بسیاری از مردم اراده شنیدن ندارند. آنها منتظرند تا حرف شما تمام شود، بعد حرفشان را بزنند. این جمله استفن کاوی، واقعیتی جدی است. در زندگی عادی بسیار اندکاند کسانی که سخن دیگری را میشنوند. شاید به همین دلیل علمای علم منطق انسان را حیوان ناطق تعریف کردهاند! اما انسانیت انسان به شنیدن اوست. نطق و سخن، اصل و ستون وجود آدمی است، اما نطق و سخنی که پس از سکوت و شنیدن پدید آمده باشد. در مراحل رشد از جایی به بعد ما توانایی شنیدن را از دست میدهیم و فقط میگوییم.
شمس تبریزی، عارف نامدار ایرانی و مرد الهامبخش زندگی معنوی شمسالدین محمد مولوی، در سخنی شگفت، قرنها پیش، از این ماجرا پرده برداشته است. وی نزدیک به این مضمون میگوید با هر کسی که روبهرو میشوم، نخست میپرسم میگویی یا میشنوی و اگر گفت میشنوم، آنگاه سخن آغاز میکنم.
حکمت اصیل ایرانی قرنها قبل این ماجرا را دیده است، اما با اینهمه هنوز شنوایی بیکارترین حس ماست. ما گوش داریم، ولی نمیشنویم. این واقعیتی است که بههمریختگیها و آشوبهای زندگی ما آن را برملا میکند.
ظهور فضای مجازی در سطحی بسیار گسترده همین مضحکه را عریان کرده است. موجهای محتوایی که در فضای مجازی ساخته میشوند، شنونده ندارند. ما فقط نبرد صداها و زورآزمایی سخنها را در فضای مجازی میبینیم. بارانها و سیلهای سهمگینی راه میافتند، اما چیزی نصیب زمین نمیشود. بخشهای مختلف اجتماع فقط سخن خود را طرح میکنند و بر سر شنیدن نیستند.
جایی در مجموعه شعر «مردههای حرفهای» نوشته بودم دهانهایی که در خواب به دنیا میآیند و در خواب میمیرند. ما گوشهای عزیز خود را بهدلیل داشتن دهان از دست دادهایم. من سخن میگویم پس هستم و طبیعی است که از این هستی پفکی و باقیمانده در مرحله دهانی، آبی گرم نشود.
شبکههای اجتماعی با اینهمه، اما هنوز نقطه امید هستند. بههرحال سروصدا و دادوقال بهتر از سکوت است. برونریزی مداوم حرفها بدون اینکه کسی به آنها توجه کند، بالاخره همه ما را به این میرساند که باید بنشینیم و بشنویم. باید سکوت کنیم و بشنویم. صورت مسئلههایی که همیشه انکار میشدند، دیگر امکانی برای پنهانکردنشان نیست. با هر رویکردی دنیای جدید بهویژه در هیئت فضای مجازی فرصتی است برای همه ما تا تغییر کنیم.
در روایات هست که سکوت نقره است، اما سخن طلاست، زیرا عیار سکوت به سخن سنجیده میشود. اگر هزار سال هم سکوت کنید، هیچ مضمونی منتقل نمیشود. ما نیازمند سخن سنجیده و سکوت سنجیده ایم. رو آمدن همه حرفها و برآمدن همه صداها و نبرد گلادیاتورهای ارائه از صنفها و جناحها و طبقات مختلف، در یک چرخه طبیعی همه ما را خسته میکند.
همین خستگی شاید آغازی باشد برای یک دوران جدید، دورانی که تعریفمان را عوض کنیم و به جای ناطق، شنونده بشویم. سروصدا و سرسام و سیلابهای مدام محتوا در فضای مجازی همه ما را تغییر خواهد داد. من به این طوفانها امیدوارم. از دل این هجوم انبوه محتوا، ما به رگههای روشنی خواهیم رسید که وجود ما را دیگرگون خواهد کرد.
به امید آن روز