پایان فیلمبرداری «نیم‌شب»، تازه‌ترین پروژه مهدویان + عکس انیمیشن‌ها و فیلم‌های سینمایی این هفته شبکه کودک و امید (۱۵ شهریور ۱۴۰۴) + زمان پخش «سرنخ» متفاوت‌تر از همیشه روی آنتن می‌رود + زمان پخش سریال «دستچین» به آنتن شبکه دو رسید + خلاصه داستان و زمان پخش فراخوان جشنواره جهانی فیلم فجر منتشر شد فصل جدید برنامه «دونقطه»، با حضور چهره‌های مطرح | «فصلِ ایران» به‌زودی روی آنتن می‌رود آمار فروش سینما‌های خراسان‌رضوی در هفته گذشته (۱۵ شهریور ۱۴۰۴) آیا شیاطین فیلم «احضار: آخرین مناسک» واقعی هستند؟ تاریخ مصور آرامگاه فردوسی | نگاهی به کتاب «سراینده کاخ نظم بلند» که به تازگی شهرداری مشهد آن را منتشر کرده است آخرین فرزند همینگوی در ۹۷ سالگی درگذشت + عکس صفحه نخست روزنامه‌های کشور - شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴ آمار فروش نمایش‌های روی صحنه تئاتر در مشهد طی هفته گذشته (۱۵ شهریور ۱۴۰۴) مدیرعامل خانه سینما: کارت گرفتن وزارت ارشاد برای «پیر پسر» و «همایون» افتخار است بازگشت احساسی ستاره «سرگیجه» هیچکاک به ونیز علیرضا قربانی در ۱۴ شب اجرا، برای ۱۰۰ هزار نفر می‌خواند تجمع شهروندان لر زبان شیراز در اعتراض به سریال «سووشون» مهاجرانی: متاسفیم که نتوانستیم کنسرت همایون شجریان را برگزار کنیم هوشمند عقیلی، خواننده و آهنگساز، درگذشت جزئیاتی تازه از اجرای هادی حجازی‌فر در صداوسیما
سرخط خبرها

روایت گربه‌ای که آهن خورد

  • کد خبر: ۱۳۹۷۰۰
  • ۲۲ آذر ۱۴۰۱ - ۱۶:۱۷
روایت گربه‌ای که آهن خورد
دختر با اکراه بچه گربه را رها کرد و آمد داخل تاکسی نشست؛ بچه گربه هنوز نگاهش می‌کرد و دختر برایش دست تکان داد.

دختر جوان نشسته بود کنار پیاده رو و بچه گربه‌ای سیاه را توی بغل گرفته بود و نوازش می‌کرد. راننده تاکسی رو به دختر گفت: «خانم، بیا! تکمیل شدیم». دختر با اکراه بچه گربه را رها کرد و آمد داخل تاکسی نشست؛ بچه گربه هنوز نگاهش می‌کرد و دختر برایش دست تکان داد. راننده گفت: «آقا! این گربه‌ها رو این جور مظلوم، کنار خیابون نبینید. همین جا بار‌ها از تو ماشین، غذای ما رو بردند. با ظرف و ظروفش هم می‌برند. فکر کنم یکیش، ننه همین فسقلی موش مرده بود. خیلی شبیهش بود!»

دختر جوان گفت: «آقا! مشخصه شما کارتون تام وجری زیاد می‌بینی. اینا خیلی هم بااحساسند و ضعیف.» راننده گفت: «هرچی ما بگیم، شما که قبول نمی‌کنی! گربه‌ها رو دیدی تو خیابونا چقدر چاق شدند؟ بس که می‌خورند آقا! بس که مردم بهشون می‌رسند. اینا رو ببری آزمایش، همه شون چربی و اوره دارند.»

مرد جوانی که عقب نشسته بود، گفت: «آقا! جدی چیزای عجیب و جالب زیاد می‌بینیم این روزا؛ چند وقت پیش بیرون یک کافه نشسته بودم، قهوه سفارش داده بودم. قهوه رو با شکلات برام آورد. تا خواستم شکلات رو باز کنم، یک گربه تپل زرد نمی‌دونم از کجا پیداش شد و رو دوتا پاش ایستاده بود و می‌زد به شلوارم! یک تیکه شکلات براش انداختم، رو هوا قورتش داد. تا بقیه شکلات رو نگرفت، نرفت. بعدش که پسر کافه دار اومد، گفت: این گربه یه سالی هست که اینجاست. تا مشتری کاغذ شکلات رو باز می‌کنه، میاد سراغش. بهش گفتم با این وضعیت، بیماری قند نگرفته باشه، خوبه!»

دختر جوان با ناراحتی گفت: «مشکل همینه دیگه! با این حیوونا هرکی هرجور بخواد، رفتار می‌کنه. اگه حیوون بیچاره دمخور یک معتاد باشه، ممکنه معتاد بشه.» راننده، حرف‌های دختر را پی گرفت: «کنار دزد باشه، هم ممکنه دزدی بکنه. احتمالا اون گربه‌ای که غذای من رو برد، دم پر یه دزد بزرگ شده!» پیرمردی که تا این موقع ساکت بود، گفت: «پس ممکنه آهن هم بخوره.»

راننده با تعجب گفت: «آهن؟» پیرمرد جواب داد: «این یه داستان قدیمیه تو کتاب کلیله ودمنه؛ طرف می‌خواسته بره سفر، یه بار آهن داشته سپرده به رفیقش. وقتی برمی گرده، رفیقش می‌زنه زیرش و می‌گه موش تو انبار همه آهنا رو خورده. یارو هم به روی رفیقش نمیاره. وقتی برمی گرده، بچه طرف رو جلوی در می‌بینه، ورش می‌داره می‌بره خونه خودش. فرداش رفیقش رو می‌بینه، می‌گه پسرم گم شده. یارو می‌گه من دیدم کلاغ بردش! رفیقه می‌گه مرد حسابی! چطور کلاغ نیم کیلویی بچه بیست کیلویی رو بلند کرده؟ یارو می‌گه همون جور که موش چندتن آهن رو جوییده.»

راننده قاه قاه خندید و گفت: «وا... تو عصر امروز اگه بود، باورپذیر بود. آهن که سهله، سنگ و طلا و آدم هم فکر کنم بخورند.»
دختر جوان گفت: «اگه آدمم بخورن، تقصیر خودشه؛ بس که تو همه چی دخالت می‌کنه.»

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->