درباره نویسنـده
علی موسی زاده

علی موسی زاده

نویسنده و مدرس داستان

تعداد مطالب ۱۲۸
بازدید کل مطالب ۸۶,۸۳۴
کامنت های مطالب ۱

آخرین مطالب علی موسی زاده

جنگ دو برادر

جنگ دو برادر

آن موقع یک جنگ ناجور بین همین سعید بچاری و برادرش حمید راه افتاده بود. فاصله سنی این دوتا فقط یک سال بود.
کد خبر : ۱۶۵۳۴۰
۱۴۰۲/۰۳/۰۱ - ۱۶:۴۰
رد کافه خالی

رد کافه خالی

یک کافه کوچک خالی بود. نزدیک شهرک. درست در مسیر پیاده آمدن‌های من که هربار دلم را مالش می‌داد.
کد خبر : ۱۶۳۹۷۸
۱۴۰۲/۰۲/۲۴ - ۲۰:۱۳
از سوزن و جوالدوز

از سوزن و جوالدوز

تصویر پرده‌های نقاشی شده قهوه خانه‌ای با آن دو لشکر همیشگی خیر و شر، زندگی و آدم‌ها را برای من ساده کرده بود.
کد خبر : ۱۶۲۶۴۹
۱۴۰۲/۰۲/۱۷ - ۱۳:۵۷
توفیر ماشین حساب آن‌ها و چرتکه ما

توفیر ماشین حساب آن‌ها و چرتکه ما

غلامعلی هرکجا می‌رفت همان ژست خاص خودش را می‌گرفت که می‌گفت از یک یارویی به اسم همفری بوگارت یاد گرفته.
کد خبر : ۱۶۱۳۷۱
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ - ۱۲:۴۲
آن دیوار همیشگی

آن دیوار همیشگی

دیوار شهرک و آی از دیوار شهرک. هرکسی می‌توانست بعد از کلی تقلا خودش را برساند آن بالا دنیا می‌آمد توی مشتش.
کد خبر : ۱۵۹۱۱۵
۱۴۰۲/۰۱/۲۷ - ۱۶:۴۹
پسربچه‌ای که آرزوهایش زیر بالش ماند

پسربچه‌ای که آرزوهایش زیر بالش ماند

می‌گفت اگر شب قدر را کسی عبادت کند و آن قدر خالص باشد و با تمام وجود قلب پاکش را روبه روی خدا بگذارد یک اتفاق می‌افتد؛
کد خبر : ۱۵۷۹۱۹
۱۴۰۲/۰۱/۲۰ - ۱۷:۱۰
مظنه آدمیزاد چند

مظنه آدمیزاد چند

یا این آینه‌های کوفتی تصویر را درست نشان نمی‌دهند یا اصلا ما آدم‌ها توی آینه درست نگاه نمی‌کنیم.
کد خبر : ۱۵۴۵۳۴
۱۴۰۱/۱۲/۲۱ - ۱۵:۰۸
ترامپولین برای روح آزرده لک لک‌ها

ترامپولین برای روح آزرده لک لک‌ها

برای ما که از دیوار‌های صاف هم بالا می‌رفتیم قلاب گرفتن یک امر حیاتی و ژئوپولتیک بود.
کد خبر : ۱۵۲۱۳۸
۱۴۰۱/۱۲/۰۷ - ۱۶:۱۲
راعی کرگدن ها

راعی کرگدن ها

هرکجای جهان، مسئولی پشت میزش نشسته باشد باید بداند که روزی... ساعتی... و دقیقه‌ای می‌رسد که او بیاید و آرام به در شیشه‌ای دفترش تقه بزند و وارد شود.
کد خبر : ۱۵۰۹۰۵
۱۴۰۱/۱۱/۳۰ - ۱۸:۰۶
پیرمرد و خیال

پیرمرد و خیال

توی بحبوحه جنگ به این نتیجه رسیده بود که لنجش را باید توی ساحل خرمشهر ول کند و همراه خیل مهاجران راه بکشد و بیاید مشهد.
کد خبر : ۱۴۹۹۱۳
۱۴۰۱/۱۱/۲۳ - ۱۵:۴۷
جمعه شرشره‌ای

