امید حسینینژاد | شهرآرانیوز - نام استاد رمضانعلی شاکری با تاریخ کتاب و کتابخانه مشهد عجین شده است. او که متولد سال ۱۳۰۳ خورشیدی در قوچان است، پس از گذراندن دوران نخست زندگیاش در آن شهر، از سال ۱۳۱۹ به عنوان آموزگار دبستان مهرداد قوچان استخدام شد. شاکری در سال ۱۳۲۳ به مشهد منتقل شد. در سال ۱۳۳۷ به کتابخانه عمومی فرهنگ مشهد انتقال یافت و ۸ سال مسئول این کتابخانه بود. پس از انقلاب، به دعوت تولیت وقت، به کتابخانه آستان قدس رضوی آمد و سالها
به عنوان مسئول بخش نسخ خطی و سرپرست کتابخانه آستان قدس رضوی منصوب بود. کتاب ارزشمند «گنج هزارساله» که معرفی نسخههای نفیس این کتابخانه است یکی از آثار مهم اوست. شاکری در طول این سالها با بزرگان زیادی ارتباط داشته و به همین دلیل از آنها خواسته بود دستنوشتهای برای او بنویسند. این مجموعه با عنوان «ارمغان فکری» هماکنون در میان دستنوشتههای استاد محفوظ است. این دفتر با دستنوشتهای از استاد محمدتقی شریعتی آغاز میشود.
استاد شاکری سالهای سال با او ارتباط نزدیک داشته است و با زوایای فکری و فعالیتهای فرهنگی استاد شریعتی آشنایی کاملی دارد. به همین سبب، بر آن شدیم تا گفتوگویی درباره فعالیتهای فرهنگی محمدتقی شریعتی با او داشته باشیم.
اسـتاد رمضانعلی شاکری و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی
آن مقدار که من خودم در جریان بودم و میفهمیدم، ایشان از وضع استبداد موجود که حاکم بر کشور بود، خیلی رنج میبردند و جهت آگاهی مردم، از هیچ کوششی دریغ نمیکردند. در این راستا چندین بار دستگیر و زندانی شدند و همیشه مقامات امنیتی به سخنرانیها و عملکرد ایشان خیلی حساس بودند. یکی از ابتکارات ایشان این بود که در یکی از ایام تاسوعا یا عاشورا، از جوانها و روشنفکرها یک صف تشکیل دادند که از کانون حرکت کردند به طرف صحن انقلاب، که در مقابل هیئتهای معمول، این نحوه عزاداری با این سبک، خیلی وزین، سنگین و دیدنی بود و در واقع، بینندهها را خیلی جذب میکرد. استاد به آنجا رفتند و سخنرانی بسیار خوبی کردند، اما به صورتی جدید و از راه روشن کردن نسل جوان و مسلمین.
در آن زمان که در قبال اختناق حکومتی در کشور احساس وظیفه کردند که باید مبارزه کنند، در جریان حرکت مصدق، به اتفاق یک عده از شخصیتهای سیاسی که مخالف امیال و طمع بیگانگان و در رأس آنان انگلستان بود که نفت ما را در اختیار داشتند، تحت عنوان ملی شدن صنعت نفت، به میدان آمدند. این حرکت آغاز شد و مردم اعتقاد داشتند که مایه نجات کشور است. در شرایط آن روز که دیکتاتوری حاکم قدرت داشت، این مبارزهها به صورت پارلمانی و آرام، از جمله برگزاری میتینگ و تظاهرات بود. در آن زمان یک انجمن هم به نام انجمن مؤتلفه اسلامی تشکیل شد که فعال بود. در جریان انتخابات مجلس هفتم که انجمن پیروان قرآن با عدهای از منبریهای مبارز تشکیل شد، کانون هم جزو آنها بود.
