلوی «فروش گل زعفران» به چشم میخورد. البته بعضی سالها گل زیاد است و بعضی سالها کم. امسال گل خیلی زیاد بود.
او میگوید: از سختیهای برداشت گل، همین است که بوته زعفران برگهای سوزنی دارد که دست را آزرده میکند. به جز این، تمام مراحل برداشت زعفران باید با دست انجام شود. خیلیها سعی کردند برداشت زعفران یا پاک کردن آن را ماشینی کنند، اما هنوز دستگاهی که واقعا بتواند برای این کار به کشاورزان کمک کند ساخته نشده است. در حال حاضر بیشتر کشاورزان زعفران را به شیوه سنتی و با بخاری خشک میکنند. یکی دو سال است که دستگاه خشک کن آمده، اما کیفیت زعفرانی که طبیعی خشک میشود، بهتر است.
رنجش را ما میبریم...
«رنجش را ما میبریم، منفعتش را از پاککردن گلها، دیگران!» این جمله یکی از کشاورزان است که از به روز نشدن علم کشاورزی در کشت و بسته بندی زعفران شکایت میکند.
شاید فروش فله زعفران به اسپانیا، مصداق همین شکایت کشاورز خراسانی باشد؛ با اینکه ایران مهد تولید و پرورش زعفران است، اسپانیا شهره شده است به تولید زعفران اعلای جهانی!