جمعه شرشره‌ای

اصلا جعفر ته ماست مالی‌های دنیا بود و هرطور بود باید رفیق ششدانگ من می‌شد که اساسا نیاز به یک آنتی تز داشتم تا کمی مرا متعادل کند بلکه دست از سرم بردارند و گناه‌های نکرده را پای من ننویسند.
کد خبر : ۱۴۸۸۱۵
۱۴۰۱/۱۱/۱۶ - ۲۰:۴۵
وقتی سنگ‌ها می‌شکفند

وقتی سنگ‌ها می‌شکفند

عمه بزرگ آدم سرد و بی حالی بود. نه عاشق شده بود و نه طعم غذایی یا فیلم و سریالی می‌شد پیدا کرد که او را سر ذوق بیاورد.
کد خبر : ۱۴۷۸۴۲
۱۴۰۱/۱۱/۰۹ - ۱۴:۱۸
جهان آدم بزرگ‌ها ترسناک است

جهان آدم بزرگ‌ها ترسناک است

قصه شوهر فریده یکهو می‌رسید به جایی که مرد مفلوک خودش را توی حمام آتش می‌زند و یک هفته توی بیمارستان زنده نگهش می‌دارند، اما بیشتر از این زورشان نمی‌رسد و می‌میرد.
کد خبر : ۱۴۶۶۵۲
۱۴۰۱/۱۱/۰۲ - ۱۵:۳۸
یک لولو برای خرمن بچه‌ها

یک لولو برای خرمن بچه‌ها

سال ۶۹  شهرک برای مرغ‌ها و خروس‌ها ناامن شد. معلوم بود کار چه کسی است، ولی احدی حرفش را نمی‌زد.
کد خبر : ۱۴۵۴۷۱
۱۴۰۱/۱۰/۲۵ - ۱۷:۴۹
تیونر‌هایی برای آدم‌های ناکوک

تیونر‌هایی برای آدم‌های ناکوک

اصلا نشستن روی ویلچر برای این آدم از هر مرضی بدتر بود و خلق وخو‌های عجیبی را در او بیدار کرده بود که یکی شان همین وسواس عیب گذاشتن بود.
کد خبر : ۱۴۲۸۳۱
۱۴۰۱/۱۰/۱۱ - ۱۵:۰۹
آنچه در تاریکی جمجمه‌ها آواز می‌خواند

آنچه در تاریکی جمجمه‌ها آواز می‌خواند

یک تار نازک حساس در سینه همه ما هست که از یک تماس کوچک مرتعش می شود و شاید همین است که صورت آدم ها را در چشم های ما تغییر می دهد.
کد خبر : ۱۴۱۷۰۸
۱۴۰۱/۱۰/۰۴ - ۱۵:۳۵
هم نوایی آدم‌ها و اسب‌ها

هم نوایی آدم‌ها و اسب‌ها

پدر فؤاد از آن دست آدم‌هایی بود که روابط خاص خودش را داشت و با کسانی می‌پرید که ظاهر و کار‌هایی داشتند که برای ما جالب و حیرت انگیز بود.
کد خبر : ۱۴۰۴۹۲
۱۴۰۱/۰۹/۲۷ - ۲۰:۰۷
مرثیه‌ای برای منگنه‌های عطا

مرثیه‌ای برای منگنه‌های عطا

عطا، همسایه طبقه سوم، روزگاری حسابی با ما ایاغ بود. بعد‌ها کم کم خانه نشین شد و هیچ کس نفهمید این جوان رعنا و خوش قامت که عشق بازیگری است، چرا ناگهان غیب شد.
کد خبر : ۱۳۹۳۵۸
۱۴۰۱/۰۹/۲۰ - ۲۰:۰۶
«توفیق»، توفیق نیافت!

«توفیق»، توفیق نیافت!

پسرخاله ام، توفیق، یک خل وچل تمام عیار است. این بچه حتی یک ذره هم عقل نداشت.
کد خبر : ۱۳۸۱۰۶
۱۴۰۱/۰۹/۱۳ - ۲۱:۵۶
مثل رام  شدن گرگ‌ها

مثل رام  شدن گرگ‌ها

جایی که ترانس‌ها و کابل‌ها مثل کلاف، به هم تنیده می‌شوند و برق مثل جهیدن شاخه نور، بال‌های پرنده را ذوب می‌کند، یک چنین نقطه‌ای جای خیلی بدی است که یک کبوتر گیر بیفتد.
کد خبر : ۱۳۶۸۶۹
۱۴۰۱/۰۹/۰۶ - ۱۳:۰۹
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->