زبان و ادبیات زنده است؛ نویسندگان باید خود را به‌روز نگه دارند انجمن موسیقی تئاتر به دنبال آثار نو + فراخوان حضور «باشو، غریبه کوچک» در پنجاهمین جشنواره فیلم تورنتو «محمد رسول‌الله»؛ فیلمی با مخاطب جهانی «فاتحه‌ای در کمین یک سکته»؛ رونمایی از کتاب جدید محمد دانشور در نگارخانه آسمان مشهد تتلو عفو‌ رهبری می‌گیرد؟ | ولادت پیامبر (ص) و‌ روز سرنوشت ساز برای آقای خواننده رقابت سریال‌سازان بزرگ در نمایش خانگی «اپرای عروسکی حافظ» با صدای علیرضا قربانی روی صحنه می‌رود ویدئو | درخواست جناب‌خان از رئیس‌جمهور | بیمارستان سوختگی چه شد؟ پژوهشگران برجسته در هیئت انتخاب سمینار تئاتر آیینی قرار گرفتند وقتی سریال‌ها در تلویزیون امن‌اند، اما در تلوبیون خطرناک! بهنام تشکر در نمایش «بار هستی» به روی صحنه می‌رود گزارشی از نمایشگاه شعر و نقاشی «و خون هنوز زنده است» در هنرخانه درخت | فریاد کلمات در تلفیق شعر و نقاشی آموزش داستان نویسی | گسل‌های آدمیزادی (بخش پنجم) درباره حسن عمید مؤلف پرفروش ترین لغت نامه فارسی | فرهنگِ ۱۵۰هزاردلاری زمان پخش «مسابقه بزرگ ۱۰۰» با اجرای هادی حجازی‌فر آمیتاب باچان و شاهرخ خان در فیلم «دون» هم‌بازی شدند
سرخط خبرها

در باب سفر به مشهد

  • کد خبر: ۱۲۸۱۷۸
  • ۱۵ مهر ۱۴۰۱ - ۰۹:۴۲
در باب سفر به مشهد
کفش و کلاه کرده عازم شدیم. این خیابان‌های مشهد هم که قربانش بروم جای سوزن انداختن نیست.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

عصری در بهارخواب همایونی لبه نان می‌شکستیم در چای شیرین می‌زدیم و چند جریده مطبوعه تورق می‌کردیم و به احوال ممالک محروسه به به می‌فرمودیم. دق الباب کردند. قاصد بود از عشرت الملوک صبیه سوم زن دوم میرزاجهانگیرخان توتونچی کاغذ آورده بود. گشوده و خواندیم. خیلی حرف‌های قشنگ زده بود که جایتان خالی است و اظهار دلتنگی فرموده بودند.

از این شقفت مشعوف شدیم. من بعد ذلک عارض شده بودند که میرزا حجت خان بعد سال‌ها که در استانبول و سپس پغیس دوره دم آوری قهوه و متعلقات دیده قهوه نیکو عمل می‌آورد، نه‌ می‌سوزاند نه آب زیپو تحویل خلق می‌دهد.

در خیابابان پایین پای حضرت شاه خراسان کافه دایر کرده بعد از نحوست صفر آیین جشن افتتاح گرفته از ما دعوت کرده اند.

ساعت و نشانی هم فرستاده بودند. گفتیم بد نیست برویم یک دلی به باد دهیم و حال و هوایی عوض کنیم.

کفش و کلاه کرده عازم شدیم. این خیابان‌های مشهد هم که قربانش بروم جای سوزن انداختن نیست.

بالأخره رسیدیم. چه همه چیز قشنگ و خوب بود. یک بو‌های خوبی هم می‌آمد. این فرنگی جماعت چه بلا‌ها سر قهوه آورده اند. زمان ما از این خبر‌ها نبود. با ماسماسک همراهشان یکان فوتو از ما گرفتند گفتند بنشین.

پشت میزی چوبی جلوس کردیم. لختی بعد یکان کاپ قهوه پیش دستمان گذاشتند دیدیم جل الخالق تمثال مبارک خودمان را انداخته اند روی کف قهوه خنده قشنگ زده ایم اصلا حاشا و کلا ...

جوان قهوه چی را صدا کرده، یک سکه پرشالش گذاشته تفقد فرمودیم، فوق النهایه مشعوف شدند، عشرت الملوک هم از ما مجدد فوتوی یادگار انداخت. سپس خواستند نصیحت کنیم:

فرمودیم همین که دکان قهوه خانه تان در اوج سادگی و زیبایی است اولین حسنش است. آدمی تکلیفش با خودش مشخص است. بعد فرمودیم آی حرص می‌خوریم چهارتا تیر و تخته گذاشته اند و یک تغار کاهگل به در و دیوار مالیده اند و یکی یک چرخ طوافی و بیل و کلنگ و چرخ نخ ریسی توی غذاخوری شان می‌گذارند خودشان هم البسه اجق وجق رنگ ووارنگ می‌پوشند که معلوم نیست مال کدام شاسکول تپه‌ای است و مرسی مرسی می‌گویند و اوکی اوکی و بعد اسمش را هم می‌گذارند سفره خانه سنتی، دک و پز کرور کرور، به وقت غذا و امتحان پس دادن که می‌شود می‌بینی آه در بساط ندارند ...

من بعد ذلک عارض شدیم: کتاب لاتی هزار صفحه دارد. درس صفحه آخر لاتی... خوش‌تر آن است که بر اثر ممارست بسیار در کشتی گوش بشکند و ابرو خط بیفتد، نه که بای بسم ا... گوش لای در بگذاری در ببندی و ابرو را به کمان اره بشکافی و خون بیفتد که آی جماعت منم رستم پهلوان ... شما هم همین که راه و رسم کار را اصولی و نیکو یاد گرفته اید و به قاعده بلدید و متاع خوب و خوشگوار پیش دست مردم می‌گذارید برکت است و بهجت. خداوند زیاد کند.

به قلم میرزاابراهیم خان شکسته نویس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->