در حقیقت، این انجمن به منظور پشتیبانی از ملی شدن صنعت نفت و برای پشتیبانی از مصدق که در رأس کار باشد و این کار را به انجام برساند تشکیل شد. چنانکه میدانید، بر اساس سیاست انگلستان که میگوید تفرقه بینداز بین مردم و حکومت کن، سرانجام بین ۲ شخصیت سیاسی و مذهبی ما، یعنی آیتا... کاشانی و مرحوم مصدق که هردوی آنها خدمات زیادی کردند و زحمات زیادی کشیدند و حق ایران را از انگلستان گرفتند، اختلاف انداختند و متأسفانه دستهایی اینها را از هم دور کرد و وقایع ۲۸ مرداد پیش آمد، وقایع ننگینی که من خودم شاهد بودم که یک عده اراذل و اوباش به دستور دربار، در خیابانها «جاوید» میگفتند و بالأخره موجبات شکست نهضت و رهبران ملی را فراهم کردند.
استنباط من از ایشان این بود که حقیقتا رنج ایشان به دلیل غفلت جامعه از مبانی اسلام است. از این روست که انحطاط مسلمین به علت دور ماندن از اعتقادات اسلامی است. تبلیغات اسلامی ما چنان بیمایه و بیپایه بود که ایشان از اینکه توده مردم مسلمانهای خیلی معتقد بودند، ولی نتوانسته بودند اسلام را درک کنند، رنج میبردند.
وقتی استاد دبیر کلاس چهارم دبیرستان میشوند، به محض اینکه وارد کلاس میشوند، بچههای تودهای دانسته و ندانسته، تحت تأثیر آن جو، هو میکشند. استاد همینطور میایستند و وقتی آنها سر و صدایشان تمام میشود، مینشینند. وقتی که سر و صداها میخوابد، میگویند: آقایان! معلوم میشود که شما نمیخواهید من بیایم سر کلاس. من هم یک توصیه به شما دارم.
الان این درس تعلیمات دینی جزو برنامه شماست. نمیخواهید نمره قبولی بگیرید که بروید کلاس پنجم؟ گفتند: بله. استاد ادامه داد: پس غیر از جنبههای عقیدتی، بلکه برای اینکه نمره بگیرید و بروید کلاس بالا، باید این درس را یاد بگیرید. خلاصه، درس را ادامه داد. در همین کلاس، یک روز استاد میخواست امتحان «قوه» بگیرد که حالا به آن میانترم میگویند. وقتی سؤالات را پخش کرد، یکی از بچههای کلاس که خیلی داد و فریاد میکرد، از اول تا آخر ورقه، جوابهای خیلی نامناسب داده بود و جملاتی از قبیل «دین افیون تودههاست» و کلماتی که کمونیستها مینویسند نوشته بود.
اسم خودش را هم روی ورقه نوشته بود. وقتی اوراق را تصحیح میکنند، نمره آن دانش آموز را ۱۰ میدهند. روز بعد که استاد برای تدریس میروند، آن شخص میآید جلو و میگوید: آقا، من سرتاپای ورقه، همه را خلاف نوشتم. چرا به من نمره ۱۰ دادید؟ استاد گفتند: شما همه را خلاف نوشتید، ولی من ۱۰ را به عنوان صداقت به شما دادم، برای آنکه در قلبتان هرچه بود، گفتید. این صداقت شما از نظر اخلاقی خیلی قابل توجه است. همین آدم بعدها از بهترین افراد در کانون شد.
در آن موقع، استاد درباره امام خمینی (ره) و نهضت ایشان میگفتند که هیچ پیغمبری از انبیا و هیچ امامی از ائمه، مثل ایشان در راه هدف خودشان موفق نشدند. این کلمه را استاد گفت که به ملت ایران خودباوری بدهد. بنابراین، نظر ایشان درباره امام و نهضت امام بسیار خوب بود.
دسـت نوشته استاد رمضانعلی شـاکری درباره تاریخ رحلت اسـتاد محمد تقی شریعتی
دست نوشته اسـتاد محمد تقی شریعتی
نگاهی به بینش و منش استاد محمدتقی شریعتی، مردی که یکتنه رو در روی استبداد ایستاد