انتشار یازدهمین آلبوم رضا صادقی با نام برنده معرفی موردانتظارترین فیلم‌های سال ۲۰۲۵ + عکس و خلاصه داستان درباره ادوارد فیتزجرالد نخستین مترجم رباعیات خیام | تولدی دوباره با خیام آئین بزرگداشت خیام نیشابوری با حضور سخنگوی دولت چهاردهم برگزار شد+ فیلم و عکس (۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴) اسب‌هایی در تاریکی ذهن | روایت معاصر «اکوئوس» در مشهد نقدی بر فیلم «دایناسور» ساخته مسعود اطیابی | فتح گیشه با فرمول همیشگی خوش نویسی ایرانی در معرض ترکتازی انجمن صنفی عکاسان مطبوعاتی خواستار برخورد جدی با مقصرین احتمالی مرگ عکاس خبری شد روایت پرونده جنجالی عباس کیارستمی در «طعم عباس» سفر موزیسین‌های بین‌المللی به ایران اولین جشنواره فیلم فضای باز آغازبه‌کار کرد | لذت تماشای فیلم کوتاه زیر نور ماه انیمیشن «آسمان دوست‌داشتنی» به عنوان بهترین اثر جشنواره «انیماتیبا» معرفی شد انتشار تک آهنگ لحظه رفتن با صدای حسن مهدی اعتباری همایش ملی هوش مصنوعی در سازمان صدا و سیما برگزار شد جایزه غافل‌گیرکننده یک عمر دستاورد هنری برای کوین اسپیسی در جشنواره کن آموزش داستان نویسی | سه گام اژدها (بخش اول) گپ وگفتی با ناشران مشهدی حاضر در سی وششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران | بازار کتاب های دینی و مقاومت همچنان رونق دارد صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ آنچه در هجدهمین جشن «شب بازیگر» گذشت
سرخط خبرها

خانه‌ای که ماند و خانه‌ای که فروریخت + صوت

  • کد خبر: ۱۳۰۷۴۳
  • ۳۰ مهر ۱۴۰۱ - ۱۵:۳۷
خانه‌ای که ماند و خانه‌ای که فروریخت + صوت
پدرم معلم است. سال ۸۱ بازنشسته شد. مبلغی به عنوان پاداش بازنشستگی به او دادند که با آن یک مدرسه غیرانتفاعی راه انداخت.
حامد عسکری
نویسنده حامد عسکری

این حکایت را بشنوید

پدرم معلم است. سال ۸۱ بازنشسته شد. مبلغی به عنوان پاداش بازنشستگی به او دادند که با آن یک مدرسه غیرانتفاعی راه انداخت. طبیعی است که مدرسه، ساختمان می‌خواهد و ساختمان، وسایل و تجهیزات. خانه‌های بم معمولا بزرگ بود. من یادم نمی‌آید توی بم آن سال‌های قبل از زلزله، کسی توی تالار عروسی بگیرد و اصلا بم قبل از زلزله، تالاری برای عروسی نداشت.

خانه‌های معمولی چنداتاقه بود و خانه‌های وسیع و قدیمی تر، جان می‌داد برای مدرسه شدن. معمولا پدر قرارداد‌های خانه مدرسه را دوساله می‌بست و در این دو سال طبیعتا تعداد ثبت نامی‌های مدرسه مان افزایش می‌یافت و ما باید مدرسه را عوض می‌کردیم. قرارداد که نوشته می‌شد، ما بودیم و جابه جا کردن ۳۰۰، ۲۰۰ تا صندلی، ۱۲، ۱۰ تا تخته سیاه، چندتا کمد و کامپیوتر و هرچیزی که فکر کنید توی یک مدرسه باید وجود داشته باشد.

حالا تو فکر کن یک روز این اثاث کشی افتاده بود درست توی همان روزی که ایران و ایرلند بازی داشتند و ما قرار بود برویم جام جهانی. جوادخان خیابانی، جایی روی آنتن زنده، یک چیزی به آرش برهانی می‌گوید که آرش هنگ می‌کند. دیده اید؟ جوادخان می‌پرسد: «دربی بازترین دربی باز دربی، کیه» و آرش مانند سیامک انصاری به دوربین زل می‌زند و جوابی ندارد.

آن سال ما جام جهانی نرفتیم و اثاث کشی به مزخرف‌ترین حالت خود تبدیل شده بود. یک روز عصر مادرم خیال همه را راحت کرد. خانه ما ۹ تا اتاق داشت. به پیشنهاد مادر، ما خانه مان را کردیم مدرسه و یک خانه کوچک‌تر اجاره کردیم.

هم اجاره کمتری دادیم و هم دیگر از شر اثاث کشی مدرسه راحت شدیم. شهریور بود که خانه خودمان را مدرسه کرده بودیم و دی ماه بود که زلزله شد. خانه‌ای که اجاره کرده بودیم، خیلی نریخت و کشته نداد و خانه خودمان که مدرسه بود و قدیمی تر، ویرانه‌ای شد که نگو و نپرس.

اگر آن روز خدا به زبان مادرم نینداخته بود که خانه مان را مدرسه کنیم و بابا به حرفش گوش نکرده بود، قطعا الان حامدی نبود که برایتان چیزمیز بنویسد اینجا.

به قلم میرزاابراهیم خان شکسته نویس

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->