«خانجون» همانطور که مشغول خیساندن نخود و لوبیای آش شب چله بود با لبخندی شیرین با خود فکر میکرد امسال بچهها را با چه هدیهای غافلگیر کند! با خودش مرور کرد: انار دانهشده و برشهای سرخ هندوانه، آجیل شیرین، برگه میوههای خشک، تخمه و ذرت بوداده، برشهای لبوی پخته، شیرینیهای ریز نخودی و از همه مهمتر دیوان حافظ.
مبادا چیزی از قلم افتاده باشد! سفره قلمکارش را روی کرسی قدیمی پهن کرد و سینی بزرگ مسی کنگرهدارش را روی آن گذاشت تا بساط شب چله و دورهمی بلندترین شب سال را بر آن بچیند. از نظر خانجون خیلی اهمیت داشت که بچهها و نوههایش این رسم و رسوم را یاد بگیرند و به نسلهای پس از خود منتقل کنند.
با قوت میتوانیم بگوییم خانجونهای زندگی همه ما بساط شبهای چله و نوروز و مراسمی از این دست را هرسال برایمان با رنگ و لعابی سنتی و گرم و خاطره انگیز پهن میکنند و به واسطه وجود ارزشمندشان بارها در چنین مراسمی، لذتی دوچندان را در کنار بزرگترها تجربه کرده ایم.
سنتها و آداب و رسوم مربوط به آنها یا همان «میراث فرهنگی ناملموس» به جنبههای غیرفیزیکی یک فرهنگ گفته میشود. به عبارت دیگر، این مواریث معنوی شامل بخشی از فرهنگ ماست که به شکل شفاهی و سینهبهسینه به ارث میرسند.
این موارد شامل ارزشهای اجتماعی، سنتها، آداب و رسوم و روشها، باورهای زیباییشناسانه و معنوی، بیان هنری، زبان و دیگر جنبههای کارکردهای انسانی است.
همه آثار به جایمانده از فرهنگهای مختلف، معرف اندیشه و فرهنگ معنوی حاکم بر آن جوامع است. در حقیقت، معنویات بشر به صورت آثار مادی، فرهنگی و تاریخی تجلی مییابد و جنبه ملموس میراث معنوی را ایجاد میکند. میراث فرهنگی حقیقت فرهنگی هر ملت است و رکن اساسی آن به شمار میرود که در واقع همان جوهر یا اصل فرهنگ هر قوم را تشکیل میدهد.
این مواریث فرهنگی از سوی سازمان ملل متحد «گنجینههای بشری» نامیده شدهاند. توجه به میراث معنوی از این نظر اهمیت دارد که میتواند در برابر یکسانسازی فرهنگی در جهان مقاومت و از هویت فرهنگی کشورها حفاظت کند. البته باید توجه کنیم که حفظ میراث معنوی دشوارتر از حفظ میراث فرهنگی مادی است.
اما نقش زنان در حفظ و ارتقای سنتها یا همان میراث فرهنگی ناملموس کشورها پررنگ و انکارنشدنی است. سنتهای بسیاری، چون «لالاییها»، «ترانههای کودکانه»، «بازیهای کلامی کودکانه»، «قصهگوییها»، «آواهای کار زنانه»، «آیینهای زنانه»، «آداب و رسوم زنانه»، «بازیهای زنانه»، «گردهماییهای زنانه»، «درمانگریهای زنانه» و «فنون و مهارتهای سنتی منجر به ساخت صنایع دستی زنانه» از مواریثی هستند که فرهنگ و سنن ملی را به واسطه مادران، به فرزندان منتقل کردهاند.
در مجموع، بخش چشمگیری از تجلیات میراث فرهنگی ناملموس، از اساس، زنانه است و عمدتا در بستر خانواده شکل میگیرد. لازمه بقای سنتها انتقال آن از نسلی به نسل دیگر است که در طبیعیترین شکل، حاصل آموزشی سینه بهسینه یا شفاهی است.
بر این مبنا، یکی از مهمترین حوزههای آموزش سنت ها، حتی در مردانهترین اشکال آن، را باید در اجتماع زنان جستوجو کرد. نخستین ارتباطات انسانی در رابطه میان مادر و فرزند شکل میگیرد و همین ارتباطات هستند که عمیقترین تأثیرات را در شخصیت فرهنگی انسانها و برداشت آنها از هویت فرهنگیشان باقی میگذارند.
جدا از میراثهای فرهنگی ناملموس زنانه که بیشتر روالها و امور آن از سوی زنان سازماندهی و اجرا میشود، بسیاری از عناصر مشترک و حتی مردانه را نیز زنان برنامهریزی و مدیریت میکنند. چنانکه تجربه همه ما از کودکی تاکنون -که خود مادر شده ایم- این حقیقت را اثبات میکند.
همچنین حضور فرزندان گرد وجود والدین در مناسبتهای مختلف، بیشتر با دعوت یا برنامهریزی مادران انجام میگیرد. چنانکه جز بخش هزینه کرد که معمولا برعهده پدران است، سایر امور از نوع و اقلام خرید، چیدمان، نوع خوراکی ها، آشپزی، تعیین ساعت و مکان اجرای برنامهها و بسیاری امور دیگر در اجرای سنتها را زنان برعهده دارند.
این موضوع از نقش پررنگ زنان در شکلگیری و تداوم فرهنگها حکایت میکند. از این رو، با توجه بهجایگاه پراهمیت زنان در خانواده، به عنوان احیاگران اصلی میراث فرهنگی ناملموس و همچنین نقش بیبدیل آنها در توسعه پایدار، میطلبد برنامه ریزان فرهنگی از اهمیت این نقش در اصلاح سبک زندگی جوامع و نقش بانوان در همافزایی فرهنگی غافل نشوند.