زبان و ادبیات زنده است؛ نویسندگان باید خود را به‌روز نگه دارند انجمن موسیقی تئاتر به دنبال آثار نو + فراخوان حضور «باشو، غریبه کوچک» در پنجاهمین جشنواره فیلم تورنتو «محمد رسول‌الله»؛ فیلمی با مخاطب جهانی «فاتحه‌ای در کمین یک سکته»؛ رونمایی از کتاب جدید محمد دانشور در نگارخانه آسمان مشهد تتلو عفو‌ رهبری می‌گیرد؟ | ولادت پیامبر (ص) و‌ روز سرنوشت ساز برای آقای خواننده رقابت سریال‌سازان بزرگ در نمایش خانگی «اپرای عروسکی حافظ» با صدای علیرضا قربانی روی صحنه می‌رود ویدئو | درخواست جناب‌خان از رئیس‌جمهور | بیمارستان سوختگی چه شد؟ پژوهشگران برجسته در هیئت انتخاب سمینار تئاتر آیینی قرار گرفتند وقتی سریال‌ها در تلویزیون امن‌اند، اما در تلوبیون خطرناک! بهنام تشکر در نمایش «بار هستی» به روی صحنه می‌رود گزارشی از نمایشگاه شعر و نقاشی «و خون هنوز زنده است» در هنرخانه درخت | فریاد کلمات در تلفیق شعر و نقاشی آموزش داستان نویسی | گسل‌های آدمیزادی (بخش پنجم) درباره حسن عمید مؤلف پرفروش ترین لغت نامه فارسی | فرهنگِ ۱۵۰هزاردلاری زمان پخش «مسابقه بزرگ ۱۰۰» با اجرای هادی حجازی‌فر آمیتاب باچان و شاهرخ خان در فیلم «دون» هم‌بازی شدند
سرخط خبرها

دریا نامرده

  • کد خبر: ۱۲۹۵۷۴
  • ۲۳ مهر ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۵
دریا نامرده
قاسم رفیعا - شاعر و طنزپرداز
قاسم رفیعا
نویسنده قاسم رفیعا

تو همون روزایی که تلاش می‌کردیم تو رودخونه فصلی طرقبه و تو بند ملک شنا یاد بگیریم، یه روز سه نفری، من و احمد و محسن رفته بودیم بند ملک. آب اون قدر سرد بود که ۱۰ ثانیه بیشتر نمی‌تونستی توی اون دووم بیاری. بچه‌ها رفته بودند روی صخره‌های اون طرف بند. بند ملک یک استخر رودخانه‌ای بود که برای باغ‌های پایین دست ساخته می‌شد و، چون ملک شکارچیان میراب و همه کاره اون منطقه بود، به بند ملک معروف شده بود.

ما برای اینکه بتونیم کنار آب تو آفتاب بشینیم، باید شنا می‌کردیم و عرض رودخونه رو طی می‌کردیم. احمد رفته بود اون طرف و روی صخره‌ها نشسته بود. من خودم رو انداختم توی آب و هرجور بود، خودمو رسوندم به اون طرف. محسن کلا شنا بلد نبود، ولی تا دلت بخواد، جرئت داشت، پس خودشو انداخت تو آب و شروع کرد به دست وپا زدن. وسطای بند یهو کم آورد. رفت زیر آب. اولش جدی نگرفتیم.

بعد دیدیم نه، داره غرق می‌شه. هر سه برادر شروع کردیم به جیغ وداد. احمد که برادر بزرگ‌تر بود و مثلا واردتر، پرید تو آب. محسن هم که درحال غرق شدن بود، سفت گردن احمد رو چسبید و با هم رفتن زیر آب. من بلندبلند جیغ می‌کشیدم و گریه می‌کردم و کسی جرئت نمی‌کرد بپره تو آب. ناگهان از اون طرف نادر مثل یک نهنگ غول پیکر پرید تو آب. زیرآبی تا جایی که محسن و احمد رفته بودند، زیر آب رفت و مثل دوتا بچه کوچیک احمد و محسن رو انداخت روی صخره! این صحنه همین الان هم مو‌های تنم رو سیخ می‌کنه.

نادر دادور به چشمم یک اسطوره بود. او و خانواده اش تازه به طرقبه اومده بودند و کوچه آسیا زندگی می‌کردند. نادر قدوقواره درشتی داشت و شنای شهری بلد بود. بعد‌ها با خانواده نعمتی که از خانواده‌های اصیل و قدیمی طرقبه هستند، وصلت کرد. یه روز باخبر شدیم تو سفر شمال بودند و پسر نوجوونش تو دریا غرق شده. نادر حتما به پسرش هم شنا یاد داده بود. اما چرا پسرش تو دریا غرق شد؟ چون دریا نامرده. نادر با این ماجرا به شدت شکست و داغون شد و به اندازه یک عمر پیر.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->